سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت
رضاخان 11 و به روایتی 12 فرزند داشت که نخستین پسرش، محمد رضا بعد از او به سلطنت رسید. محمدرضا پس از فرار از ایران و سقوط رژیمش، به سرعت تنها شد و سران رژیم های مصر و اردن و مغرب و مقامات امریکا دست از حمایتش برداشتند. او در سال 1359 به دنبال گذراندن دوره سخت بیماری سرطان، ده ها میلیارد سرمایه هایی را که از ایران برده بود، برای خانواده اش باقی گذاشت.

سرنوشت دیگر برادران وخواهران تنی و ناتنی محمدرضا نیز خالی از عبرت نیست.

1- علیرضا پهلوی دومین پسر و پنجمین فرزند رضا خان و برادر تنی محمدرضا بود. او در سال 1301 به دنیا آمد. مدتی در تهران و لوزان سویس تحصیل کرد و در سال 1315 به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد. در سال 1320 از این دانشکده فارغ التحصیل شد و به همراه پدر به تبعیدگاهش در سن موریس رفت و تا زمان مرگ در کنار او بود. علیرضا در سال 1323 وارد ارتش فرانسه شد و تا سال 1326 در آنجا خدمت کرد و سپس به ایران بازگشت. علیرضا در ایام خدمت در فرانسه با دختری لهستانی تبار ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد، ولی دربار ایران این ازدواج را به رسمیت نشناخت و بنابر این همسر و فرزند شاهپور علیرضا در پاریس زندگی می کردند. علیرضا پهلوی در 6 آبان 1333 درست در زمانی که شایعه ولیعهدی او (به دلیل بچه دار نشدن محمدرضاشاه و ثریا اسفندیاری ) بر سر زبان ها بود، در یک سانحه? هوایی کشته شد. جنازه او در کنار جسد مومیایی پدرش رضا شاه که از آفریقا آورده شده بود، در شهر ری به خاک سپرده شد.

2- اشرف پهلوی خواهر همزاد محمدرضا پهلوی است. نام وی در زمان تولد «زهرا» بود که بعدها به «اشرف الملوک» و «اشرف» تغییر یافت. او پس اتمام تحصیلات رایج آن زمان، بنا به توصیه پدرش با علی قوام پسر قوام الملک شیرازی ازدواج کرد که بعد از 20شهریور این امر به طلاق انجامید. وقتی رضا شاه مجبور به ترک ایران شد، اشرف در آخرین دیدار با پدر مأموریت یافت تا یاور و همدم برادرش محمدرضا پهلوی باشد. دومین ازدواج او با احمد شفیق خواهر زاده ملک فاروق پادشاه مصر بود . وی در دوران نخست وزیری مصدق به خاطر دخالت در سیاست و حمایت از مخالفان دولت از کشور تبعید شد و به فرانسه رفت. قبل از کودتای 28مرداد وارد تهران شد. بعد از مدتی ازدواج او با شفیق به طلاق انجامید. اشرف بعد از سال 40 با جوان تحصیل کرده ای به نام مهدی بوشهری پور در پاریس ازدواج کرد. اشرف به خاطر نوع شخصیت و دخالتش در سیاست ایران و دست داشتن در معاملات مالی و اقتصادی و نیز زندگی خصوصی جنجال برانگیز و مفاسد اخلاقی گسترده، مورد انتقاد شدید مخالفان حکومت پهلوی قرار داشت. فساد مالی و اخلاقی اشرف پهلوی به حدی بود که حتی ساواک را به واکنش واداشت و رفتارهای او را مغایر شئون سلطنت گزارش کرد. خبرهای متعدد از دخالت او در قاچاق مواد مخدر در کنار عیاشی و ولخرجی، در همه محافل بر سر زبان ها بود. اشرف در سال های پس از انقلاب در امریکا زندگی می کرد و درحال حاضر از سرنوشت او خبری در دست نیست. یکی دو سال پیش، جسته و گریخته، خبرهایی از ابتلای او به آلزایمر شدید حکایت می کرد.

3- غلامرضا پهلوی ششمین فرزند و سومین پسر رضا شاه بود. مادرش پس مدت کوتاهی بر اثر ناسازگاری از رضا شاه جدا شد و در خانه ای که برای وی در نظر گرفته شده بود با تنها فرزندش زندگی می کرد. غلامرضا پس از تحصیلات ابتدایی به همراه سه تن از برادران ناتنی اش (عبدالرضا پهلوی، احمدرضا پهلوی و محمودرضا پهلوی) برای ادامه تحصیل به مدرسه انستیتو لو روزه سوییس فرستاده شد و پس از اتمام تحصیل، در سال 1315 به همراه سایر برادران به ایران بازگشت و همگی به خواست پدرشان وارد دبیرستان نظام شدند. غلامرضا در سال 1320 و پس از کنار رفتن رضاخان از سلطنت به همراه پدر مجبور به ترک ایران و اقامت در آفریقای جنوبی شد. پس از مرگ پدر نیز اجازه بازگشت به او داده نشد و ناچار برای ادامه تحصیل به دانشگاه پرینستون آمریکا رفت ولی پس از یک سال با اجازه برادرش محمدرضا شاه پهلوی به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد و در مهر ماه 1327 دوره دانشکده افسری را به پایان برد و به تدریج مدارج نظامی را تا اخذ درجه سرتیپی در سال 1350 طی کرد.

ریاست کمیته ملی المپیک، ریاست باشگاه سوارکاران، آجودانی ویژه شاه، عضویت در شورای نیابت سلطنت از جمله مشاغل وی بود. او همچنین در بسیاری از مجامع و محافل به نمایندگی از شاه شرکت می کرد. فعالیت های اقتصادی گسترده و نامشروع او، زبانزد خاص و عام بود. او در سال1357 ایران را ترک کرد و کسی از سرنوشت او خبر ندارد.

4- عبدالرضا پهلوی درمهرماه 1303 به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و مقدمات نظام را در تهران سپری کرد. سپس به همراه برادرش محمدرضا برای تحصیل به مدرسه «انستیتو لو روزه» سوییس فرستاده شد. پس از بازگشت به ایران در سال 1315 وارد مدرسه نظام و دانشکده افسری شد. او پس از برکناری و تبعید پدرش با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضا خان در سال 1323 برای ادامه تحصیل در رشته اقتصاد در دانشگاه هاروارد به آمریکا رفت. پس از اتمام تحصیلات در سال 1326به ایران بازگشت و علی رغم داشتن تحصیلات عالیه در رشته اقتصاد تنها سمت تشریفاتی ریاست افتخاری برنامه هفت ساله دولت به او سپرده شد. اودر سال 1329 ازدواج کرد اما به دلیل مسایل خانوادگی و شخصی و اختلاف همسرش با محمدرضا پهلوی از دربار دوری می جست و بیشتر وقت خود را صرف شکار و تاکسیدرمی حیوانات و کشاورزی و رسیدگی به زمین های کشاورزی 3700هکتاری خود در دشت ناز ساری می کرد. وی همچنین چندین دوره ریاست مجمع جهانی حفاظت از حیات وحش را به عهده گرفت. نامبرده پس از انقلاب در سال 1357 به اتفاق خانواده اش کشور را ترک کرد و هیچکس از محل زندگی او اطلاعی ندارد و گفته می شود که نام خانوادگی خود را هم تغییر داده است .

5- احمدرضاپهلوی هشتمین فرزند و پنجمین پسر رضا شاه بود. او در سال 1304به دنیا آمد و پس از تحصیلات ابتدایی مشغول تحصیل در مدرسه نظام بود که پس از برکناری و تبعید پدرش در سال 1320با او به آفریقای جنوبی و در سال 1323برای ادامه تحصیل به بیروت رفت. پس از بازگشت به ایران در سال 1325 با سیمین تاج بهرامی دختر دکتر حسین احیاءالسلطنه بهرامی (همان کسی که در صحن مجلس شورای ملی به گوش سید حسن مدرس سیلی زد) ازدواج کرد .این پیوند در سال 1333به جدایی انجامید .احمدرضا در سال 1337 دوباره ازدواج کرد . او در امور اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دخالتی نمی کرد و کمتر در دربار حاضر می شد . پس از انقلاب اسلامی در سال 1357به اتفاق خانواده اش ایران را ترک کرد و در 1361 با بیماری سرطان خون در فرانسه درگذشت.

6- محمودرضا پهلوی نهمین فرزند و ششمین پسر رضا خان در مهرماه 1305به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و مقدمات نظام را در تهران سپری کرد. او پس از برکناری و تبعید پدرش با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضا شاه به ایران بازگشت و چندی بعد برای ادامه تحصیل در رشته مدیریت بازرگانی و صنعتی در دانشگاه کالیفرنیا و میشیگان به آمریکا رفت. او پس از بازگشت به ایران در سال 1333 ازدواج کرد که این ازدواج پس از سه سال به جدایی انجامید . محمودرضا در سال 1343 با مریم اقبال دختر دکتر منوچهر اقبال ازدواج کرد ولی نامبرده نیز پس از مدتی از او جدا شد . وی در سال 1357 ایران را ترک کرد و در سال 2010 در کالیفرنیا درگذشت.

7- حمیدرضا پهلوی یازدهمین فرزند رضا خان وهفتمین پسر وی در 13تیر ماه 1311به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در تهران سپری کرد. او پس از برکناری و تبعید پدرش با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضا شاه در سال 1323 برای ادامه تحصیل به بیروت فرستاده شد ولی پیشرفتی در این زمینه نداشت و در عوض اهل خوشگذرانی بود.به همین خاطر در سن 19سالگی مقدمات ازدواج او را فراهم کردند و در سال 1330با دخترعموی مادرش ازدواج کرد و صاحب یک فرزند شد ولی این ازدواج اندکی بعد منتهی به جدایی گردید. او سپس با زنی دیگر ازدواج کرد واز او هم صاحب دو فرزند شد. این ازدواج هم دوامی نیافت. حمیدرضا پهلوی از سوی خاندان سلطنت متهم بود که در مجامع و محافل موجبات آبروریزی خانواده سلطنتی را فراهم می آورد تا اینکه در سال 1340به طور کامل از دربار طرد شد و عنوان شاهزادگی از او سلب گردید. او به علت عدم ارتباط با خاندان پهلوی، پس از انقلاب ، ایران را ترک نکرد و در سال 1371درگذشت و در بهشت زهرا دفن شد.

8- فاطمه پهلوی دهمین فرزند رضاخان درسال1307 متولد شد .تحصیلات متوسطه اش را نیمه تمام گذاشت و سپس در بیروت، اروپا و آمریکا ادامه تحصیل داد. در زمان رضا شاه، دربار ایران طرحی برای ازدواج فاطمه با خسرو خان قشقایی در دست داشت که با شکست مواجه شد. پس از مرگ پدرش، ابتدا در مرداد 1327با یک روزنامه نگار آمریکایی ازدواج کرد و از او صاحب یک دختر دو پسر شد. این ازدواج موجب اعتراضاتی در ایران گردید. چرا که ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان ممنوع و ازدواج زن ایرانی با تبعه سایر کشورها نیاز به کسب اجازه قبلی از دولت ایران داشت. نادیده گرفتن این دو مورد موجب شد تا فاطمه پهلوی از امتیازات خود محروم گردد. از سوی دیگر دربار نیز نسبت به این ازدواج روی خوشی نشان نداد. چرا که فاطمه پهلوی جشن ازدواج خود را در پاریس و درست در روزی برگزار نمود که دربار ایران به مناسبت خاکسپاری رضا شاه عزای عمومی اعلام کرده بود. اخبار این ازدواج و همزمانی آن با عزاداری به صورت بسیار پر سر و صدا در مطبوعات انعکاس یافت. سرانجام دربار در سال 1332به فاطمه پهلوی و شوهرش اجازه بازگشت به کشور را داد . در مرداد 1338فاطمه از شوهرامریکایی اش طلاق گرفت و در آبان همان سال با سپهبد محمد خاتمی ازدواج نمود. خاتمی در سال 1354در حال کایت سواری در حوالی سد دز با کوه برخورد کرد و کشته شد. فاطمه پهلوی از جمله اعضای خاندان پهلوی بود که به فعالیت های اقتصادی روی آورد و یکی از سهامداران اصلی «شرکت سی.آر.سی» بود که در سال 1343باشگاه پرسپولیس را راه اندازی نمود. اندکی پیش از انقلاب اسلامی، او روانه خارج از کشور شد. مدتی ساکن پاریس بود و سپس به لندن رفت و در سال 1366 در آنجا درگذشت. وی کاخ های متعددی در تهران و شمال ایران داشت.

9- شمس (خدیجه) پهلوی در سال 1296 به دنیا آمد. او پس از سپری کردن تحصیلات رایج در آن زمان، به اصرار پدرش با فریدون جم فرزند مدیرالملک جم (وزیر و نخست وزیر دوره قاجار و پهلوی) ازدواج کرد. لیکن پس از کناره گیری رضا شاه از سلطنت، از همسرش جدا شد و چندی بعد در سال 1322با عزت الله مین باشیان که هنرمند بود آشنا شد و در سال 1324 در قاهره با او ازدواج کرد. همسر جدید او نام و نام خانوادگی خود را به مهرداد پهلبد تغییر داد. مهرداد پهلبد در سال 1343به وزارت فرهنگ و هنر منصوب گردید و تا 1357در این سمت باقی ماند. او در کاخی در مهرشهر کرج به نام کاخ مروارید زندگی می کرد. این کاخ توسط موسسه رایت آمریکا ساخته شده است. وی ریاست کانون بانوان ایران را که در اردیبهشت سال 1314 توسط رضاشاه برای پیشبرد و اجرای اهداف خود درخصوص کشف حجاب ایجاد شده بود، بر عهده داشت. شمس و خانواده اش در شهریور ماه سال 1357کشور را ترک کردند و چندی بعد در کشور ترینیداد و توباگو در منطقه کارائیب ساکن شدند. شمس پهلوی در اسفند 1374در سن 78 سالگی درگذشت و در ایالت کالیفرنیا به خاک سپرده شد.

10- همدم السلطنه نخستین فرزند رضاخان بود. در زمان سلطنت پدرش در مجالس و محافل مطرح نبود و بیشتر اوقات را با نامادری اش ملکه تاج الملوک می گذراند و همدم و مصاحب او بود. او با ابوالفتح آتابای ازدواج کرد. برخی، همدم السلطنه را فرزند صفیه همدانی دانسته اند. صفیه همدانی زنی بود که در زمان خدمت رضاخان در همدان به ازدواج موقت او در آمد. به نقل برخی منابع، او فرزند مریم سوادکوهی بود و مادرش در جوانی درگذشت. همدم السلطنه که نام اصلی اش فاطمه بود در سال 1357 در تهران درگذشت.

11- صدیقه پهلوی متولد 1296فرزند یکی از 4همسر رضاشاه یعنی زهرا سوادکوهی بود و مادرش را در شیرخوارگی به علت بیماری سل از دست داد. صدیقه پهلوی تا زمان انقلاب ایران با نام خانوادگی پدرخوانده اش، کدویی، شناخته می شد و لذا هرگز به خاندان سلطنتی راه نیافت. او در دی ماه 1368در سن 72سالگی در تهران درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد

 



[ شنبه 93/8/17 ] [ 5:24 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
در کتاب ارتباط شناسی دکتر محسنیان راد داستان جالبی نوشته شده است. حتماً به خواندنش می ارزد: « فرض کنید پسری در خانواده ای مسلمان با اعتقادات مذهبی بسیار استوار متولد شود. آنها در نقطه ای در یک شهر پرجمعیت زندگی می کنند و ساکن آپارتمانی کوچک هستند. هزاران رویداد کوچک و بزرگ، زندگی پسرک را تشکیل می دهد. مثلا وقتی خیلی کوچک بود، یک روز بارانی با مادرش از خیابان عبور می کردند. پسرک در یک لحظه که مادرش مشغول صحبت خودش را به سگ کوچکی رساند. سگ به او نزدیک شد و بدنش کمی به لباس پسرک مالیده شد. آن روز تمام لباس های او شسته و تطهیر شد. به او توضیح داده شد که سگ حیوان کثیف و نجس است. بعدها پسرک شاهد لولیدن سگ های ولگرد توی کوچه ها و آشغال های شهر بود. وقتی حدودا دوازده ساله بود، یک روز سگی برادر کوچکش را گاز گرفت. او به شدت گریه می کرد و گفته شد که باید به او آمپول هاری تزریق کنند. بعدها که بزرگ تر شد، رابطه بین چند بیماری و بزاق سگ را در چند جا مطالعه کرد؛ ضمن آنکه رساله های مذهبی نیز اطلاعاتی در این مورد به او می داد. اجازه بدهید او را بگذاریم و به سراغ فرد دیگری برویم. دخترک در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد. شغل اصلی پدرش گله داری بود. همیشه حداقل دو سگ، نگهبان گله آنها بودند. وظایف افراد خانواده مراقبت از شرایط مساعد برای زیست گله و ضمنا سگ های نگهبان گله بود. برخی روزها که پدرش با اسب از خانه بیرون می رفت اگر دیر می کرد سگ وفادار خانواده، پشت در انتظار مرد خانه را می کشید و وقتی صدای آشنای اسب او را می شنید با هیاهو دیگران را مطلع می کرد و پدر وقتی وارد می شد دستی به سر و روی سگ می کشید. یادش می آید که یک روز برادر کوچکش توی باطلاقی افتاد و در حالی که او از ترس جیغ می کشید، سگ خانواده خودش را داخل آب انداخت و کودک را نجات داد. این دو کودک را که خاطره هایی از دوران کودکی آنها خواندید برای چند سال رها می کنیم. کاری نداریم که چگونه با یکدیگر آشنا شدند و ازدواج کردند. حالا از آن ازدواج چند سال گذشته است. به مکالمه آن دو توجه کنید. (به عمد سخنان هر یک را با شماره ردیف مشخص کرده ایم.)

1- زن: به نظر من باید فکر کرد. اگر این بار هم دزد بیاید معلوم نیست چکار می خواهیم بکنیم.

2- مرد: اون یک دفعه هم، دزد اشتباهی خونه ما را انتخاب کرده بود. ما که چیز پر ارزشی نداریم.

3- زن: به هر حال همین که داریم نتیجه سالها زحمت ماست. اگر نباشد، اگر یک تکه اش کم شود، هزار مشکل به وجود می آید.

4- مرد: میدم چفت و بست بیشتری برای در درست کنند.

5- زن: اگر از روی دیوار آمد چی؟

6- مرد: می توانم روی دیوار هم بدهم نرده بکشند.

7- زن: چطوره یک سگ بیاریم.

8- مرد: سگ بیاوریم! کجا نگهش داریم؟

9- زن: خوب معلومه توی خونه؟

10- مرد: سگ کثیفه

11- زن: خوب می شوییمش

12- مرد: احمق، مگر سگ را می شویند؟

13- زن: خوب بله می شویند. چرا فحش می دی؟

14- مرد: ...

15- زن: ... »

همه ما کما بیش با چنین مشکل مواجه بوده ایم ؛ البته نه درباره خرید یا عدم خرید سگ بلکه با مشکلی به نام "تبدیل یک مسأله مشترک به یک اختلاف" یا "سوء تفاهم" .

فرمول ساده جلوگیری از سوء تفاهم در ارتباطات خانوادگی و اجتماعی بار دیگر به قصه فوق برمی گردیم. ظاهر قضیه این است که هم زن و هم مرد، درباره یک موضوع واحد صحبت می کنند، هر دو می دانند که سگ چیست و اگر نفر سومی هم به حرف هایشان گوش کند، سگ را با حیوان دیگری اشتباه نخواهد کرد. این اما تمام قصه نیست ؛ واقعیت این است که هر کدام از آن دو، درباره دو حیوان کاملاً متفاوت صحبت می کنند: مرد درباره یک "موجود نجس خطرناک" حرف می زند و زن درباره یک "موجود وفادار مهربان" ؛ فقط اسم و شکل این دو موجود شبیه هم است. بخش عمده ای از اختلافات ما در زندگی خانوادگی و اجتماعی ناشی از تفاوت معناهایی است که در کلمات دچار آن هستیم و این ، البته امری طبیعی است. واژه "مادر" برای کسی که از مهر مادری به تمام معنا برخوردار بوده ، با کسی که مادری معتاد و بی مسؤولیت داشته که فرزندش را به کار اجباری یا فحشا وا می داشته است تا خرج اعتیادش را در آورد، یکسان نیست. واژه شراکت، برای کسی که بهترین تجربیات کاری و تجاری را با شریکش داشته ، با کسی که شریکش به او خیانت کرده و اموالش را برده است، یک واژه واحد قلمداد نمی شود. کسی که فکر می کند برای بهبود رفتار فرزند، باید او را "تنبیه" کرد با کسی که مکانیزم "انتخاب" را در تعامل با فرزندش انتخاب می کند، در تعبیر کلمه "تربیت" با هم متفاوت اند و ... . "دیوید برلو" -که از نامداران علم ارتباطات انسانی است- نگاه جالبی به موضوع دارد. از دیدگاه او کلمات به تنهایی معنایی ندارند، معنا در درون انسان هاست. انسان ها معنای خود را بر کلمات بار می کنند و سپس کلمات را به سمت یکدیگر روانه می سازند. اشتباه بزرگ ما می تواند این باشد که کلمات را بدون توجه به گوینده کلمات دریافت و معنی کنیم. در چنان صورتی خطر سوء تفاهم همیشه وجود دارد. این خطر به ویژه در کلماتی که معنای انتزاعی دارند بیشتر است. مانند این که زن خوشبختی را چیزی می داند و شوهرش معنای دیگری از آن دارد. بنابراین ، هر کدام از آنها، بر اساس معنای خود از خوشبختی می کوشد دیگری را خوشبخت کند ولی نتیجه ، هرگز مطلوب نیست. در چنین وضعی زن با خود می گوید: "من که تمام تلاش خودم را برای خوشبخت کردن همسرم انجام می دهم ولی انگار او اصلاً نمی بینید." مرد هم دقیقاً همین ها را با خود می گوید و شکاف میان آن دو ، روز به روز بیشتر می شود حال از این بحث چه نتیجه عملی برای زندگی می توان گرفت؟ در پاسخ، این سه نکته را می توان به طور خلاصه مطرح و بحث را جمع بندی کرد:

1 - همیشه یادتان باشد که کلمات، به خودی خود الزاماً معنا ندارند. کلمات (به خصوص انتزاعی ها) همراه با گوینده شان معنی دار می شوند.

2 - قبل از این که درباره حرف های طرف مقابل تان قضاوت کنید، سعی کنید به درک مشترکی از کلمه برسید. برای رسیدن به این درک مشترک، از کلمه عبور کنید و بکوشید نگاهی که طرف مقابل تان به آن کلمه و موضوع دارد را کشف کنید. در این صورت، به جای بحث بر سر کلمه، خواهید کوشید درباره مفهوم آن به نتیجه مشترک برسید. مثلاً اگر در قصه اول این نوشته، سگ در نظر مرد یک "موجود وفادار مهربان" بود، آن دو هیچ اختلافی با هم نداشتند. متقابلاً اگر زن هم سگ را "موجود نجس خطرناک" می دانست هم اختلافی در بین نبود. اگر این دو، می دانستند که در پس کلمات، می تواند مفاهیم متعدد و متفاوتی وجود داشته باشد، می توانستند به جای بحث بر سر "سگ" درباره پاکی یا نجسی و خطر سگ و درباره مهربانی و وفاداری اش با یکدیگر حرف بزنند. مثلاً اگر زن می دانست که در نظر همسرش، سگ یک موجود نجس و خطرناک است، می توانست راهی برای نجس نشدن خانه و زندگی شان از دست سگ ارائه دهد و درباره خطر سگ هم به او یاد بدهد که چگونه می توان از خطر او در امان ماند. در این صورت شاید مرد می پذیرفت که برای حفاظت از خانه شان یک سگ بخرند. 3 - همیشه به یاد داشته باشید که ممکن است آنچه شما می گویید یک چیز باشد و آنچه طرف مقابل دریافت می کند، چیز دیگر. فراموش نکنید که پیام ارسالی الزاماً مساوی پیام دریافتی نیست و این ، منشأ بسیاری از اختلافات است. بنابراین باید تلاش کنید مفهوم آن کلمه را به همان شکلی که در ذهن تان هست بیان کنید. مثلاً در قصه اول، در کنار این جمله که "من با خریدن سگ مخالفم" باید توضیح داده می شد که از نظر من، سگ حیوان نجس و خطرناکی است که نباید وارد خانه شود. در مثالی دیگر، زن و شوهر به جای این که همدیگر را متهم کنند که "تو بلد نیستی فرزندمان را خوب تربیت کنی"، باید ابتدا معنایی که از تربیت در ذهن خود دارند را بیان کنند. مثلاً یکی از والدین می تواند بگوید: "به نظر من ، برای این که فرزندمان فلان کار را انجام ندهد، بهتر است با با نقل قصه ای عواقبش را به او گوشزد کنیم. این به نظر من ، می تواند یک گام برای تربت اصولی فرزندمان باشد." از اینجای بحث به بعد، دو طرف یکدیگر را متهم نمی کنند که اصلاً تربیت کردن بلد نیستی بلکه درباره روش های تربیت با یکدیگر صحبت خواهند کرد و این ، یعنی یک گام به جلو و یک گام از اختلاف فاصله گرفتن. البته شاید درباره روش ها هم با یکدیگر اختلاف داشته باشند ولی حالا که از پوسته کلمات (در اینجا ، تربیت) گذر کرده اند، می توانند منطقی تر و به شکل غیر اتهامی با یکدیگر صحبت و مسأله را حل کنند (در حالی که قبلاً درباره اصل مسأله با هم درگیر بودند.) با دانستن این مطلب ساده، بسیاری از مشکلات ارتباطی ما اساساً به وجود نمی آیند و یا راحت تر و با هزینه کمتر حل می شوند.


[ جمعه 93/7/25 ] [ 6:49 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
اگر دنبال کسی هستید که تمام کاسه کوزه ها را بر سرش بشکنید و اگر از دانستن واقعیت ناراحت نمی شوید، متهم ردیف اول خود شما هستید. متهمان ردیف های دوم و سوم و چهارم و دهم می توانند خود فرزندتان ، دوستانش ، نظام آموزشی و ... باشند.

- فرزند شما تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده و اگر پسر است ، کارت پایان خدمتش را گرفته است. او دنبال کار است و از بین چند جایی که گمان می کند می تواند برای مصاحبه استخدامی مراجعه کند ، گزینه های برتر که کنار می گذارد و از یک شرکت متوسط تقاضای استخدام می کند.

دو سال بعد ، جرأت ابراز عشق به کسی که دوستش دارد نمی کند و با فردی دیگری وصلت می کند.
در شرکت شان ، هرگز برای رسیدن به مناصب بهتر تلاش نمی کند و فکر می کند که همین جایی که هست ،از سرش هم زیادی است.

چند سال بعد ، وقتی عده ای از دوستانش تصمیم می گیرند یک پروژه اقتصادی مشترک را اجرا کنند تا وضع مالی شان بهتر شود ، او ریسک نمی کند و پس انداز بانکی اش را در آن پروژه به کار نمی بندد. فرزندتان بعدها با حسرت به وضعیت مالی دوستانی که روزگاری با هم سوار تاکسی می شدند، می نگرد.

فرزند شما ، اکنون به سنین میانسالی رسیده است و همانند همه سال های زندگی اش ، خود را فردی درجه 2 که از دیگران پایین تر است می پندارد و هزینه این "تصویر ذهنی از خود"ش را همچنان می پردازد و از قرائن و شواهد نیز چنین بر می آید که تا آخر عمر اتفاق خاصی در زندگی اش نخواهد افتاد.

راستی چرا فرزندتان این طوری شد؟ چه کسی مقصر است؟
اگر دنبال کسی هستید که تمام کاسه کوزه ها را بر سرش بشکنید و اگر از دانستن واقعیت ناراحت نمی شوید، متهم ردیف اول خود شما هستید. متهمان ردیف های دوم و سوم و چهارم و دهم می توانند خود فرزندتان ، دوستانش ، نظام آموزشی و ... باشند.

آلبوم دوران مدرسه فرزندتان را باز کنید و به سال ها قبل برگردید. آیا این جملات برای تان آشنا نیست: "نگاه کن ببین بچه های مردم چطور درس می خوانند ... همکلاسی ات علی یا نیلوفر همیشه شاگرد اول است ولی تو ... می بینی دختر خاله ات چقدر خوب غذا می خورد اما تو هنوز لاغر مانده ای ... ای کاش تو هم مثل پسر همسایه مان می توانستی در المپیاد دانش آموزی مقام اول را به دست بیاوری، نمی دانی مادرش چه پزی می داد ..." .

بله! شما از همان دوران کودکی ، فرزندتان را با این و آن مقایسه کردید و همیشه در قصه مقایسه هایتان به فرزندتان نقش بازنده را دادید ، او را در ذهن خودش فردی ضعیف و بی عرضه تصویر کردید و فرزندتان با تصویری که شما برایش ساختید ، زندگی کرد ، با آن تصویر خو گرفت ، بزرگ شد و همان تصویر ذهنی را در زندگی اش عینیت بخشید.

مقایسه کودکان و نوجوانان با همسالان و سرکوفت زدن مبتنی بر این مقایسه ها به حدی منهدم کننده شخصیت و آینده است که آن را می توان عملیات تروریستی والدین علیه فرزندان شان خواند، بی هیچ تعارفی!



[ پنج شنبه 93/7/3 ] [ 9:50 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

تعداد شهدای جنگ تحمیلی را، متفاوت ذکر کرده اند، از 190 هزار تا 230 هزار و البته آمار افواهی یک میلیون شهید نیز وجود دارد که قطعاً مقرون به صحت نیست.

هر چه باشد، شاید برای خواننده این سطرها ، فقط یک عدد است اما برای نفر به نفر آنانی که جان شان را در آن 8 سال از دست داده اند، آنچه اتفاق افتاده ، "از دست دادن تنها فرصت زندگی از ازل تا ابد" بود.
امروز اگر می نویسیم ، می خوانیم ، سقفی بر سر داریم ، عشق داریم ، کودکان مان را به مدرسه می فرستیم ، کار می کنیم ، انتقاد می کنیم ،می گوییم ، می خندیم، می خوریم ، می آشامیم و نفس می کشیم ، تک تک مان مدیون همه آنانی هستیم که در "روزگار بازشناسی مرد از نامرد" ، لباس عافیت از تن کندند و لباس رزم پوشیدند، خیلی های شان بازگشتند ، خیلی هایشان بخشی از وجودشان را در میدان جنگ گذاشتند و به خانه آمدند و خیلی ها هم به شهادت رسیدند.

برای هر صندلی مدیران چند نفر شهید شده اند؟

در کنار این وامداری عمومی نسبت به مردان دفاع مقدس ، آنان که بر صندلی های مهم مدیریتی تکیه زده اند، به طور خاص مدیون شهیدان هستند.
تعداد پست های مهم کشور و استانی را تا 3000 عنوان کرده اند و اگر تعداد شهدا را بر این آن تقسیم کنیم در خواهیم یافت که برای هر صندلی مسؤولان به طور متوسط به تعداد شهدای کربلا ، شهید وجود دارد. به عبارتی برای هر صندلی که مسؤولان ارشد کشوری و استانی بر آن تکیه زده اند، یک کربلا به پا شده است و چه بد مردمانی هستند اگر بر آن کرسی ها تکیه بزنند و یادشان برود که پایه های میزها و صندلی هایشان سرخ رنگ است و برای همان صندلی که رویش نشسته اند ، 72 نفر به خونشان غلتیده اند و اکنون در زیر خاک اند.


[ پنج شنبه 93/7/3 ] [ 5:32 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
عشایر بافت با تولید سالانه هزار تن کرک مرغوب از نژاد راینی سومین جایگاه جهان در زمینه تولید کرک مرغوب را به خود اختصاص داده اند اما بی توجهی به این تولیدات بومی، سود صنعت کرک را به جیب دلالان سرازیر می کند.

به گزارش مهر، استان پهناور کرمان در جای جای خود مملو از استعداد و سرمایه های ملی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند، ثروتهای ملی که در جهان حرف اول را می زنند اما متاسفانه برنامه ریزی مناسبی برای استفاده از این پتانسیلهای اقتصادی که هر یک می تواند پایه های اقتصادی استان و کشور را تثبیت و از اقتصاد تک بعدی نفت جدا کند  اما متاسفانه نه تنها این امر روی نداده است بلکه سود این پتانسیلهای اقتصادی به جیب دلالان و واسطه هایی می رود که چشم به دستان پینه بسته کارگران و مردم زجر کشیده دارد.

اینقدر از پتانسیلهای اقتصادی کرمان کم گفته شده و زمینه های سرمایه گذاری در استان پنهان مانده است که شاید کمتر کسی بداند که با کیفیت ترین کرک جهان در شهرستان بافت تولید می شود و اینکه این شهرستان به لحاظ کمی نیز بعد از چین و مغولستان مقام سوم جهان را در اختیار دارد.

در شهرستان بافت که یکی از سرسبزترین مناطق کشور محسوب می شود هشت ایل و 41 طایفه مختلف زندگی می کنند که طبق آخرین آمار بالغ بر پنج هزار و 880 خانوار را شامل می شود که کار عمده این افراد پرورش دام و به خصوص بز راینی است.

نکته قابل توجه اینکه پشم این بزها به دلیل طولانی بودن الیاف و محکم بودن در جهان بی نظیر است و از پر مشتری ترین کرکها در جهان محسوب می شود بطوریکه اکثر کارخانه های مشهور اروپا مشتری این کرک ها هستند.

از سیاه چادرهای عشایر تا کارخانه های اروپایی

طبق آمار در سال هزار تن کرک در بافت تولید می شود که از این میزات بالغ بر 400 تن کرک نژاد راینی محسوب می شود که اغلب از کارخانه جات مشهور اروپایی سر در می آورد اما اینکه چگونه این کرکهای معروف به دست مشتریان ثروتمند اروپایی و کشورهای خارجی می رسد درست نقطه تلخ داستان زندگی عشایری بافت است که با تلاش و زحمت و در اوج خشکسالی و کمبود علوفه هر چند با افت کمی محصول رو برو هستند اما دست از کار نمی کشند.

به دلیل عدم وجود ساز و کار مناسب در کشور برای صادرات محصول و نبود برند مشخصی از مرغوبترین کرک جهان و مهمتر از همه تعطیلی چند ساله کارخانه کرک بافت این محصول پس از آنکه به نرخ اندک از عشایر بافت خریداری می شود به چند برابر قیمت توسط دلالان به کارخانه های خارجی و داخلی فروخته می شود و همین محصول پس از فراوری ارزشی چندین برابر مبلغی می یابد که عشایر و تولید کنندگان آن دریافت کرده اند و این حکایت ادامه دارد.

تولیدکنندگان چشم به راه حمایت مسئولان

هر چند حرکتهایی از جمله برگزاری جشنواره کرک نژاد راینی در بافت برای معرفی این محصول برگزار شد اما این برنامه ها تداوم نیافت و وعده و وعدیها در خصوص بهبود وضعیت صنعت کرک سازی در بافت در حد حرف باقیمانده است و دامداران همچنان چشم انتظار آینده ای هستند که بدون برنامه ریزی مشخص در پیش است.

محمد سلیمی، فعال بخش تولید کرک و کارشناس دامپروری در گفتگو با مهر در خصوص وضعیت صنعت کرک در بافت به خبرنگار مهر می گوید: شهرستان بافت یکی از قطبهای تولید کرک در کشور محسوب می شود و به دلیل کیفیت بالای این محصول می توان گفت که بافت قلب تولید کرک مرغوب در جهان محسوب می شود.

وی ادامه داد: از سوی دیگر به دلیل سالها فعالیت مردم این شهرستان به خصوص عشایر در ارتفاعات بافت این صنعت به صورت یک فرهنگ و بخشی از زندگی مردم این منطقه شده است.

کرک راینی ذخیره مالی کشور در زمان قاجار

سلیمی افزود: بالا بودن میزان تولید کرک در محصول درمقابل زایعات از یک سو، جلا پذیری کرک بافت، مقاوم بودن کرک راینی در مقابل گذر زمان و همچنین عایق بسیار مناسب در مقابل گرما از مهمترین مزایای کرک است.

وی افزود: در گذشته عشایر از این محصول برای بافت سیاه چادر استفاده می کردند اما رفته رفته کرک بافت جایگاه خود را پیدا کرد بطوریکه در دوران قاجار از این مصول به عنوان ذخیره مالی استفاده می شده است و از ارزشمندترین کالاهای داخلی محسوب می شد.

20 میلیون دلار ارز آوری کرک راینی

سلیمی گفت: هم اکنون نیز کرک بافت که از نژاد بز راینی گرفته می شود ارز آوری سالیانه معادل 20 میلیون دلار دارد که تمام تولیدات در قابل فعالیتهای عشایری انجام می شود و هیچ گونه حمایت و یا ساماندهی تولید در این بخش وجود ندارد.

وی اضافه کرد: هم اکنون دو میلیون راس بز راینی در کشور وجود دارد که تولید کرک آنها در جهان بی نظیر است و بخش عمده آنها در شهرستان بافت پرورش داده می شوند اما خشکسالی و کمبود علوفه طی سالهای اخیر به مشکل اصلی و حل نشدنی عشایر تبدیل شده است.

هزینه تولید محصول افزایش یافته و حمایت کاهش

سلیمی افزود: خشکسالی عملا بر میزان دام و همچنین میزان تولید کرک تاثیر منفی گذاشته است و تا کنون راهکاری برای رفع مشکل کمبود آب ارائه نشده است.

محمد سلاجقه دیگر تولید کننده پشم راینی در این خصوص به مهر می گوید: عملا بسیاری از مراتع خشکیده اند و به همین دلیل مجبور به تغذیه دستی دامها هستیم که بخش قابل توجهی از این تغذیه با استفاده از جو انجام می شود.

وی افزود: اقتصاد دامداری در منطقه به حمایت نیاز دارد در صورتیکه عملا با تخریب مراتع پس از خشکسالی های پیاپی این امر صورت نگرفته است و با افزایش قیمت جو و علوفه و از سوی دیگر دلال بازی در بازار کرک راینی سود کار ما عملا به جیب دلالهایی می رود که در طول عمرشان حتی یک بز راینی هم ندیده اند.

سلاجقه با اشاره به افزایش هزینه تولید کرک و پرورش دام افزود: اگر محصول خود را به دلالان نفروشیم در مقابل متقاضی عمده ای در کشور وجود ندارد زیرا در عرصه صنعت نساجی تنها چند کارخانه محدود وجود دارد که قیمت خردید کرک را در دست خود دارند و دلالان نیز هیچ قاعده ای برای خرید محصول ارائه نمی دهند.

وی یکی دیگر از خطراتی که صنعت تولید کرک راینی در بافت را تهدید می کند خرید و فروش کرک ناخالص توسط برخی افراد سود جو دانست و گفت: این افراد با این کار به جایگاه تولید کرک راینی نیز ضربه می زنند.

مهمترین نیاز کرک بافت برند جهانی است

احمد عزیزی، فعال بخش اقتصادی استان کرمان نیز در گفتگو با مهر اظهارداشت: بدون شک کرک راینی یکی از مرغوبترین محصولات تولید کرک در کشور محسوب می شود اما یک نکته د ر این میان مطرح است که چرا در این خصوص تا کنون اطلاع رسانی مطلوب صورت نگرفته است.

این کارشناس کشاورزی افزود: سالانه هزارن تن محصول خالص در بافت تولید می شود و روانه بازار می شود که خالصترین و ناب ترین کرک ایران محسوب می شود اما عملا برخی از استانهای دیگر به دلیل فعالیتهای تبلیغاتی خود را در این زمینه برتر از نشان می دهند.

عزیزی افزود: نبود یک برند مشخص موجب می شود که این کرکها حتی در مواردی به عنوان تولید سایر استانها فروش بروند و در بازارهای جهانی نیز کسی کرک بافت را به خوبی نمی شناسد و از ان به عنوان کرک بز راینی نام برده می شود.
 
این فعال اقتصادی گفت: از سوی دیگر صنایع بالادستی تولید کرک نیز در استان کرمان وجود ندارد و یا اگر هم به صورت معدود در حال فعالیت هستند با فراز و نشیبهای زیادی مواجه هستند بطوریکه سالها پشت سرهم تعطیل می شوند و در مقاطعی نیز فعالیت خود را از سر می گیرند.

عزیزی افزود: عملا تولید کرک در بافت نیز توسط عشایر صورت می گیرد اما سوال اینجاست که تاکنون برای ساماندهی تولید این محصول عملا چه کاری انجام شده است و اگر کسی می خواهد به این سوال جواب دهد باید با عدد و رقم بگوید که چه اقدامی در راستای فعال سازی این صنعت صورت گرفته است.

وی به وضعیت کارخانه کرک بافت اشاره کرد و گفت: چرا باید سود افزوده کرک بافت که با تلاش عشایر بافت تولید می شود در فلان استان و یا کشورهای خارجی به جیب دیگران برود.
 
وی ادامه داد: چرا تا کنون اقدامی در راستای جذب سرمایه گذار در این زمینه صورت نگرفته است در صورتیکه اگر کارخانه ای با پشتوانه قوی و در کنار آن حمایت مسئولان استان فعالیت می کرد و عشایر نیز با قیمت مناسب مکلف می شدند محصول خود را به این کارخانه بفروشند در نهایت موجب اشتغال در منطقه و رونق اقتصادی می شد.
 
عزیزی با اشاره به فعالیت 80 درصد مردم بافت در بخش دامداری گفت: این یک پتانسیل بسیار مطلوب است که باید در راستای افزایش تولید ملی با حمایت از تولید کنندگان برای ترمیم اقتصاد منطقه از آن استفاده کرد.

....................................
گزارش: اسماء محمودی
عکس: حمید صادقی
منبع: مهر


[ سه شنبه 93/7/1 ] [ 5:24 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
پیش از اینها...
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
 از خدا، در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیج معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت می کند
تا شدی نزدیک، دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
برسرم باران گُرزِ آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده خشم خدا...
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم، همه از ترس بود
مثل از برکردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حلّ صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود


تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر اینجا کجاست ؟
گفت: اینجا خانة خوب خداست !
گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
باوضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد

گفتمش: پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟
گفت: آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربانِِ مادر است
دوستی را دوست, معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است ...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست ، پاک و بیریا

می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می توان در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صدهزاران راز گفت

فروغ فرخزاد

[ جمعه 93/6/28 ] [ 10:40 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
چنانچه زن و مردی خواهان خوشبختی هستند، لازم است که خودخواهی ها را کنار گذارند و برای یکدیگر ارزش و احترام قائل باشند. وقتی روحیه خودخواهی در زوجین وجود داشته باشد، موجب بروز بی حرمتی وبی اعتنایی آنها به یکدیگر می شود و عدم رضایت و موفقیت را به دنبال خواهد داشت.

این موارد شاید به ظاهر ساده باشند اما عملی کردن هر یک از آنها در زندگی، هنرمندی می خواهد. در این نوشتار به چند نمونه از این موارد اشاره خواهیم کرد.

خوشبختی چطور به دست می آید؟

همه جوانان و بزرگترهایشان، خواهان خوشبختی در زندگی مشترک هستند. اما نکته مهم اینجاست که بدانیم به راستی خوشبختی چطور تعریف می شود و چگونه به دست می آید.

چنانچه زن و مردی خواهان خوشبختی هستند، لازم است که خودخواهی ها را کنار گذارند و برای یکدیگر ارزش و احترام قائل باشند. وقتی روحیه خودخواهی در زوجین وجود داشته باشد، موجب بروز بی حرمتی وبی اعتنایی آنها به یکدیگر می شود و عدم رضایت و موفقیت را به دنبال خواهد داشت.

اما نکته مهم دیگری که لازم است مورد نظر زوجین باشد موضوع به رخ کشیدن یکدیگر است. بسیاری از مشاجرات و کدورت ها در زندگی مشترک، به خاطر این اقدام ناشایست به وجود می آید. درست نیست که زن و مرد، به قیاس همسر خود با سایرین بپردازند و این اقدام از هر کس که سر زند، موجب آلوده شدن فضای زندگی و کمرنگ شدن ریشه های محبت و مهرورزی میان آنها می شود. در برخی از مواقع این قیاس ها به جایی می رسد که مثلا مردی به همسرش می گوید: ای کاش با فلان خانم ازدواج کرده بودم... و یا خانمی بگوید :کاش همسر من فلان آقا بود... مطمئنا بیان این عبارات در یک زندگی اثرات منفی به دنبال خواهد داشت و رابطه عاطفی یک زوج را تحت الشعاع قرار خواهد داد.

اما یک عمل اشتباه که ممکن است زوج های بسیار به آن مبتلا باشند، قهر کردن است. واقعا جای تامل دارد که دو فرد بالغ به این موضوع بیندیشند که قهر کردن عملی بچگانه است و در شان دو انسان بالغ نیست که با یکدیگر قهر کنند. هیچ فرد عاقلی برای دستیابی به خواسته خود، با کسی قهر نمی کند. مرد و زنی خردمند و عاقل از ابزار قهر کردن در زندگی مشترک بهره نمی گیرند، بلکه تلاش می کنند تا زندگی مشترک خویش را با تقویت حس همدلی و محبت، جلو ببرند.
قهر کردن ابزاری است که ممکن است در برخی از مواقع جواب دهد و موجب پیروزی شود اما پیامدهای منفی و مخرب خود را بر جای خواهد گذاشت که به طور تدریجی آثار خود را نمایان خواهند کرد

اما یک نکته بسیار مهم در زندگی مشترک این است که طرفین، قدرت بیان عذرخواهی و پذیرش اشتباهات خویش را داشته باشند. این یک مهارت مهم و ارزشمند است. اگر زن و مرد بیاموزند که بعد از انجام برخورد بد و یا کوچکترین اشتباهی که خواسته یا ناخواسته از آنها سر بزند، از یکدیگر عذرخواهی کنند، فضای مثبتی را دز زندگی خود ایجاد کرده اند. آنچه مهم است اینکه همه ما باور داشته باشیم که انسانهای خطا کاری هستیم و همه در معرض اشتباه و خطا قرار داریم. همه ما یاید اینگونه باشیم که اگز گناه و اشتباهی از ما سر زد، بی درنگ توبه کنیم. اگر برخورد غلط  یا بدی با دیگری داشتیم، هر چه زودتر از او عذرخواهی کنیم و این کار را با رضایت درونی انجام دهیم. از طرف دیگر شایسته است که فردی هم که از او عذرخواهی می شود، از خود انعطاف نشان دهد و سرسختی نکند و عذر طرف مقابل را بپذیرد و از گذشته چشم پوشی کند.

همین عمل شاید از دید برخی از افراد، کار ساده و پیش پا افتاده ای باشد اما مشکل بسیاری از زوج ها به خاطر همین عدم پذیرش اشتباهات و پوزش خواستن ها، ایجاد می شود و منجر به بروز اختلافات بزرگ و غیر قابل حلی میان آنها می شود. نه تنها زن و شوهر، بلکه در سایر روابط و ارتباط های اجتماعی لازم است که افراد یاد بگیرند که قدرت پذیرش خطای خود را داشته باشند و عذرخواهی کنند. عدم پذیرش این موضوع موجب بروز دعوا، تنش، اضطراب و جنگ اعصاب می شود و آرامش را از افراد سلب می کند.

تمام نکاتی که در این نوشتار به آنها اشاره شد، موارد پیچیده و غیر قابل درکی نبودند. کافیست که با نگاهی منطقی به آنها توجه شود و این باور وجود داشته باشد که عمل به این موارد موجب موفقیت و آرامش در زندگی می شود.


[ پنج شنبه 93/5/23 ] [ 10:5 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
همدیگر را دوست داشته باشیم

 انسان (عکس)


[ جمعه 93/5/17 ] [ 5:22 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
ارگ راین

 


[ یکشنبه 93/5/5 ] [ 9:56 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
بیان برخی از عبارت ها به رئیس می تواند جلوی پیشرفت شما در محیط کار را بگیرد.

 بهره گرفتن از راهکار "اندیشیدن پیش از سخن گفتن" همواره می‏تواند مفید باشد و البته وقتی پای معاشرت با رئیس در میان باشد، چنین راهکاری اهمیتی صد چندان می‏یابد چرا که از ارتقای شغلی و افزایش حقوق گرفته تا از دست دادن شغل، همگی وابستگی زیادی به نگرش رئیس در مورد شما دارند. پس برای اینکه حداقل در کلام باعث رنجش رئیس خود نشوید، بهتر است در مکالمات خود با او از بیان عبارات زیر پرهیز کنید:

1- "من به افزایش حقوق نیاز دارم"

مشکلات مالی خود را وارد مذاکرات در مورد حقوق نکنید چرا که این مشکلات ربطی به رئیس شما ندارند. روسا ترجیح می‏دهند حقوق کسی را افزایش دهند که برای آن ها کارایی بیشتری داشته باشد به همین خاطر وقتی که می‏خواهید درخواست افزایش حقوق کنید، به جای نالیدن از مشکلات مالی، بر روی توانایی های خود تاکید کنید.

2- "این ممکن نیست"

همواره با رئیس خود در مورد آنچه می‏توان انجام داد صحبت کنید. برای مثال به جای اینکه بگویید "امکان ندارد این کار تا دوشنبه آماده شود" بهتر است بگویید که "این کار تا چهارشنبه آماده خواهد شد و اگر امکان بهره گرفتن از نیروی بیشتری باشد، شاید تا دوشنبه نیز آماده شود."

3- "من نمی‏توانم همکارم را تحمل کنم"

شکایت کردن از یک همکار نزد رئیس بیشتر نشان دهنده ضعف شما است تا ضعف همکارتان. البته روسا دوست دارند که از مشکلات باخبر شوند اما اگر می‏خواهید در مورد بی نظمی ‏و یا عملکرد ضعیف همکارتان با رئیس صحبت کنید، بر روی مسایل کاری و حرفه ای تمرکز کنید و به هیچ وجه مسایل را شخصی نکنید.

4- "خوابم می آید"

سعی کنید با قهوه، چایی و یا هر چیز دیگری که به ذهنتان می‏رسد خود را سرحال نشان دهید تا اینکه با چهره ای خواب آلود و خسته برای رئیس تعریف کنید که دیشب تا دیروقت مهمانی بوده اید و یا فوتبال تماشا می‏کردید. حتی اگر روابط شخصی خوبی با رئیس خود داشته باشید بازهم عبارت "خوابم می‏آد" بر روی او تاثیری منفی خواهد گذاشت.

5- "من که هفته پیش به شما گفته بودم"

اینکه مسئله ای را به رئیس خود گفته باشید دلیل نمی‏شود که مسئولیت شما در آن مورد به پایان رسیده باشد؛ حداقل روسا که اینگونه فکر می‏کنند. پس اگر مشکلی هنوز پابرجا است و یا رئیس شما در مورد مسئله ای توضیح خواست، تمسک به بهانه هایی مانند اینکه موضوع را قبلا به او گفته اید، چندان به کارتان نخواهد آمد.

6- "نمی‏دانم"

اگر رئیس از شما سوالی پرسید که پاسخ آن را نمی‏دانید، جواب صحیح "نمی‏دانم" نیست بلکه بهتر است بگویید: "فورا می‏فهمم و به شما خواهم گفت".
منبع:خبرآنلاین

[ جمعه 93/5/3 ] [ 5:12 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 268
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 280345