سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت
در سحرگاه سی ‏و یکم خردادماه سال 60، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران که به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود، به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه، مرحوم آیت‏الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‏ بار یکدیگر را بوسیدند و باز هم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‌ه‏ای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار‌ گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‌‏برد».

سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده‌‏بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد ‌از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد آغاز شده بود و علاوه بر رستمی، قربانی‌‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش دور شوند و از هم فاصله بگیرند.

یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‌‏ای جانکاه بودند که خمپاره‌‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏‌های صدامیان، یکی از نمونه‌‏های کامل انسانی که مایه‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‌‏های علی‏ گونه و یکی از یاران با وفای امام‏خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.

زیباترین یادگاری در آخرین لحظات

نیایش‌های عارفانه شهید چمران دل هر خداترسی را به لرزه‌‌‌ وا‌می‌دارد تا بداند عشق نه این بازیهای خیابانی است و نه افسانه‌های اساطیری، بلکه تعالی روح بشر است به معشوقی که دل دادگی مطلق ازآن اوست. مجاهدی خستگی ناپذیر که نامش هنوز زینت بخش میدان‌های جنوب لبنان و جنوب ایران است.

متن زیر مناجاتی به یادگار مانده از این عارف جاودان است که پیش از شهادتش به نگارش درآمده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می‌دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می‌بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.

درد دل آدمی را بیدار می‌کند، روح را صفا می‌دهد، غرور و خود‌خواهی را نابود می‌کند. نخوت و فراموشی را از بین می‌برد، انسان را متوجه وجود خود می‌کند. انسان گاهگاهی خود را فراموش می‌کند، فراموش می‌کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش می‌کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می‌کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می‌کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود، به پیش می‌تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می‌آورد، حقیقت وجود او را به آدمی می‌فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می‌کند و دست از غرور کبریایی برمی‌دارد، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می‌فهمد و آن را توجه نمی کند.

خدایا تو را شکر می‌کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم. خدایا هدایتم کن زیرا می‌دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می‌دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است. خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.

خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند. خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در مقابل طوفان‌ها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم.

آخرین دست‌نوشته دکتر چمران به همراه فیلم لحظه شهادت

ای حیات با تو وداع می‌کنم با همه زیبایی‌هایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوه‌ها و آسمان‌ها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع می‌کنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می‌روم و از همه چیز چشم می‌پوشم. ای پاهای من، می‌دانم شما چابکید، می‌دانم که در همه مسابقه‌ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید، می‌دانم فداکارید، می‌دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می‌آیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم، من می‌خواهم که شما به بلندی طبع بلندم، به حرکت در آیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرح‌هایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و نقشه‌ها وامیدها و مسئولیت‌ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید.

ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید

‌شما سال‌های دراز به من خدمت کرده اید، از شما می‌خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید. ای پاهای من سریع و توانا باشید، ای دست‌های من قوی و دقیق باشید، ای چشمان من تیزبین و هشیار باشید، ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس، مرا ضعیف وذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول می‌دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی. دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک می‌جوشد، می‌لرزد، می‌سوزد و خاکستر می‌شود. اشک شده ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد.

خدایا تو را شکر می‌کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راه‌ها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است، می‌توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایی رسید. 


[ شنبه 93/3/31 ] [ 5:59 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
 

 


[ پنج شنبه 93/3/29 ] [ 8:7 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
بسیاری از دانش‌آموزان در نوشتن حروف پیوسته که نیازمند حرکت‌های ظریف و دقیق و هماهنگ است با مشکلات جدی‌ای رو به رو شوند. برخی از آنان نمی‌توانند پس از نوشتن یک حرف به سرعت به نوشتن حروف دیگر بپردازند. این به واسطه خطاهایی است در نوشتن به وجود می‌آید.

خط خوب یکی از مهارت‌هایی است که باید از سن کم یعنی از دوره پیش‌دبستانی به دانش‌آموزان آموخته شود درغیر این صورت بخشی از فرایند یاددهی و یادگیری دچار نقص خواهد شد. آموزش خط باید از خردسالی شروع شود زیرا پایدارتر خواهد بود. از این رو درک صحیح مکانیسم‌ها و عواملی که می‌توانند باعث مشکلات دست‌خط شوند ضروری به نظر می‌رسد. در بسیاری موارد دیده شده که مشکلات خوانایی دست‌خط بدون مداخلات درمانی برطرف نمی‌شود.

 عوامل مربوط به دانش‌آموزان

در میان مهارت‌های تحصیلی پایه، نوشتن ملموس‌ترین مهارت نام گرفته است. تفاوت نوشتن با سایر مهارت‌های ارتباطی این است که نوشتن سندی کتبی از خود به جای می‌گذارد و جزء مهارت‌های ظریف حرکتی است. می‌گویند خط هر کسی نشانه‌ای از روح او را در خود دارد و هر کسی را می‌توان از خط او شناخت. برای این‌که دانش‌آموز بتواند نوشتن را به نحو احسن انجام دهد لازم است شرایطی برای نوشتن داشته باشد.

این شرایط عبارت‌اند از:

1- از رشد ذهنی کافی برخوردار باشد
   
2. انگیزه کافی داشته باشد
   
3. از علاقه کافی برخوردار باشد
   
4. بین چشم و دست هماهنگی باشد
  
 5. هماهنگی حرکتی داشته باشد
   
6. توانایی تطبیق بدن با فضای اطراف را داشته باشد
   
7. مفهوم نوشتن از راست به چپ را بداند

 اشکال در وضعیت جسمانی:

هم‌چنین وجود بعضی از نارسایی‌ها مانند اختلالاتی در عملکرد دست و انگشتان باعث می‌شود که کودک نوشتن را به طور مطلوب انجام ندهد.

معلولیت‌های جسمی و ضایعاتی که در سیستم اعصاب مرکزی یعنی مغز یا طناب نخاعی به وجود می‌آید و صدمات وارده بر مغز باعث اختلال در نوشتن می‌شود. این صدمات ممکن است آن‌قدر خفیف باشد که نتوان تأثیر آن را بر رفتار کودک تشخیص داد یا آن‌قدر شدید باشد که فعالیت کودک را به میزان پایینی کاهش دهد.

 کودک مبتلا به آسیب مغزی ممکن است نشانه‌های رفتاری وسیعی از خود نشان دهد از جمله عدم هماهنگی و اعمال حرکتی ناقص.

 اشکال در وضعیت قرار گرفتن کاغذ:


وضعیت نامناسب کاغذ و دفترچه نسبت به بدن نیز از صحیح نوشتن جلوگیری می‌کند و در بروز اشکالات مختلف هنگام دست‌نویسی نقش اساسی دارد.

برخی از دانش‌آموزان هنگام نوشتن سر خود را بیش از حد به کاغذ نزدیک می‌کنند و حتی گاهی احساس می‌شود سر خود را به آن می‌چسبانند گروهی دیگر دفترچه خود را به حالت زاویه‌دار و کج قرار می‌دهند.

اشکال در جهت‌یابی صحیح:

برخی دانش‌آموزان درک صحیحی از رابطه‌های فضایی مانند بالا و پایین، زیر و رو و چپ و راست ندارند به همین دلیل هنگام نوشتن حروف و کلمه‌ها -حتی بر روی کاغذ خط‌دار- قادر نیستند اشکال صحیح حروف را بنویسند، مثلا حرف "الف" را بیش از حد امتداد داده و از روی خط می‌گذرانند.

مشکلات نوشتن صحیح حروف الفبا:

-حرف نویسی- گاهی برخی دانش‌آموزان حروف را بیش از حد بزرگ یا کوچک می‌نویسند و در برخی موارد خطوط مستقیم -افقی یا عمودی- را به حالت قوس‌دار یا بالعکس می‌نویسد.

مشکلات نسخه‌برداری صحیح از کلمات:

-رونویسی- بعضی دانش‌آموزان ممکن است حروف سازنده کلمه را با فاصله زیاد بنویسند مثل "آ  ز  ا  د  ی" یا این‌که حروف را بیش از حد به هم نزدیک کرده و صورت کلی کلمه را مخدوش کند.

 بسیاری از دانش‌آموزان در نوشتن حروف پیوسته که نیازمند حرکت‌های ظریف و دقیق و هماهنگ است با مشکلات جدی‌ای رو به رو شوند. برخی از آنان نمی‌توانند پس از نوشتن یک حرف به سرعت به نوشتن حروف دیگر بپردازند. این به واسطه خطاهایی است در نوشتن به وجود می‌آید.

خطاهای متداول در نوشتن

 1. کج‌ نویسی: ممکن است به دلایل متعددی مثل بسیار نزدیک بودن بازو به بدن و بسیار سفت گرفتن شست و دور بودن خیلی زیاد نوک قلم از انگشتان و صحیح نبودن جهت کاغذ و درست نبودن جهت حرکت قلم اتفاق بیافتد.

 2. راست‌ نویسی: عواملی مثل بسیار دور بودن بازو از بدن، بسیار نزدیک بودن انگشتان به سرقلم، هدایت قلم به تنهایی توسط انگشت سبابه و ناصحیح بودن جهت کاغذ در ایجاد آن مؤثر است.

 3. پرفشار نوشتن: بر اثر فشار دادن بیش از حد انگشت سبابه و استفاده از قلم نامناسب ایجاد می‌شود.

 4. کم‌رنگ‌نویسی:
به عواملی مثل بیش از حد کج یا راست نگه‌داشتن قلم و چرخش نوک قلم به یک سمت و قطر بیش از حد قلم بستگی دارد.

 5. زاویه‌دارنویسی:
به دلیل سفت بودن بیش از حد شست یا شل نگه داشتن قلم یا حرکت بیش از حد قلم اتفاق می‌افتد.

 6. نامرتب‌‌نویسی: چهار علت مهم برای این مورد وجود دارد که شامل عدم آزادی حرکت، حرکت کند دست، محکم گرفتن قلم و در نهایت نادرست یا ناراحت بودن وضعیت بدن است.

 7. فاصله‌گذاری: این مشکل به واسطه پیشرفت سریع قلم به سمت چپ و حرکت بیش از حد و سریع جانبی ایجاد می‌شود.
 منبع: میگنا

[ پنج شنبه 93/3/29 ] [ 7:58 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

 وظیفه دیگران نسبت به صاحبان عزا و مصیبت

 
تعزیت ( به صبر و فراموشی واداشتن) صاحبان مصیبت از مستحبات تاکید شده است و همچنین سبک کردن غم آنها به ذکر آنچه مناسبت با این حال داشته و تقلیل اندوه می نماید، مانند ذکر مصیبت دنیا و گرفتاری های آن به سرعت گذرا بودن آن، و این که همه انسانها فانی می شوند و اجل ها نزدیک است و مانند نقل روایاتی که در مورد اجری را که خداوند برای مصیبت دیده مهیا فرموده است به خصوص برای کسی که فرزند از دست داده است...
و تعزیت (به صبر واداشتن) بعد از دفن و قبل از آن جایز است گرچه افضل آن است که بعد از دفن باشد و دارای اجر عظیم است به خصوص تعزیت به مادر فرزند از دست داده و فرزند صغیر پدر از دست داده و اگر کسی مصیبت دیده ای را به صبر وادارد، اجرش مانند اجر مصیبت دیده است، بدون آن که از اجر مصیبت دیده کم شود.
صرف حضور برای تعزیت نزد صاحب مصیبت به طوری که صاحب عزا او را ببیند در تسلیت گفتن کفایت می کند، زیرا همین حضور خاطر او را تسلی داده و آتش غم او را تسکین می دهد.
مساله: بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند؛ ولی اگر مدتی گذشته است که به واسطه سر سلامتی دادن مصیبت یادشان می آید، ترک آن بهتر است، و نیز مستحب است تا سه روز برای اهل خانه میت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.

منبع:احکام عمومی،ج3،ص353
www.afkarnews.ir



[ پنج شنبه 93/3/29 ] [ 11:14 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
نویسنده: سهیلا بهشتی

 حکایاتی از امام رضا علیه السلام
با وسوسه های شیطان، تردید در دلم لانه کرده بود. با خود می گفتم:« مگر چقدر باید برای برآورده شدن حاجتی دعا کرد؟ دیگر ناامید شده بودم. گفتم پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام، بروم، شاید مشکلم را بر طرف سازد. نزد امام رفتم و گفتم: چند سال است حاجتی دارم و بسیار هم دعا کرده ام، ولی دعایم مستجاب نمی شود. در دلم شک راه یافته است، چه کنم؟ امام، نگاه تندی به من کرد و فرمود:« ای احمد بن محمد! مراقب باش که شیطان بر تو پیروز نشود و تو را از رحمت پروردگارت نا امید نسازد. مگر نمی دانی گاه پرودگار، برآوردن نیاز مؤمن را به تأخیر می اندازد تا او بیشتر به راز و نیاز بپردازد؛ چرا که خداوند بزرگ، گفت و گوی بندگان را با خود دوست دارد. به خدا سوگند! دیر برآورده شدن نیازهای بندگان که از خدای خود چیزی خواسته اند، برای آنان بهتر از زود بر آورده شدن نیازهایشان است. دنیا چه ارزش دارد که مؤمن، برای آن از خدای خود ناامید شود؟! نیکوست که نیایش او در حال آسایش و دوری از مشکلات، همانند نیایش او در سختی ها باشد و اگر (حاجتش) نیز برآورده نشد، سبب ناامیدی او نشود، پس افسرده نشو که دعا در پیشگاه پروردگار بزرگ و بلند مرتبه، بسیار ارزشمند است.
بردبار باش و برای به دست آوردن روزی حلال بکوش! به پیوند با بستگانت پایبند باش و به کسی ستم مکن؛ زیرا ما خاندانی هستیم که حتی بریدن از بستگان را به کسی که از او بریده اند، سفارش نمی کنیم. هر که به ما بد کند به نیکی پاسخش را می دهیم، به خدا سوگند! از این روش، جز خوبی و نیکی نمی بینم.
بدان کسی که در این دنیا از نعمت های بی شمار بهره مند است، اگر درخواستی از خدا کند و دعایش برآورده شود، بر اثر آزمندی و فزون خواهی، بیشتر در خواست می کند و این سبب می شود که دیگر از نعمتی سیر نشود و بیشتر بخواهد، پس آنگاه که به نعمت های او افزوده شد، حقوقی که باید ادا کند، افزایش می یابد.
بنابراین، از شکر این همه نعمت، ناتوان می ماند و به آزمایش و بلا مبتلا می شود و به خطر می افتد. بنابراین، دل بستگی ات را به پروردگار استوارتر ساز و در دل خود نسبت به او شک و تردید راه مده و درازه دلت را به روی چیزی به جز خیرو نیکی مگشا! بدان که این، تنها راه آمرزیده شدن و برآورده شدن دعاهاست». (1)

نسپردن کار به مهمان

امام رضا علیه السلام با احترام، مهمان خود را به داخل خانه آورد و پس از پذیرایی از او، با وی به گفت و گو پرداخت. در میان سخن، باد چراغ را خاموش کرد. مهمان، بی درنگ از جای خود برخاست تا چراغ را روشن کند، ولی امام دست او را گرفت و اجازه نداد از جا برخیزد. سپس خود حضرت برخاست، چراغ را روشن کرد و برای اینکه مهمان ناراحت نشود، با لبخند به او فرمود:« ما خاندانی هستیم که دوست نداریم مهمان خود را به کار گیریم و او را به زحمت بیندازیم.»(2)

لزوم بستن قرارداد با کارگر

برای کاری نزد امام رضا علیه السلام رفته بود. ساعتی در محضر آن حضرت نشست. وقتی از امام اجازه خواست از محضر ایشان مرخص شود، امام به او فرمود:« امشب را نزد ما برای شام بمان و مهمان ما باش!.» دعوت امام را پذیرفت و به اتفاق هم به خانه حضرت رفتند. تعدادی از غلامان مشغول بنایی در حیاط خانه ایشان بودند و دیواری می ساختند. امام به آنها سلام کرد. در میان آنها غلامی ناشناس را دید که مشغول کار بود. حضرت از یکی از غلامان پرسید:« این کیست؟» پاسخ داد: به ما کمک می کند. پس از پایان کار چیزی به او خواهیم داد. امام پرسید:« مزد او را تعیین کرده اید؟» عرض کرد: نه سرورم! این کار لازم نیست. هرچه به او بدهیم، راضی می شود. امام برآشفت و با ناراحتی گفت:« مگر من بارها نگفته ام هر کس را برای کار می آورید نخست مزد او را تعیین کنید و با او قرارداد ببندید و سپس او را به کار گیرید. کسی که بدون قرارداد قبلی کارمی کند، اگر سه برابر مزد هم به او بدهید، ممکن است او گمان کند مزدش را کم داده اید، ولی اگر مزدش را پیش تر تعیین کنید، وقتی مزدش را بپردازید، از شما خشنود خواهد شد؛ زیرا به وعده خود عمل کرده اید و اگر بیش از مقدار قرارداد، چیزی به او بدهید، هرچند کم و ناچیز باشد شاد می شود و سپاسگزار خواهد بود.»(3)

احترام به کارگر

اهل بلخ بود و امام رضا علیه السلام را در سفرش از مدینه به خراسان همراهی می کرد. هنگام ظهر، امام دستور داد کاروان برای اقامه نماز ظهر و غذا خوردن توقف کند. پس از اتراق، امام به نماز ایستاد و همه در پی آن حضرت نماز ظهر و عصر را به جا آوردند. سپس سفره ای گستردند تا غذا بخورند. امام دستور داد همگی سر یک سفره بنشینند. همه همراهان امام حتی سیاهان و غلامان سر آن سفره نشستند. مرد بلخی با دیدن این منظره، به آرامی به امام گفت:« فدایت شوم! بهتر است برای اینان سفره ای جدا انداخته شود.» امام از سخن مرد بلخی ناراحت شد و فرمود:« هرگز! پروردگار همه ما یکی است و پدر و مادرمان نیز یکی است و پاداش هر فرد به عمل او بستگی دارد.»(4)

پی‌نوشت‌ها:

1.ابوالفضل هادی منش، در قلمرو آفتاب، داستان هایی از سیره اخلاقی پیشوایان معصوم علیهم السلام، صص 12-10
2.همان، ص 230
3.همان، صص 109 و 110
4.همان، ص 110

منبع:ماهنامه اشارات شماره 126


[ پنج شنبه 93/3/29 ] [ 10:59 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود.

اکران فیلم شروع شد،

شروع فیلم سقف یک اتاق دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق, سه, چهار, پنج, ...,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!

صدای همه در آمد.

اغلب حاضران سینما را ترک کردند

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.

زیرنویس فیلم

 این تنها 8 دقیقه از زندگی این جانباز بود و ما طاقت نداشتیم ...

[ سه شنبه 93/3/27 ] [ 2:29 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
من سال‌های سال مسئول تنظیم دخل و خرج خانه امام بودم؛ ایشان سقف برای هزینه تعیین نموده بودند.
 

امام راحل در دوران حیات خود در جهان معاصر باسیره خود جامعه‌ای را متحول کرد و انسان هایی را تربیت نمود که جهان هنوز از اراده و عزم آنان و امام آنان در شگفت است. عزم اراده‌ای که هنوز فرزندانش در سراسر گیتی را بر آن می‌دارد که در مقابل طاغوت های زمان قد بر افراشته و مردانه بایستند. بی‌شک یکی از راه های شناخت مردان بزرگ شناخت سیره و رفتار آنان است که می‌توان از نزدیکانشان کسب کرد.
 
 پای صحبت‌های «سید رحیم میریان» یکی از نزدیکان و محافظان حلقه اول امام می‌نشینیم تا از سیره حضرت امام خمینی (ره) در مقوله ساده زیستی، خرمنی بچنیم و راهی برای ادامه مسیرمان باشد.
 
هشت سال در محضر امام


گروه های مجاهدین خلق و فرقان ازجمله گروه های منحرف و التقاطی بودند که همان سال های اول انقلاب اسلامی هویت واقعی خود را برملا کردند؛ افکار و اندیشه انحرافی آنان با تعالیم و اندیشه‌های حضرت امام(ره) که برگفته از اسلام ناب محمدی(ص) بود، در تضادی جدی قرار گرفت.
 
این ها خود را مجتهد و گاهی بالاتر از فق ها می‌دانستند و چون از دامن روحانیت اصیل دور افتادند از پیش خود حکم اعدام و ترور افرادی را صادر می کردند که تربیت یافته مکتب ائمه اطهار(ع) و تبیین کننده اندیشه های والای حضرت امام بودند و بدین شکل کشور را به ناامنی کشاندند.
 
پس از شهادت رئیس جمهور وقت و انفجار حزب جمهوری مرحوم حاج احمد آقا احساس خطر می کند به همین علت مخفیانه از چند ائمه جمعه بویژه امام جمعه وقت اصفهان آیت الله طاهری خواسته بودند که 25 نیروی قابل اعتماد برای حفاظت دور امام که در واقعه همان حلقه اول محسوب می شود معرفی نمایند و آیت الله طاهری هم چون مسئله حفظ جان امام مطرح بود، اعلام می کند «نیرو برای حفاظت از حضرت امام فراوانند اما بنده تنها 5 نفر را می‌شناسم که می‌توانند این مسئولیت خطیر را عهده دار شده و بنده آنان را تضمین می کنم.» و حاج احمد آقا نیز آن را می پذیرند.
 
از کردستان به جماران!


تازه من از کردستان و درگیری با کومله برگشته و در حال گذراندن دوره عقیدتی در سپاه اصفهان بودم که از دفتر آیت الله طاهری زنگ زدند و اعلام کردند، سریع به دفتر امام جمعه بیائید اما من با بیان اینکه در حال گذراندن دوره هستم و باید فرمانده سپاه اصفهان به مسئولین مربوط دستور دهند تا مرا از دوره معاف کرده و اجازه دهند بتوانم خدمت ایشان برسم، وضعیتم را توصیف کردم.
 
بالاخره با هماهنگی که صورت گرفت من از دوره معاف و راهی بیت آیت الله طاهری شدم ـ آشنایی و صمیمیت بنده و ایشان به قبل از انقلاب باز می گردد ـ لذا وقتی خدمتشان رسیدم، گفتم امری دارید، ایشان گفتند: می توانی جماران بروی؟ گفتم: از خدا می‌خواهم بروم. حالا بروم چه کار؟
 
گفتند: برو حفاظت از امام گفتم: چشم هرچه شما بگوئید؛ فقط کی حرکت کنم؟ گفتند: همین امشب من یک نامه می نویسم شما و چهار محافظ خودم بروید جماران نامه را بدهید خدمت حاج احمد آقا هرچه ایشان تصمیم گرفتند همان را انجام دهید.»‌
 
حفاظت مخفی


ما نامه را گرفتیم از اصفهان حرکت کردیم به سمت تهران صبح تا رسیدیم نامه را بردیم خدمت حاج احمد آقا ایشان نامه را مطالعه کرد و گفتند با کسی در مورد آمدنتان چیزی را مطرح نکنید و فعلاً در دفتر باشید چند روزی که گذشت دو نفر از مشهد 5 نفر از تبریز و 5 نفر هم از قم به ما ملحق شدند که مجموعاً 17 نفر شدیم آن روز حاج احمد آقا یک جلسه ای گرفتند و وظیفه ما را تشریح کردند و قرار شد ما مخفیانه حلقه اول دور امام باشیم و مسئولیت گروه برعهده من گذاشته شد. این حفاظت به حدی پنهانی صورت می گرفت که حتی با وجود اینکه مسئولیت حفاظت کامل بیت را سپاه برعهده داشت از آن بی خبر ماند.
 
هشت ماهی این وضعیت جریان داشت و این برای سپاه مقداری سنگین شد چون 17 نفر بدون اطلاع قبلی آمده و اجازه دارند هم جا رفت آمد کنند. همچنین به عنوان حلقه اول محسوب شده و دور امام هستند به همین خاطر مقداری سنگ اندازی شد اما چون مستقیماً زیر نظر حاج اقا بود، نمی توانستند کاری بکنند.
 
ورود به بیت امام


بعد از مدتی با آرام شدن وضعیت کشور و دستگیری منافقین و برقراری امنیت در شهرها، حاج احمد آقا یک جلسه‌ای گذاشتند و اعلام کرد با توجه به برقرای امنیت هرکس دوست دارد به شهرستان خودش برگردد مانعی نیست و هرکس هم مایل است به عنوان محافظ خودم بماند هم مانعی ندارد.
 
سپس رو کرد به من وگفت: «شمابه عنوان مسئول باشید و کارهای امام و بیت ایشان را انجام دهید از آن به بعد سروکار ما با دفتر، بیت امام و منزل حاج احمد آقا بود. از طرفی هم مسئول خرید و دفتر مالی امام و حاج احمد آقا بر عهده داشتم و هزینه های صورت گرفته توسط آقای صانعی به حضرت امام داده می شد و هزینه های هر دو منزل بزرگوار در یک دفتر مجزا ثبت و به ‌صورت دقیق کنترل می‌شد و در این مدت هشت سال توفیق داشتم یکی از نزدیکترین افراد به امام عزیز باشم.
 
خدمت به مردم در کاخ نمی‌شود


امام در اندیشه شان معتقد بودند خدمت به مردم در کاخ میسر نمی‌شود و در همین خانه های کوچک و به دور از تکلف امکان پذیر است یعنی عزت در همین خانه های کوچک مقدور است نه در کاخ هایی که انسان خبر از بیرون ندارد.
 
امام بعد از 15 سال تبعید و دوری از وطن با ورودش به میهن اسلامی حکومت 2500ساله شاهنشاهی را واژگون کرد و حکومت اسلامی را پیاده نمود. حال مملکت در دست ایشان قرار گرفته اما امام به قم می‌رود و در یک منزل استیجاری که برای بازدیدها درنظر گرفته بودند، همان برنامه طلبگی را ادامه می‌دهد و از قم انقلاب را رهبری می‌کند اما ایشان را به دلیل مشکلات قلبی به تهران انتقال دادند و امام تصمیم دارند بعد از بهبودی به قم برگردند ولی شرایط فراهم نشد و امام باید به توصیه پزشکان ساکن تهران شود.
 
لذا امام را می برند در یک ساختمان سه طبقه در خیابان دربند این ساختمان مقداری شیک و ازدیدگاه امام طاغوتی است به همین خاطر بیشتر از 50 روز آنجا نمی ماند.
 
ببینید امام به عنوان رهبر انقلاب می تواند در بهترین شرایط رفاهی زندگی کند، اما حاضر نیست این گونه زندگی کند؛  امام خودش را خادم مردم می دانست به همین خاطر حاضر نبود که بین او و مردم فاصله ای باشد.
 
مردمی بودن امام


حضرت امام بعد از 50 روز زندگی در دربند به آقای محلاتی می‌فرمایند «اگر بنا باشد که من در تهران باشم باید در جایی زندگی کنم که مردمی و محلی باشد من نیامده ام که از مردم جدا باشم، آمده ام تا در بین مردم زندگی کنم.» با این فرمایش، نزدیکان امام به دنبال این رفتند تا خانه ای بیابند که مناسب امام و حال مزاجی ایشان باشد.
 
به همین علت هر روز مرحوم حاج احمدآقا، مرحوم جمارانی، موسوی خوئینی ها و شجونی دنبال منزل برای امام می‌رفتند تا اینکه یک روز برای استراحت می‌آیند در جماران منزل آقای جمارانی تا استراحت کنند -آقای جمارانی از قدیم الایام آبا و اجدادش در این منطقه زندگی می‌کردند ـ و دوباره دنبال منزل برای امام بروند وقتی اوضاع جماران را می بینند به آقای جمارانی پیشنهاد می کنند اگر امکان دارد اینجا را به امام پیشنهاد کنیم.
 
منزل 70 یا 90 متر بیشتر نبود و این هم مربوط به خواهر آقای جمارانی، جایی که به عنوان دفتر امام استفاده می شد مربوط به برادر و حیاط پشت منزل هم مربوط به خود آقای جمارانی و یکی از برادرانش بود، حسینیه هم به صورت آجری و هنوز گچ و خاک نشده، چسبیده به منزل قرار داشت.
 
 امام و احترام به همسر


وقتی منزل را با این وضعیت خدمت امام توضیح می دهند ایشان به خانمشان می گوید: «شما بروید ببینید اگر پسندید من می روم.» اینجا دو مطلب در کلام امام است اول اینکه احترامی که امام به خانمش می‌گذارد دوم در واقع زن می خواهد آنجا زندگی کند و بیشترین اوقات زن در خانه است.
 
دلم برای همسر امام می‌سوزد


همسر امام به همراه بی بی شهربانو که خادمه ایشان بود به دیدن خانه آمده و خانه را پسند می‌کند وقتی که می خواهند بروند با منزل آقای جمارانی که در آن ساکن است مواجهه می شوند و از جهت اینکه مقداری بزرگ‌تر و با صفاتر بوده می بینند که بی بی شهربانو شروع به گریه می کند می گویند: «ننه شهربانو چرا گریه می کنی؟» می گوید دلم به حال همسر امام می سوزد. گفتند چرا؟ برای اینکه امام و خانمش 15سال تبعید بوده اند حالا که آمده اند و در اوج قدرت هستند باید در خانه ای ساکن شوند که با پله آهنی وارد اتاقش شود.
 
امام و پرهیز از تجملات


امام وقتی به منطقه جماران آمدند حسینیه هنوز گچ و خاک نشده بود از امام اجازه خواستند که درستش کنند اما امام تنها اجاز دادند که گچ و خاک شده و دیگر سفید نکنند اما بعد از مدتی سر خود آمدند که سفید کنند امام متوجه شده با ناراحتی فرمودند: «بگذارید من بمیرم بعد از مرگ من هرکاری خواستید بکنید.» امام در مدت حیاتشان از هر گونه تجمل گرایی پرهیز می کردند.
 
گریه رئیس جمهور اروپایی بر ساده‌زیستی امام


رئیس جمهور یکی از کشور های اروپایی آمد و از منزل امام دیدن کرد وسط حسینیه ایستاد و نگاهی به در دیوار و شروع به آه کشیدن کرد گفت: امامی که انقلابی به این بزرگی انجام داد در چنین حسینیه‌ای سخنرانی می‌کرده!
 
بعد با هم آمدیم پشت در منزل امام تا نگاهش به اتاق امام افتاد شروع به اشک ریختن کرد به مترجمش گفتم سوال کن چه اتفاقی افتاد این طوری گریه می کنید؟ مترجم گفت: می گوید من پنج سال است رئیس جمهورم و در بهترین کاخ ها زندگی می کنم.زمانی هم که امام زنده بودند هنوز وارد عالم سیاست نشده بودم اما مختصری از زندگی امام را در کشورم مطالعه می کردم بعد از فوت امام وارد سیاست شده و بعد از آن به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدم. در طول این مدت از خدا می خواستم که توفیق پیدا کرده و از نزدیک ببینم این روحانی با دست خالی توانست دنیا را مبهوت خود کند چه کاری انجام می‌داده است.
 
حالا با تماشای وضع زندگی ساده ایشان فهمیدم که حرکت ایشان برای کسب قدرت و رسیدن به ریاست نبوده بلکه تنها رضای خدا و پیروزی اسلام و نجات مسلمانان و مستضعفان را دنبال نموده است.
 
بعد ادامه داد اگر می خواهیم در زندگی مان موفق شویم باید همین راه را دنبال کنیم اما این زندگی از تحمل ما خارج است.
 
 امام و هزینه کم زندگی


من سال‌های سال مسئول تنظیم دخل و خرج خانه امام بودم؛ ایشان سقفی برای هزینه تعیین نموده بودند 20هزار تومان بود؛ امامی که منزلش محل رفت و آمد افراد وشخصیت های داخلی و خارجی بود تصور کنید اگر ما بخواهیم به هرکدام از مهمانان فقط یک چای و میوه ساده بدهیم این مبلغ کفاف آن هزینه‌ها را نخواهد داد از طرفی هم اجازه نداشتیم بیشتر از این سقف هزینه کنیم.
 
امام و پرهیز از اسراف


امام یک خادمی داشت به نام سید مرتضی که اصالتاً افغانی بود از قبل انقلاب در ایران و نجف با امام بود بعد از پیروزی انقلاب نیز در کسوت خادم به امام و اهل خانه خدمت می‌کرد. این بنده‌ خدا یک روز رفت یک کیلو سبزی خوردن برای منزل امام گرفت. وقتی برگشت، برنامه قدم زدن امام بود، ایشان می‌گویند سید مرتضی چقدر سبزی گرفته‌ای؟ می گوید آقا یک کیلو! امام می فرمایند: سید مرتضی مگه نمی دانی ما دوسه نفر بیشتر نیستیم مگه چقدر سبزی می خواهیم بخوریم برای ما نیم کیلو بس است شما الان گرفتی بروید نصفش را به دفتر بدهید تا مصرف نمایند بعد از این هم برای ما نیم کیلو سبزی به اندازه مصرفمان بگیر.


[ پنج شنبه 93/3/15 ] [ 10:50 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر در ازدواج میانجیگری کنی تا خدا آن دو را گرد هم آورد.

 شایسته است مسلمانان در انجام کار خیر و برآوردن حاجت دیگران، وساطت کرده و مشکلات آنها را حل کنند چراکه رسول خدا(ص) می‌فرمایند: بهترین مردم کسی است که به مردم سود برساند، آنها را کمک کند و در امر خیر آنها را یاری رساند. از این رو مطلبی را تحت عنوان «میانجیگری در کار خیر» را از کتاب «مفاتیح‌الحیات» اثر گرانسنگ آیت‌الله جوادی آملی انتخاب کردیم که در ادامه می‌خوانید:

حضرت رسول(ص) در حدیثی می‌فرمایند: کسی که حاجتی را از برادر مؤمن خود برآورد مانند کسی است که در همه دوران زندگی خود به خدا خدمت کرده است.

از امام صادق(ع) روایت شده است: کسی که اندوهی را از مؤمنی بزداید خدا اندوهش را بزداید و هر که عیب مؤمنی را بپوشاند خدا عیبش را بپوشاند و مادامی که در حال کمک کردن به دیگران است خدا به او کمک می‌کند.

وساطت پیامبر اکرم(ص)

امام صادق(ع) می‌فرماید: روزی رسول اکرم(ص) همراه با امیرالمؤمنین علی(ع) برای خرید پیراهن به بازار رفتند در راه کنیزی را دیدند که می‌گریست، علت را پرسیدند. کنیز گفت: ای رسول خدا1 سرپرست من چهار درهم برای خرید به من داده بود که گم شد از این رو جرأت بازگشت به خانه را ندارم.

آن حضرت چهار درهم به او داد و فرمود: به خانه باز گرد،‌ هنگام بازگشت باز هم همان کنیز را مشاهده کردند.

پیامبر (ص) فرمود: چرا به خانه خود نرفتی؟ کنیز گفت: چون دیر کردم می‌ترسم اهل خانه مرا بزنند، فرمود: پیشاپیش من حرکت کن و راه خانه‌ات را به من نشان بده. حضرت رسول(ص) آمد تا بر در خانه ایستاد و فرمود: سلام بر شما ای اهل خانه! این کنیز دیر کرده است او را نیازارید، اهل خانه گفتند: او به برکت آمدن شما آزاد است.

واسطه‌گری برای ازدواج

امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر در ازدواج میانجیگری کنی تا خدا آن دو را گرد هم آورد.

پاداش وساطت در ازدواج

1-بهره‌مندی از لطف خدا در روز قیامت: امام صادق(ع) فرموده‌اند: هر کس زمینه ازدواج مجردی را فراهم کند از کسانی است که خدا در روز قیامت به او نگاه لطف آمیز می‌کند.

2-ازدواج با همسران بهشتی: رسول خدا(ص) می‌فرماید: هر کس در ازدواج حلالی بین دو نفر اقدام کند تا اینکه خدا آن دو را گرد هم آورد، خداوند در برابر هر قدمی که وی در این راه برداشته و هر سخن ثوابی که گفته ثواب یک سال عبادت را به او می‌دهد.

3-بهره‌مندی از سایه عرش خدا: حضرت موسی بن جعفر(ع) می‌فرمایند: سه گروه روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه خدا نیست زیر سایه عرش الهی قرار می‌گیرند: کسی که زمینه ازدواج برادر مسلمان خود را فراهم آورد یا به او خدمت کند یا راز او را بپوشاند.


[ جمعه 93/3/9 ] [ 7:13 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
[ جمعه 93/3/9 ] [ 5:42 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
بسیاری از اوقات وقتی در زندگی بزرگان دقیق می شوید می بینید که رعایت اصول خاص و خصوصیات ساده باعث موفقیت آنها شده است .

مجله اینترنتی فرانشر شاید عجیب به نظر برسد که سادگی، رمز موفقیت بسیاری از این افراد است .همانطور که موتزارت می گوید : نبوغ در سادگی است .داستان فوق شاید برای دوستانی که اخبار را پیگیری می کنند، زیاد نو و جدید نباشد، اما در انتهای داستان حتماً به نکات ثروتمندی و موفقیت بار داستان توجه کنید و از آنها در راه موفقیت خود استفاده کنید .

9 سال پیش در یک شب بارانی دو گردشگر موتور سوار آلمانی در راه ماندند و برای اینکه بتوانند در یک جای امن شب را به صبح برسانند به خانه یک روستایی پناه بردند. عباس یک کارگر ساده روستایی همراه خانواده اش تلاش کرد تا به شیوه خودش از مهمانان خارجی به خوبی پذیرایی کند…

کلبه آنها محقر بود و به جز چای آتشی و غذای روستایی چیز دیگری نداشتند. مهمانان عباس خارجی بودند و امکانات او برای پذیرایی اندک. سادگی پذیرایی خانواده عباس و زندگی یکروزه در روستای خوش آب و هوا رضایت حداکثری دو مهمان آلمانی را جلب کرد آنقدر که سه ماه بعد یک گروه هفت نفره آلمانی به پیشنهاد دوستانشان به خانه عباس رفتند. آنها خواستند تا با همان دم پختک و چای آتشی که دوستانشان تعریف کرده بودند در خانه روستایی عباس پذیرایی شوند. صبح عباس راهنمای آنها شد تا بتوانند مناطق دیدنی و طبیعی روستای بزم شهر بوانات فارس را ببینند.

موقع برگشت مهمانان آلمانی 200 هزار تومان به عباس هدیه دادند. این پول در آن زمان برای عباس زیاد بود و او را به این فکر انداخت که بهترین راه برای کسب و کار می‌تواند پذیرایی از گردشگران در یک روستای با صفا باشد. بنابراین شروع به کار کرد. طوری که از نه سال پیش تا امروز 18 هزار گردشگر خارجی به روستای بزم در منطقه بوانات فارس آمده‌اند و عباس هم به عنوان کارآفرین برتر در صنعت گردشگری توانسته 126 لوح سپاس بگیرد و درآمد روزانه اش از روزی سه هزار تومان به 6 میلیون تومان برسد. عباس 35 ساله به 28 کشور دنیا سفر کرد و خانه 80 متری او الان به 120 هزار متر رسیده است!

زهرا و نیلوفر دو دختر کوچک او کوچکترین راهنمایان ایرانی معرفی شده‌اند و تا کنون هم شبکه‌های تلویزیونی آلمان، روسیه، تایلند، شبکه 2 و 4 ایران فیلمهای مستندی با موضوع رونق گردشگری در روستای بزم بوانات پخش کرده‌اند.

او تعریف می‌کند که روزهای اول به آژانسهای مسافرتی شیراز و اصفهان سر زدم و گفتم که می‌توانم از گردشگران شما در روستا پذیرایی کنم. آنها هم گفتند باید مجانی بیایند روستا تا ببینند آیا اوضاع برای پذیرایی مناسب هست. آرام آرام مهمانان من از هفت نفر به چند هزار گردشگر خارجی رسید و به یک حمام خانه ام 12 حمام دیگر اضافه شد تا جایی که می‌توانم الان تا چند هزار گردشگر را در روستا اسکان بدهم و برای پنج هزار نفر در منطقه بوانات اشتغالزایی کنم.

عباس برزگر قصد دارد تا یک هتل عشایری در ارتفاعات روستا بنا کند. او می‌گوید: این هتل یکی از گرانترین مراکز اقامتی ایران خواهد شد. این کار را با کمک ایل عشایری انجام می‌دهم.

برزگر معتقد است که در ایران مسئولان فقط شعار می‌دهند گردشگری صنعت درآمدزایی است. اما من یکی از کسانی بودم که توانستم هم برای خودم و هم اهالی روستای بزم بوانات درآمدزایی کنم. هر روز از یک مغازه خرید می‌کنم تا همه مغازه داران از این کار سود ببرند.

او فهمیده که اصالت و نوع غذا و چارچوب خانواده روستایی بسیار با ارزش است و می‌توان از راه معرفی آن به دیگران هم ارزشها را حفظ و هم برای خود و دیگرن درآمدزایی و اشتغال زایی کرد.

برزگر از گردشگران خارجی در روستا با محصولات کشاورزی خود پذیرایی می‌کند. خانواده و اهالی روستای بوانات همگی در امر کشاورزی موفق هستند و صبحها با عسل طبیعی و گردوی زمینهای خودشان از مسافران پذیرایی می‌کنند.

برزگر ادعا می‌کند که در موفقیتش هیچ سازمان و مرکزی دخالت نداشته است.” سازمان میراث فرهنگی پروانه گردشگری به من نمی‌داد و می‌گفت که باید تحصیلات عالیه داشته باشی. اما زمانی که کارم رونق گرفت پروانه افتخاری گردشگری دادند و در همایش هایشان از من و دخترانم تقدیر کردند.”

او می‌گوید که همه تجربیاتش را در برخورد با گردشگران به دست آورده است.” به عنوان یک گردشگر به کشورهای اروپایی سفر کردم تا ببینم یک توریست به چه چیزهایی نیاز دارد و آنها برای گردشگران چه کاری انجام می‌دهند. این موضوع کمک زیادی به من کرد. من متوجه شدم که بهترین راه پذیرایی از مهمان خارجی رفتار درست با اوست. نباید مصنوعی به آنها خوشامد بگویید. درست است که زبان شما را متوجه نمی‌شود اما می‌فهمد که از او برای چه منظوری پذیرایی کرده اید. گردشگر خارجی فقط می‌خواهد به او توجه شود، همه چیز بهداشتی باشد، دروغ نشنود و احساس نکند که می‌خواهید جیب او را خالی کنید. این سادگی در رفتار و گفتار باعث شده تا آنها از زندگی روستایی لذت ببرند. ما مسافران را به خانه مان راه می‌دهیم نه برای چاپلوسی بلکه می‌دانم آنها می‌خواهند یک زندگی واقعی روستایی را ببینند و با همان آدمها زندگی کنند. هر کدام از ما که از مسافر خارجی پذیرایی می‌کنیم مانند یک سفیر ایرانی هستیم که ایران را به کشورهای دیگر معرفی می‌کنند. بنابراین باید بهترین رفتارها را با گردشگر خارجی داشته باشیم.

برزگر در زمینه طبیعت گردی هم فعالیت می‌کند و با اینکه در 80 کیلومتری پاسارگاد قرار دارد می‌تواند با استفاده از دو آژانس مسافرتی خود تورهای طبیعت گردی، پرنده نگری، عشایر و بازدید از جاذبه‌های تاریخی را راه‌اندازی کند.

عباس برزگر می‌گوید: وقتی فعالیت من و خانواده ام مورد استقبال دیگران قرار گرفت و بسیاری از کشورها به استفاده از خدمات ما علاقه نشان دادند کارشناسان داخلی و خارجی حوزه گردشگری پیشنهاد کردند که پس از این می‌توانیم در برگزاری تورها و دعوت از مسافران و گردشگران خارجی با افراد متخصص همکاری کنیم تا بتوانیم موفقتر از گذشته عمل کنیم و علاوه بر آن خودمان مجری تورها باشیم؛ این شد که به فکر را ه‌اندازی شرکت خدمات مسافرتی بوان گشت افتادم و با همکاری دوستان این شرکت تشکیل شد. البته این را هم بگویم که من از روزی که متوجه شدم بوانات قابلیت جذب گردشگر را دارد، به گونه‌ی برنامه ریزی کردم که از ورود تور مردم روستایی و شهری و حتی عشایر از مزایای اقتصادی تورها و ورود گردشگران به منطقه بهره مند شوند.

برزگر می‌گوید: مشکل ما ایرانیان این است که می‌نشینیم تا دیگران برای ما برنامه ریزی کنند. در حالی که جوانان کشور ما می‌توانند به راحتی با کمی ذوق و سلیقه کاری کنند که هم خودشان درآمد خوبی داشته باشند هم دیگران از کنار آنها سود ببرند.

او می‌گوید: کمتر کسی دنبال کارآفرینی می‌رود. مطمئن باشید هر روستایی در ایران به تنهایی می‌تواند از ابیانه بهتر و پر رونق تر باشد.

همه اهالی منطقه بوانات و روستای بزم از دهکده گردشگری عباس درآمد دارند. دیگران هم می‌توانند بیایند و ببینند که چطور یک پسر ساده روستایی با سواد بسیار کم توانست کارآفرینی کند و از صنعت گردشگری به معنای واقعی درآمد زایی کند.

روستای بزم در 17 کیلومتری شهر بوانات به سمت استان یزد و کرمان آخرین نقطه استان فارس است که به منطقه گردشگری بوانات معروف شده است. فاصله این منطقه از شیراز و یزد دو ساعت و نیم است.

مجموعه گردشگری بوانات سه اتاق قدیمی دارد که هرکدام حدود 700 سال قدمت دارند و 500 دلار هزینه یک شب اقامت در این اتاقها است.

سوئیت‌های مدرن و سنتی و 6 اتاق عمومی، ویلاهای وسط باغ و گالری عکس و موزه مردم شناسی و کشاورزی گوشه‌ی از امکانات این مجموعه است. همچنین امامزاده بزم و در کنار آن بارگاه امام زاده شاه میرحمزه (ع)، پل تاریخی سوریان، منطقه گردشگری محمد حنیفه و مسجد جامع سوریان و موزه بوانات از جمله بناهای تاریخی و مناطق گردشگری منطقه بوانات فارس هستند.


[ پنج شنبه 93/3/8 ] [ 6:5 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 59
بازدید دیروز: 65
کل بازدیدها: 274192