سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت
بسیاری از جوان ها دوست دارند بدانند زمان مناسب ازدواجشان دقیقا چه وقت است؟ به عبارت دیگر چطور می توانند مطمئن شوند که آمادگی های لازم را برای ازدواج به دست آورده اند؟
اگر این نشانه ها را دارید ازدواج نکنید!
 

 در این بین برخی نشانه ها و رفتارها وجود دارد که اگر فرد در خود آن ها را می بیند، بهتر است تا آن ها را به طور کامل رفع نکرده است، به فکر ازدواج نباشد؛ زیرا متأسفانه با بی تفاوتی و ساده گرفتن آن ها همین عوامل پس از ازدواج مایه بروز اختلافات و بگو و مگوی زوجین می شود. 

برخی از این موارد را در ادامه می خوانیم: 
 
اگر در خانواده پدری و زندگی مجردی خود مسئولیت کاری را به عهده نمی گیرید یا در مسئولیت محوله تعلل می ورزید. ( تنبلی و بی مسئولیتی) 

اگر با پدر، مادر، برادر و خواهر خود (‌که به نظر شما غیر منطقی بوده یا اخلاق دلخواه شما را ندارند) ارتباط سازنده و راضی کننده ندارید و نتوانسته اید تعامل قابل قبولی ایجاد کنید.(نداشتن تعامل و ارتباط اجتماعی صحیح با دیگران) 

اگر در زندگی، مرتب شغل خود را عوض کرده اید، با دوستان زیادی به دلیل مشکلاتی قطع رابطه کرده اید، رشته تحصیلی خود را تغییر داده یا ترک تحصیل کرده اید، علائق خود را نیمه کاره رها کرده اید و ثبات فکری، احساسی و رفتاری ندارید.( نداشتن ثبات فکری، احساسی و رفتاری) 

اگر تصور می کنید افکار، احساس و رفتار همسرتان را در آینده به دلخواه خود تغییر می دهید. (خطای شناختی) 

اگر به دنبال همسر مناسبی هستید به نحوی که در زندگی مشترکتان در آینده با هیچ گونه مشکلی مواجه نشوید. (خطای شناختی) 

اگر در پی کسب لذت و علائق خود، کارها و مسئولیت هایتان را بر دوش دیگران قرار می‌دهید. (اصالت لذت، و نبود مسئولیت پذیری) 

اگر فقط منطق و طرز نگرش خود را قبول دارید و در برابر دیگران حالت دفاعی یا تهاجمی می گیرید و قادر به درک افکار، احساس و رفتار دیگران نیستید. (واکنش دفاعی و خود میان بینی) 

اگر نقاط ضعف و نقاط قوت خود را به صورت شفاف نمی بینید. (نداشتن خودآگاهی) 

اگر تا کنون با نظرات، انتقادات و پیشنهادهای دیگران، تغییری در رفتار شما ایجاد نشده است. (نبود مدیریت خود یا خود مدیریتی) 

اگر مسائل کاری شما مانع ارتباط دوستانه و ارتباط دوستان شما مانع ارتباط صمیمی در خانواده (خانواده پدری) می شود یا مسائل و مشکلات شخصی شما در تمام حوزه های زندگیتان تاثیر می گذارد و در هم تنیده می شود. (مشکل در تقسیم وظایف و تعارض نقش ها) 

اگر به هیچ وجه قادر به تغییر برنامه های از قبل طراحی شده خود نیستید( حتی اگر شرایط تغییر کند) و بسیار متعصب، خشک و غیر قابل انعطاف هستید. (‌نداشتن انعطاف پذیری لازم) 

اگر قادر به درک احساسات، رفتار و افکار خانواده، دوستان و همکارانتان(که متفاوت از شما عمل می کنند)، نیستید. (نبود آگاهی اجتماعی) 

اگر بیشتر به جای گوش کردن، صحبت می کنید و بیشتر از آن که سعی کنید دیگران را بفهمید، سعی دارید که دیگران شما را درک کنند. (نداشتن مدیریت رابطه) 

اگر بسیار هیجان طلب هستید و تنها، هیجانات شما را به سویی می کشاند و قادر به تعویق انداختن خواسته هایتان نیستید. (هوش هیجانی پایین) 

اگر برای رفتار، احساس و گفتار خود روش و برنامه ای ندارید و منفعلانه به دیگران واکنش نشان می دهید.( رفتار بی تعقل یا انعکاسی، مشکل در شیوه حل مسئله) 

اگر عادت دارید به جای حل مشکلات از آن ها فرار کنید یا اجتناب بورزید یا واکنش شما به مسائل بی تفاوتی است. (پاسخ اجتنابی به رویدادها) 

اگر در آینه نگاه دیگران، شما فردی غرغرو، سرزنش گر، وابسته، احساساتی، بدبین، گوشه گیر، پرخاشگر، دمدمی مزاج، خودخواه، گوشت تلخ، غمگین یا تکانشی (کسی که یک باره بدون مقدمه و از روی احساس دست به عملی می زند و پیامدهای آن را نمی سنجد) به نظر می آیید. (اختلال شخصیت) 

اگر فکر می کنید از بین چند میلیارد ساکنان کره زمین، فقط و فقط یک شخص مناسب شماست و ارزش ازدواج دارد و در غیر این صورت زندگی شما بی معنا شده و باید بمیرید یا تا آخر عمر مجرد بمانید. (خطای شناختی، نداشتن کنترل احساس، هوش هیجانی ضعیف) 

اگر بدون این که خود را دقیقاً‌ ارزیابی کنید و بشناسید، ‌دنبال همسر مناسب می گردید. (‌نداشتن شناخت خود) 

اگر وضعیت فعلی تان راضی کننده نیست و برای رهایی و فرار از موقعیت ، به ازدواج اقدام می کنید. (مشکل در شیوه حل مسئله)


[ یکشنبه 95/11/3 ] [ 10:10 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
خیلی مراقب باشید! خیلی زیاد... چون کلمه بعدی که شما به زبان می‌آورید می‌تواند تعیین کننده بقیه روز شما باشد.
 
به گزارش لایف هک، پزشکان در دانشگاه توماس جفرسون بر این باورند لغاتی که افراد انتخاب می‌کنند می‌تواند بیش از آن چیزی که ما فکر می‌کنیم بر روی زندگی‌شان تاثیر بگذارند. تا به حال به این فکر کرده‌اید کلماتی مانند "من نمی‌توانم " ، "من نخواهم توانست" و "این واقعا سخت است" چقدر می‌توانند مضر باشند؟
 
استفاده بیش از حد از چنین واژه‌هایی می‌تواند ذهن و مغز شما را در مسیر اشتباهی کاملا تغییر دهد و دلایلش هم به این ترتیب است؛
 
واژه‌های مثبت بخش قدامی مغز را قدرت می‌بخشند
 
دکتر اندرو نیوبرگ و مارک روبرت والدمن، نگارنده کتاب تغییر زندگی به نام "کلمات می‌توانند ذهن شما را تغییر دهند" اینطور می‌نویسند: صرفا یک کلمه این قدرت را دارد که روی ژن تنظیم استرس روح و جسم تاثیر بگذارد.
 
در همین راستا با استفاده از لغات مثبت در زندگی روزانه‌مان در واقع باعث می‌شویم قسمت قدامی مغز با این واژه‌ها ورزش کند و تاثیرگذارتر باشد.
 
با تحریک فعالیت لوب فرونتال یا همان بخش قدامی مغز در حقیقت قسمتی از مغز را توسعه می‌دهید که مسئول گفتار واژه‌های درست و تفکیک آنها از نادرست‌هاست. و همچنین شما با توسعه این قسمت در واقع توانایی نادیده گرفتن پاسخ‌های اجتماعی غیر قابل قبول را بسط می‌دهید. در نتیجه استفاده متعدد از واژه‌های مثبت، قدرت کنترل زندگی و انتخاب‌هایتان را در دست خواهید گرفت.
 
کلمات منفی هورمون استرس را افزایش می‌دهند
 
حالا فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد اگر ما بیش از حد از واژه‌های منفی استفاده کنیم؟ استفاده از کلمات منفی ،‌واکنش ترس را در ما فعال می‌کند که در نتیجه میزان هورمون استرس هم بالا می‌رود که برای این حالت آمیگدال (یک ساختار کوچک در مغز که مسئول کنترل احساسات شدید از جمله ترس ،‌خشم ، عشق و شادی و غیره است) مسئول است.
 
هر چقدر منفی بافی در یک فرد بیشتر باشد ، چه بخواهد و چه نخواهد هورمون‌های استرس بیشتری را در بدن خود فعال و روان می‌کند.
 
البته ممکن است این درست باشد که کمی استرس می‌تواند برای بدن ما خوب باشد اما مقدار بیش از حد استرس این توانایی را دارد که چه به لحاظ روحی و چه جسمی مشکلات عدیده‌ای برایمان ایجاد کند.
 
تغییر نگاه به خود و دیگران
 
پزشکان همچنین نکته دیگری را درباره استفاده از زبان مثبت در زندگی اضافه می‌کنند مبنی بر اینکه به کار بردن کلمات مثبت کارکرد لوب آهیانه‌ای را نیز در ساختمان مغز تغییر می‌دهد، این قسمت مسئول دید ما نسبت به خودمان و دیگران است. مادامیکه دید مثبتی نسبت به خودمان داشته باشیم و البته در عین حال از واژه‌های مثبت در گفتارمان استفاده کنیم یاد می‌گیریم که در دیگران هم خوبی‌ها را ببینیم.
 
یک تصویر منفی نسبت به خودمان که از دل یک زبان منفی بیرون می‌آید تمام وجود ما را با شک و تردید انباشته خواهد کرد و سبب می‌شود در رفتارمان با دیگران هم همین نگاه را داشته باشیم و خب در نتیجه رفتار اجتماعی‌مان تحت تاثیر چنین واقعه‌ای قرار می‌گیرد.
 
آزمایش‌ها و تحقیقات
 
تحقیقات متعددی انجام شد تا صحت این ماجرا تائید شود که آیا استفاده از کلماتی با بار مثبت می‌تواند در پروسه افکار و اذهان ما تغییرات قابل قبولی ایجاد کند. در یکی از این تحقیقات از بزرگسالان بین 35 تا 54 سال خواسته شد برای سه ماه آینده هر روز سه موضوع را که آنها را خوشحال‌تر می‌کند یادداشت کنند و توضیح بدهند که چرا این سه مورد را انتخاب کرده‌اند.
 
در نتیجه این تحقیقات سه ماهه مشخص شد این دسته از بزرگسالان بیشتر خوشحال و کمتر افسرده هستند.
 
اما آنچه که این تحقیق ثابت می‌کند این است که ما این ظرفیت را داریم تا با تمرکز کردن بر روی آنچه که باعث خوشحالی‌مان می‌شود بیشتر به آدم مثبتی تبدیل شویم تا اینکه بخواهیم صرفا بر روی اتفاقات ناخوشایند متمرکز شویم.
 
متدهای کاربردی برای بهره‌مندی از زبان مثبت
 
زمانی‌که عصبانی هستیم از لغاتی استفاده می‌کنیم که حین بازگشت آرامش معمولا از به کار بردن آنها پشیمان می‌شویم.
 
کارشناسان در این باره می‌گویند وقتی عصبانی هستید و از لغات عصبانی در چنین شرایطی استفاده می‌کنید، این واژه‌ها قسمت منطق و استدلال را در بخش لوب فرونتال یا همان بخش قدامی مغز تعطیل می‌کنند! در این حالت آمیگدال که مرکز کنترل احساسات شدید است واکنش‌ها را به کنترل خود در می‌آورد و به همین دلیل است که بیشتر ما وقتی عصبانی هستیم نمی‌توانیم قبل از واکنش نشان دادن فکر کنیم. برخی پزشکان چنین حالتی را های جکینگ آمیگدال می‌نامند.
 
با این حال وقتی ما استفاده از زبان مثبت را به یک عادت در زندگی‌مان تبدیل کنیم می‌توانیم بخش قدامی مغز یا همان لوب فرونتال را برای تاثیرگذاری بیشتر حتی در شرایطی که عصبانی هستیم و در موقعیت‌های پیچیده قرار داریم تمرین بدهیم. در چنین شرایطی می‌توانیم حین مواجهه با چالش‌هایی که خشم‌مان را بر می‌انگیزند منطقی‌تر برخورد کنیم.
 
اگر در حال حاضر شما درباره میزان استفاده از لغات مثبت خود نسبت به منفی‌ها آگاهی‌ کامل ندارید، در صورتی که برایتان امکان دارد آنها را یادداشت کنید. همچنین خودتان را در قاب‌های مثبت ذهنی قرار بدهید. هر روز سه اتفاق را که شما را خوشحال می‌کنند یادداشت کنید و این رویه را ادامه بدهید تا ببینید چطور احوالات‌تان به سمت بهتری هدایت می‌شود. در واقع شما خوشحالی را تمرین می‌کنید و آن را برای خودتان شرطی و درونی خواهید کرد.

[ یکشنبه 95/10/19 ] [ 10:17 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]

ما ایرانی ها همه تام کروز رو می شناسیم ولی قهرمانان ایران رو نمی شناسیم این داستان فیلم نیست واقعی است. می خوام با قهرمان واقعی وطن پرست گمنام ایرانی آشنا بشید و اینکه چطور برای ایران جان داد.با جوان ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش ایران سرلشکر خلبان «علی اقبالی دوگاهه» و داستان عجیب شهادتش بیشتر آشنا شوید او اهل رودبار استان گیلان بود. وی در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده f-5 و در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. سرلشگر خلبان«عباس بابایی» و سرلشگر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان تحت آموزش ایشان بودند.آموزش درآمریکا :وی تکمیل دوره خلبانی را به مدت 220 ساعت در سال 1347در پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای امریکا را به پایان رساند و کسب رتبه نخست در بین بیش از 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان خلبان نمونه این پایگاه را از آن خود نمود . امتیازات خلبانی که او در پایگاه ویلیامز آمریکا بدست آورد شامل رکوردهایی بود که تا آن زمان هرگز در آن پایگاه هوایی ثبت نشده بود. بطوری که تمامی اساتید پرواز هواپیماهای جنگی آمریکا را شگفت زده نمود. و به او لقب سلطان پرواز را داده بودند.

 


در سال 1348 آموزش های تاکتیکی هواپیمای شکاری اف5 را به سرعت گذراند و به عنوان افسرخلبان جنگنده شکاری تاکتیکی اف5 تایگر در گردان 43 شکاری، فعالیت های پروازی خود را در پایگاه هوایی دزفول آغاز کرد.

در سال 1351 بین خلبانان تمام پایگاه ها در پایگاه دزفول برگزار شد حائز مقام نخست در بین تمامی خلبان ها شد و به عنوان قهرمان قهرمانان معرفی شد در سال 1353 جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی مجددا به امریکا اعزام گردید .

 

 پس از بازگشت در پایگاه های هوایی بوشهر و تبریز به خدمت پرداخت شهید اقبالی در سال 1354 ازدواج کرد که ثمره آن فرزندی پسر بود که هم اکنون از پزشکان حاذق کشور است. براساس مدارک موجود در پرونده پرسنلی این شهید وی همواره در وضعیت عالی پروازی آکادمیک و انضباطی قرار داشته است. دریافت بیش از سه هزار ساعت پرواز عملیاتی و آموزش خلبانی به ده ها دانشجوی جوان که تعدادی از آنها همچون شهیدان سرافراز سرلشگر خلبان عباس بابایی و سرلشگر خلبان مصطفی اردستانی به مقام والای شهادت نایل شده اند و یا به رده های ارشد فرماندهی نیروی هوایی رسیده اند کارنامه درخشان شهید سیدعلی اقبالی است. در بیان خصوصیات این شهید نوشته اند وی فردی به تمام معنا صمیمی و مهربان بود فروتن و خویشتن دار گشاده رو و متین آراسته و با اخلاق نیکو و منش بسیارانسانی شهید اقبالی علاقه وافری به قرآن داشت و هرچند وقت کل قرآن را دوره می کرد.

 

این شهید سعید در عملیات معروف کمان 99 که در نخستین روز جنگ تحمیلی با شرکت 140 فروند جنگنده از پایگاه های مختلف انجام شد شرکت داشت. سید شهید در قالب لیدر دسته 4 فروندی به نام اسکارال از پایگاه دوم شکاری تبریز به هوا برخاست و پس از بمباران پایگاه هوایی موصل، به همراه همه همرزمانش سالم به پایگاه برگشت.

شهادت :

این هم وطن دلیر اکثر تلمبه خانه ها و نیروگاه های برق عراق از کار انداخته بود و طرح های عملیاتی وی باعث گردیده بود صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد از این رو صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود . از این رو به دستور صدام پس از دستگیری بدنش به دو نیمه تبدیل شد و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد .

شرح کامل شهادت ایشان را در زیر بخوانید و به دیگران هم بفرستید تا مردم ایران بدانند ما چه عزیزان گمنامی را در نیروی هوایی ارتش داشته ایم که حتی نام آنها را هم نشنیده ایم .

شهادتش در روز عید قربان مصادف با اول آبان ماه 1359 رقم خورد. پس از بمباران موفق پادگان العقره در شمال عراق و همچنین در منطقه هوایی موصل هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت و در حالی که به نزدیکی مرز ایران رسیده بود هواپیمایش سقوط کرد و در خاک عراق مجبور به خروج اضطراری شد.

 

در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجیع‌ترین و بیرحمانه ترین وضع به شهادت رسید. بدستور صدام ملعون، دو ماشین جیپ از دو طرف با طناب هایی که به بدن این خلبان پر افتخار بسته بودند بدنش را دو نیم کردند. به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود؛ تا این که در خرداد سال 1370، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی، و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده وخلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد. پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از 22 سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت و به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه 81 در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

 


[ پنج شنبه 95/10/9 ] [ 9:28 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
سعی می کنم مثل خود انقلابیون، ساده و بی تکلف و آرایش بنویسم و در همین راستا و در همین ابتدا بعنوان مدخل بحث با یک امر شخصی خودم شروع می کنم: برای من یکی از چیزهایی که باور واقعی و راستین را به حی و حاضر بودن باریتعالی، یادآوری و تحکیم می بخشد، موضوع قدرناشناسی برخی از خلق و ناسپاسی علنی و عمومی که بعضا رخ می دهد. تجربه بسیار داشته و شاهد بوده ام که کسانی که در جامعه ما خدمتی اجتماعی کرده اند و می کنند و به دلایل گوناگون و متعدد که از حوصله این بحث خارج است، آن چنان که باید مورد سپاس برخی از خلق خدا و همنوعان خود واقع نمی شوند.
 
انقلابی بین نسلی
 
سخنم معطوف به انقلابی راستین و مردمی از آغازفعالیت تا مرگ، سرکارخانم مرضیه حدیدچی(طاهره دباغ) است که چند روز پیش درگذشت و به زعم نویسنده مراسم تشییع و یادبودش(روزشنبه) به آن شکلی نبود که نشان دهنده سپاس و یا عدم فراموشی برخی کسانی باشد که اکنون مصادر امور در اختیار دارند.
 
وااسفا! نویسنده هیچگاه توفیق حضور در محضر این مجسمه زن اجتماعی و انقلابی و خدوم ملت و همکلامی با ایشان را نداشته ام اما نکاتی در شخصیت آن معظمه یافته ام که دریغم آمد به رسم قدرشناسی این سطور رقمی نشوند.
مراسم های یابود در جامعه ما دو کارکرددارند یکی جمع شدن و کثرت آمرزش خواهی برای فرد درگذشته از باریتعالی و دیگر ابراز قدرشناسی شرکت کنندگان از متوفی.
 
مراسم تشییع و یابود مرحومه دباغ می توانست بهتر از این و باشکوه برگزار شود و شماری بسیاری را در این مراسم شاهدباشیم، که این کثرت وانبوه شرکت کنندگان و شکوه مراسم خصوصا با مشارکت بیشتر مسوولان و چهره ها و نیز تحرک رسانه های بخصوص رادیو وتلویزیون میسر می شد.که نشد. این درحالی است اگر بستگان یکی از مسوولان کنونی حکومتی در هر قوه دارفانی وداع گوید، فضای جامعه متاثر از و پر از چنین اتفاقی می شود که برای مرحوم دباغ آنچنان که شایسته مقام والا و یگانه اش بود، اینچنین نشد. نه اینکه او که دنیا را ترک کرده نیاز داشته باشد بلکه برای ماست تا به کم سن و سال تر از خود و جامعه نشان دهیم که قدرشناسیم.
 
می گویم یگانه و والا بدلیل اینکه هیچ زن مسلمانی همچون او مبارزه نکرده و حتی پیشگام مبارزان مرد نبوده است او در حالی که در کمیته مشترک ضدخرابکاری دختران خُردش دربرابرش کتک می خوردند، لب نگشود. حتی اگر سوزن به زیر ناخنهایش می کردند و سیگار بازجویش بر بدن او خاموش شد. 
 
او معتمدترین زن نزد امام راحل بود به طوری که اگر کسالتش اجازه می داد تنها زنی می شد که با پرواز 12 بهمن همراه امام وارد ایران شد، چرا که امام چنین اجازه و اعتمادی را برای این پرواز صادر کرده بودند. او تنها زنی بودکه در هیات اعزامی امام نزد گورباچف حضور داشت و بالاتر و مردمی تر از همه؛ او تنها مقام حکومتی جمهوری اسلامی بود که برای عمل نیکوکارانه کمک به خانواده ای نیازمند، مسافرکشی می کرد و حیرت انگیز که براثر اتفاقی ناخواسته این مساله آشکار شد و گرنه این موضوع مثل بسیاری خدمات او مکتوم و خاموش می ماند. 
 
بسان دباغ از انقلابیون نسل اول کم نیستند که با خدای خود معامله کردند و اکنون گوشه گزیده اند و یا هنوز فعالیت دارند اما تمایلی به پروپاگاندا و علنی کردن آن را و ابراز قدرشناسی از خود را ندارند اما ما که باید ادب و وظیف خود را در قدرشناسی نشان دهیم. روی سخن متوجه تصمیم گیران است و نه مردم که عموماً قدرشناسی خود را زمانی که باید ابراز می کنند.
 
اما سوای همه اینها و به غیر از دو کارکردی که اشاره شد کارکردی دیگری متاثر از شرایط جامعه امان برای مراسم انقلابیون راستین همچون مرحومه دباغ ، می توان سراغ گرفت و افزود و آن کارکرد الگویی امثال مرحومه دباغ و مراسم های یادبود او بخصوص در شرایطی است که برخی مسوولان با برخی حاشیه های مدیریتی- مالی خود به اعتماد حاکمان و مردم ضربه زده اند. الگوی دباغ می تواند این را به مردم بگوید که امثال او را داریم که به قدرت نرسید تا منتفع شود. او زلال انقلابیون بود.       
  
امروزه ما به الگوهایی مثل دباغ بیش از هر زمانی دیگر نیاز داریم. ویژگی ماندگاری که امثال دباغ دارند  نه تنها تاریخ بر آنها غبار نمی نشاند بلکه تحولات در گذر زمان آنها را مورد نیاز و کاربردی تر می سازد.درگذشت او و آیین های بزرگداشت و یادبود او از جمله بهترین فرصت ها بشمار می آیدتا وجود انقلابی بی توقع او یادآوری شود.
 
ماباید یاد بگیریم به پیشگامان انقلاب احترام بگذاریم و این رفتاری برای نسل های آینده باشد آن هم بدلیل اینکه بیشترین خلوص رفتار اجتماعی را در آن نسل می توان سراغ داشت کسانی که به استقبال محنت و رنج رفتند تا به آرمان هایشان نزدیک شوند.او تجسم اندیشه فقهی بنیانگذار جمهوری اسلامی در اجتماعی بودن و فعالیت اجتماعی زن مسلمان است.
 
* حبیب الله معظمی

برچسب‌ها: دباغ
+ نوشته شده در  دوشنبه هشتم آذر 1395ساعت 10:28  توسط غلامرضابالایی راینی  |  نظر بدهید

[ دوشنبه 95/9/8 ] [ 10:33 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
مقام معظم رهبری: نگذارید نسبت‌های واقعی آیت الله طالقانی به نسبت‌های غیر واقعی تبدیل شود شخصیّت های ماندگار تاریخ از این جور فضائل در وجودشان مستتر است؛ اینها را بایستی باز کرد، شناخت، معرفی کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران بر تجلیل از شخصیت مرحوم آیت الله طالقانی تاکید کردند و گفتند: آقای طالقانی واقعا سزاوار و شایسته این است که از ایشان تجلیل بشود، نگذارید نام و خصوصیات ایشان فراموش بشود و نسبت های واقعی ایشان با انقلاب، تبدیل بشود به نسبت های غیر واقعی. به گزارش عصر ایران به نقل از به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، متن بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی که در 25 مردادماه 1395 انجام شد به شرح زیر است: «بسم الله الرّحمن الرّحیم (1) اوّلاً از آقازاده مرحوم آقای طالقانی (رحمةالله علیه) و دوستان همکارشان تشکّر میکنیم که نام طالقانی و بیت طالقانی را همچنان که آن شخصیّت زندگی کرد و بود، حفظ کردند. بعضی از بیوت و وابستگان به شخصیّت ها، بعد از آنکه آن شخصیّت پایش از این عالم مادّی بریده میشود و بیرون میرود، نام او را حفظ میکنند لکن محتوای او را بکلّی -گاهی اوقات به 180 درجه عکس- تغییر میدهند. شاید اگرچنانچه ایشان -که خب در بین برادرها به این مسئله همّت گماشتند- همّت نمیکردند و پا جلو نمیگذاشتند، شاید سرنوشت آقای طالقانی هم به همان سرنوشت دچار میشد؛ امّا خب الحمدلله شما توانستید چهره ی آقای طالقانی را حفظ کنید. آقای طالقانی، یک شخصیّت بسیار مغتنمی بود. این جهاتی که جنابعالی ذکر کردید،(2) واقعاً در ایشان بود. خدای متعال یک قالب خوبی در ایشان متجلّی کرده بود؛ یک انسان صریح، باصفا، باصداقت. از جمله ی خصوصیّات آقای طالقانی، یکی صفای ایشان بود؛ آدم باصفایی بود، آدم باصداقتی بود. وقتی انسان با ایشان می نشست، جز یکرنگی و صفا و راستی، واقعاً انسان هیچ چیز نمیدید. ما با ایشان جلسات طولانی [داشتیم ]؛ بنده هر وقت تهران می آمدم -آن وقتهایی که ایشان از زندان آمده بودند بیرون- منزل ایشان حتماً یک بار، دو بار میرفتم، می نشستیم دو ساعت با ایشان صحبت میکردیم؛ آدم لذّت میبرد از صفا و صداقت این مرد؛ این یکی از خصوصیّات ایشان بود. در عین این صفا و صداقت و راستی و درستی، مردی بود در کمال اعتماد به نفس؛ یعنی یکی از خصوصیّات ایشان، اعتماد به نفس بود؛ مطلقاً تحت تأثیر قدرتها و ظواهر و مانند اینها قرار نمیگرفت. من اوّلْ باری که آقای طالقانی را دیدم، یا آخر سال 42 بود یا اوائل 43 که ایشان در عشرت آباد محاکمه میشدند. رفتم من در دادگاهشان [شرکت کردم ]؛ گفتند دادگاه عمومی است منتها صندلی محدودی گذاشتند؛ ما خیلی زود رفتیم آنجا که شرکت کنیم و الحمدلله جا پیدا کردیم، رفتیم داخل. من تا آن وقت آقای طالقانی را از نزدیک ندیده بودم؛ ایشان و مرحوم مهندس بازرگان و دیگران بودند -آن عدّه ی نهضت آزادی- که آنجا محاکمه میشدند و به نظرم آن محاکمه ی دوّم هم بود؛ از آن دادگاه های پنج قاضی که پنج نفر آن بالا با درجه و نشان و واکسیل(3) و اینها نشسته بودند؛ آقای طالقانی هم آن جلو بی اعتنا نشسته بود؛ اسم ایشان را آوردند، ایشان باید بلند میشد حرف میزد، [ولی ] ایشان اعتنایی نکرد، همان طور که نشسته بود و عصا هم دستش بود -آن وقت با اینکه سن ایشان هم زیاد نبود امّا عصا داشت؛ این عصا هم دستش بود- اصلاً اعتنایی نکرد، بلند نشد، جواب نداد؛ یعنی این جور بود، آن دادگاهی که جوری آن را ترتیب میدادند که آن متّهم خودش در آن به اصطلاح هیمنه ی ظاهری دادگاه هضم بشود -معمولاً این جور بود؛ ما هم چند بار دادگاه رفتیم، دیدیم- ایشان اصلاً و مطلقا اعتنائی نداشت. وقت تنفّس هم ما رفتیم جلو، ایشان با ما گرم، گیرا -حالا بنده آن وقت یک طلبه ای مثلاً بودم، یک طلبه ی جوانی؛ و شنیده بودند من چون اندکی قبلش زندان قزل قلعه بودم و ایشان و مهندس بازرگان شنیده بودند- [وقتی ] بنده را معرّفی کردند، گرم گرفتند، محبّت کردند؛ به آن مقامات، بی اعتنا؛ به ما که یک طلبه ای بودیم، این جور گرم و گیرا و با محبّت و مانند اینها. خود ایشان میگفتند در مسجد هدایت که مال هدایتها و خاندان هدایت و مربوط به آنها بود که اینها فواتحشان را اینجا میگرفتند -در فواتح خاندان هدایت که یک خاندان قدیمی مرتبط با دربار و دستگاه بودند؛ خب ایشان هم پیش نماز مسجد هدایت بودند و گاهی شرکت میکردند- من رفتم؛ یکی از زنهایشان یا مردهایشان مُرده بودند و مجلس ترحیم داشتند و من هم آنجا رفتم؛ دمِ در، این امرای بلندپایه با درجه های سرلشکری و سپهبدی و فلان همین طور ایستاده بودند با لباس های فلان؛ از جمله، آن ارتشبد هدایت معروف آن زمان هم ایستاده بود؛ ایشان گفتند من نگاه کردم دیدم من در ردیف اینها نمیتوانم [بنشینم ]، رفتم آن طرف یک جایی نشستم. ایشان میگفت بعد گذشت این قضیّه، افتادیم زندان -در همین اواخر بوده؛ به نظرم این زندانهای آخر بوده- من در حیاط زندان قصر داشتم میرفتم و قدم میزدم؛ دیدم یک نفر آمد جلوی من و [گفت ] قربان! سلام عرض میکنم، خم شد و تعظیم کرد به من و [گفت ] سلام عرض میکنم؛ [گفتم ] علیکم السّلام، شما کی هستید؟ [گفت ] بنده هدایت؛ معرفی کرد خودش را و معلوم شد بله، ارتشبد هدایت است و حالا افتاده زندان. ایشان میگفت دیدم آن آدم با آن جاه و جلال و با آن کَرّوفَر، یک آدم کوچک حقیرِ واقعی است؛ ولی من نه در آن مجلس نه اینجا، فرقی نکرده بودم، من همین خودم بودم! این جور بود، با این اعتمادبه نفس و احساس شخصیّت. این هم ناشی از ایمان بود. ایشان واقعاً مؤمن بود. آن وقت همین ایشان، در مقابل امام تواضع میکردند. من تواضع ایشان را در مقابل امام دیدم، هم در غیاب امام، هم در حضور امام. در غیاب امام ایشان به بنده گفتند که آقای خمینی گاهی یک حرفهایی میزند که به نظر آدم نشدنی می آید، بعد می بینیم واقعاً شد، ایشان به یک جایی متّصل است! یعنی برداشت آقای طالقانی این بود -به این مضمون، حالا عین عبارت ایشان یادم نیست- میگفت از یک جایی به ایشان خبر میرسد، به یک جایی ایشان متّصل است. در حضور امام هم من دیده بودم، ایشان کمال تواضع را در مقابل امام میکردند؛ این آدمی که آن جاه و جلال آن دستگاه ها برایش صفر بود و هیچ نبود، در مقابل امام تواضع میکرد. شخصیّت های ماندگار تاریخ از این جور فضائل در وجودشان مستتر است؛ اینها را بایستی باز کرد، شناخت، معرفی کرد. به هرحال این تشکیلات شما تشکیلات خوبی است و آقای طالقانی واقعاً سزاوار و شایسته این است که از ایشان تجلیل بشود، احترام بشود؛ نگذارید نام ایشان فراموش بشود و خصوصیّات ایشان فراموش بشود و نسبت‌های واقعی ایشان با انقلاب، تبدیل بشود به نسبت های غیر واقعی؛ اینها را باید مانع بشوید و نگذارید. ان شاءالله موفّق و مؤیّد باشید.» 1) در ابتدای این دیدار -که در چارچوب دیدارهای دسته جمعی برگزار شد- آقایان سیّدمهدی طالقانی (فرزند آیت الله طالقانی) و موسی حقّانی (مسئول ستاد) مطالبی بیان کردند. 2) اشاره ی مسئول ستاد به این مطلب که در دیدار قبلی ستاد بزرگداشت آیت الله طالقانی، معظّمٌ له در 1389/12/19، بر مجاهد بودن و انقلابی بودن شخصیّت آیت الله طالقانی تأکید فرمودند. 3) رشته های به هم بافته ای که بر شانه ی لباسهای رسمی نظامی می آویزند.


[ یکشنبه 95/6/21 ] [ 3:55 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
معرفی راین در یک نگاه::

در سال 1324 هجری شمسی راین اولین شهری بود که مردمانش برای خود یک مدیر انتخاب کردند و همین موضوع باعث شد که در سال 1325 بخشداری راین تاسیس شد .قریب به هفتاد سال است که بخشداری راین در حال فعالیت است.به دلایل مختلف در گذشته راین پیشرفت زیادی نداشت اما طی چند سال اخیر اقدامات موثری انجام شده است که در حال حاضر نیز با شدت بیشتری ادامه دارد. بخش راین مستعد فعالیت های کشاورزی ، معدنی ، صنایع دستی و گردشگری است . مرکز این بخش وسیع نیز راین نام دارد . شهر تاریخی ، با صفا و خوش آب و هوای راین در فاصله 100 کیلومتری جنوب کرمان و در مختصات جغرافیایی به طول 4408/57 درجه وعرض 5975/29 درجه ، بر دامنه مرتفع ترین کوه جنوب ایران، کوه هزار با ارتفاع 4501 متر ¹ ) قرار دارد.
بر اساس کتب تاریخی ، راین منطقه ای با قدمت و تمدن کهن ، در زمان ساسانیان به واسطه قرار گرفتن در بزرگراه غرب به شرق و مسیر کرمان به جیرفت و بندرعباس ، موقعیتی مناسب داشته و یکی از مراکز دادوستد کالا و همچنین بافت پارچه های ارزشمندی بوده است که در خراسان و مصر و عراق با رغبت خریده می شدند. این منطقه در گذشته یکی از مراکز ساخت صنایع دفاعی مانند شمشیر و تفنگ نیز بوده است

وزیری ، مؤلف کتاب جغرافیای کرمان، آن را چنین توصیف کرده است : «باغستانی فسیح ، مرغزاری بدیع، آبش با سلسبیل برادر و هوایش با فردوس برابر» .

راین در یک نگاه :

تاریخی : ارگ راین با مساحتی بیش از 20000 متر مربع ( بزرگترین بنای خشتی ، بعد از ارگ بم )

تفریحی : آبشار راین ، مناظر زیبای اطراف آن و چشمه سارهای کوه هزار

زیارتی : مرقد مطهر امامزاده های شیرخدا ،سلطان سید علی ، شاهزاده زید،سید محمدزمان و بی بی منصوره

زمین شناسی : بزرگترین دهانه آتشفشانی منطقه راین در نزدیکی روستای قلعه حسنعلی

ورزشی : صعود به قله هزار (بام جنوب ایران)

معدنی : 1-معادن مرمر سبز ، صورتی و سفید 2 - معادن سولفات سدیم 3- مس 4 - سنگ آهن 5- زئولیت

چشمه های آب معدنی : در مسیر یکی از رودخانه های کوه هزار ، چشمه های آب معدنی از دسته آب‌های کلروره سدیک بی‌کربنات کلسیک سنگین و مشابه آب معدنی اوریاژ ایزر فرانسه وجود دارد . آب این چشمه ها خوراکی نیست اما گفته می شود برای درمان خارجی بیماری های راشیتیسم ، لنفاتیسم و رماتیسم موثر هستند.

صنایع دستی : فلز کاری ، قالیبافی

:کانال راین زیبا...

@Rayen_Ziba

[ جمعه 95/4/4 ] [ 1:5 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
بر اساس تعلیمات باستانی، روح انسان یا «بدن مقدس درون» او مرکب از هفت خاصیت است که هر یک تحت تاثیر یکی از سیارات هفتگانه‌اند. «آتش» موجب زندگی، «خام» به وجود آورنده توانایی احساس کردن، «آب» موجب قدرت بیان، «هوا» حس چشایی، «مه» موجد حس بینایی...

  عدد هفت عددی است که شاید مثل همه? عدد‌های دیگر در نظر ما عادی جلوه کند اما نگرش ما وقتی متبلور می‌شود که خواص عدد هفت را بدانیم و ببینیم چه «هفت»‌هایی در زندگی ما وجود دارند و ما در گیر و دار زندگی ماشینی و با بی‌تفاوتی از کنار آن‌ها رد می‌شویم مثلا شاید جالب باشد که بدانیم، رنگین کمان دارای هفت رنگ است.

عجایب جهان، هفت تا هستند. (که به عجایب هفت گانه معروفند) یا در یونان باستان، اسطوره‌ای با نام هفت خدای، در ذهن مردم نقش بسته است، ویا شهر عشق، که دراشعار عطار آمده است، هفت شهر می‌باشد، سوره? مبارکه حمد، که اوّلین سوره? قرآن کریم است، هفت آیه دارد. آسمان دارای هفت طبقه است. بهشت وجهنم هر کدام دارای هفت طبقه و درجه هستند و طواف خانه خدا هفت دور است، موسیقی ایران و یونان هفت دستگاه داد، هفت نوع ساز بادی وجود دارد و علاوه بر این هفت نت موسیقی وجود دارد (دو، ر، می‌، فا، سل، لا، سی) و… .

مطالبی خواندنی درباره عدد 7 و عجایب آن!

تاریخچه

در سال 1889 میلادی کتابی ار یک جهان گرد منتشر شد که از جمله روش شمردن را در میان قبیله‌ای از تورس شرح داده است. این‌ها برای شمردن تنها از دو واژه استفاده می‌کردند: یک و دو. برای عدد سه می‌گفتند «دو و یک» برای چهار «دو و دو»، برای پنج «دو و دو یک» و برای شش «دو و دو و دو» ولی برای عددهای بزرگ‌تر از 6، هر قدر بود، می‌گفتند «خیلی». گرچه این آگاهی مربوط به پایان سده? نوزدهم است ولی می‌تواند گواهی بر شیوه? شمردن در آغاز شکل گیری مفهوم عدد در میان انسان‌های نخستین باشد.

بعد‌ها که برای عددهای بزرگ‌تر هم نامی در نظر گرفتند به احتمالی برای عدد «هفت» از‌‌ همان واژه? قبلی «خیلی» یا «بسیار» استفاده کردند. عدد هفت که سده‌های متوالی برای آن‌ها نا‌شناخته بود، اندک اندک به صورت عددی مقدس در آمد. وقتی که مصری‌ها، بابلی‌ها و دیگر امت‌ها توانستند پنج سیاره? نزدیک‌تر به خورشید را بشناسند، با اضافه کردن ماه و خورشید، به عدد هفت رسیدند و این بر تقدس عدد 7 افزود وقتی در قصه‌های کهن‌تر، که تا زمان ما هم ادامه پیدا کرده است، صحبت از شهری می‌شود که هفت برج و هفت بارو داشت، به معنای آن است که این شهر برج و باروهای بسیار داشت. هفت آسمان و هفت دریا و هفت کشور، به معنای آسمان‌ها و کشور‌ها و دریاهای بزرگ است نه هفت آسمان و هفت دریا (نه کم و نه زیاد).

هنوز در زبان فارسی اندرز می‌دهند «هفت بار گز کن یک بار پارچه کن». این جمله به معنای آن نیست که برای دقت کار و کم کردن اشتباه در اندازه گیری یا هر کار دیگری باید درست 7 بار آزمایش کرد، نه شش یا هشت بار. در اینجا هم هفت به معنی «بسیار» است. عدد13 هم چنین سرنوشتی دارد….

تعدادی از مشهور‌ترین 7‌های جهان عبارتند از؛


هفت طبقه بهشت


بر اساس آیات قرآن و مفسران احادیث، بالا‌ترین درجه سعادت معنوی، ورود به طبقه هفتم بهشت است. مسلمانان به وجود هفت طبقه یا مرحله آمرزش و بهشتی شدن اعتقاد دارند. این طبقات هفتگانه همانهایی هستند که طی شده است.

هفت گناه کبیره


هفت گناه کبیره گناهانی هستند که در زمان تاریخ بسیار قدیم رهبانیت مسیحی مشخص شده و در قرن ششم میلادی توسط پاپ گرگوری اول یا گرگوری کبیر در یک دسته قرار گرفته‌اند. این گناهان عبارتند از: تکبر، طمعکاری، شهوت در معنای تمایل بیش از حد یا نامشروع جنسی، حسادت، شکم پرستی که معمولا مستی نیز در آن منظور می‌شود و تنبلی. همف گناه کبیره از موضوعات مورد علاقه در وعظ و خطابه‌ها، نمایشنامه‌های اخلاقی و هنر اروپای قرون وسطی بوده است.

هفت کلمه آخر


هفت کلمه آخر، به آخرین جمله حضرت عیسی بر صلیب اشاره دارد. این کلمات از این قرارند:
خدای من، چرا مرا به خود واگذاشتی؟

هفت علم انسانی (علوم سبعه)


طبقه بندی آزاد موضوعاتی که از قرن پنجم میلادی به بعد، دربرگیرنده برنامه آموزشی غرب در قرون وسطا بود. به نظر می‌رسد که نام «علوم انسانی» برگرفته از رساله «سیاست» ارسطو باشد که در آن از «شاخه‌هایی از دانش که شایسته انسان آزاد است»، یعنی دانش اولیه‌ای که برای یک شهروند با تحصیلات مناسب لازم است، سخن گفته است. این علوم عبارتند از علوم سه گانه: دستور زبان (ادبیات)، علم بیان و دیالکتیک (مباحثه و مکالمه) و علوم چهارگانه که پیشرفته‌تر بوده و از این قرارند: حساب، هندسه، موسیقی و نجوم.

عجایب هفتگانه طبیعی


کوه اورست در مرز نپال و چین، آبشار ویکتوریا در آفریقا، گرند کنیون Grand Canyon آمریکا، ساحل مرجان بزرگ استرالیا، سپیده دم شمالی قطب شمال، آتشفشان و پاریکوتین Paricutin در مکزیک و بندر ریو دوژانیرو برزیل.


هفت مرد فرزانه


نامی که در سنت یونانی به هفت تن از سیاستمداران، قانونگذاران و فیلسوفان قرن 7 و 6 قبل از میلاد داده شد. این فرزانگان عبارتند از: «سولون» قانونگذار یونانی، «تالس» فیلسوف اهل می‌لتوس، «پیتاکوس» فرمانده نظامی اهل می‌تیلن، «کلئوبولوس» فیلسوف اهل رودس، «شیلون اسپارتی» از ناظران شاه، «بیاس» فرزانه‌ترین هفت فرزانه، اهل پری ین و «پریاندر» حاکم مستبد کورنتی.

هفت دریا


شامل دریاهای قطب شمال و قطب جنوب، اقیانوس آرام شمالی و جنوبی، اقیانوس اطلس شمالی و جنوبی و اقیانوس هند.

هفت حس


بر اساس تعلیمات باستانی، روح انسان یا «بدن مقدس درون» او مرکب از هفت خاصیت است که هر یک تحت تاثیر یکی از سیارات هفتگانه‌اند. «آتش» موجب زندگی، «خام» به وجود آورنده توانایی احساس کردن، «آب» موجب قدرت بیان، «هوا» حس چشایی، «مه» موجد حس بینایی، «گل‌ها» به وجود آورنده حس شنوایی و «باد جنوب» به وجود آورنده حس بویایی.

هفتمین پسر از هفتمین پسر


همانطور که گفتیم هفت جادویی‌ترین اعداد است و در معرفت قومی، هفتمین فرزند پسر از هفتمین پسر یک خانواده با نیروهای قدرتمند جادویی و شفادهندگی متولد می‌شود. او پیشگو است و از قدرت‌های عجیبی برخوردار است.

عجایب هفتگانه قرون وسطی


آمفی تئا‌تر روم، کاتاکومبهای (سرداب) اسکندریه مصر، دیوار بزرگ چین، استون هنج در ویلتشایر انگلستان، برج کج پیزا، برج چینی (از جنس چینی) نانکینگ، مسجد ایاصوفیه در استانبول.

هفت و…


نزد بسیاری از اقوام عهد باستان «هفت» عدد ویژه‌ای بود. در فلسفه و نجوم مصریان و بابلی‌ها، عدد هفت به عنوان مجموع هر دو زندگی، سه و چهار، جایگاه ویژه‌ای داشت. (پدر و مادر و فرزند؛ یعنی سه انسان، پایه و اساس زندگی هستند و عدد چهار مجموع چهار جهت آسمان و باد است.)

ایرانیان قدیم در آیین زرتشت، اهورامزدا را مظهر پاکی می‌دانستند و برای او هفت صفت را بر می‌شمردند و در مقابل او اهریمن را پدید آورنده? پلیدی‌ها می‌دانستند و می‌گفتند در پیرامون اهورامزدا فرشتگانی هستند که مظاهر صفات حسنه هستند و برای احترام به آن‌ها که اول هرکدامشان سین بود هنگام سال تحویل سفره می‌گستراندند و هفت قسم خوراکی که نام هریک با سین شروع می‌شود: سیر، سرکه، سیب، سماق، سمنو، سنجد، سکه، و سبزی را سر سفره می‌گذاردند که به سفره? هفت سین معروف بود.

برای فیلسوف و ریاضیدان یونانی «فیثاغورث» نیز عدد هفت، مفهموم ویژه? خود را داشت که از مجموع دو عدد سه و چهار تشکیل می‌شود: مثلث و مربع نزد ریاضیدانان عهد باستان اشکال هندسی کامل محسوب می‌شدند، از این رو عدد هفت به عنوان مجموع سه و چهار برای آن‌ها عدد مقدسی بود. علاوه بر این در یونان هر هفت سیاره را خدایی می‌دانستند: سلن، هیلیوس، آرس، هرمس، زئوس، آفرودیت و کرونوس.

یهودیان قدیم نیز برای عدد هفت معنای ویژه‌ای قایل بودند. در کتاب اول عهد عتیق (تورات) آمده است که خداوند جهان را در شش روز خلق کرد، در روز هفتم خالق به استراحت پرداخت. موسی در ده فرمان خود از پیروانش می‌خواهد که این روز آرامش را مقدس بدارند (روز شنبه و روز تعطیل یهودیان). علاوه بر این در آن کتاب مقدس هفت با عنوان عدد تام و کامل نیز استعمال شده است. از آن زمان عدد هفت نزد یهودیان و بعد‌ها نیز نزد مسیحیان که عهد عتیق را قبول کردند، به عنوان عددی مقدس محسوب می‌شد.

به این ترتیب بود که از دوران باستان هفتگانه‌های بیشماری تشکیل شدند: یونانیان باستان همه ساله هفت تن از بهترین هنرپیشگان نقش‌های سنگین و غمناک و نقش‌های طنز و کمدی را انتخاب می‌کردند. آن‌ها مانند رومی‌های باستان به هفت هنر احترام می‌گذاشتند. روم بر روی هفت تپه بنا شده بود. در تعلیمات کلیسای کاتولیک هفت گناه کبیره (غرور، آزمندی، بی‌عفتی، حسد، افراط، خشم و کاهلی) و هفت پیمان مقدس (غسل تعمید، تسلیم و تصدیق، تقدیس و بلوغ، ازدواج، استغفار و توبه، غسل قبل از مرگ با روغن مقدس، در آمدن به لباس روحانیون مسیحی) وجود دارد.

برای پیروان محمد (ص) آخرین مکان عروج، آسمان هفتم محسوب می‌شود. در بیست و هفتم ژوئن هر سال، روز «هفت انسان خوابیده» مسیحیان یاد آن هفت برادری را که در سال 251 بعد از میلاد، برای عقیده و ایمان خود، زنده زنده لای دیوار نهاده شده و شهید شدند، گرامی می‌دارند؛ مردم عامه می‌گویند که اگر در این روز باران ببارد، به مدت هفت هفته بعد از آن هوا بد خواهد بود، آن‌گاه انسان باید هفت وسیله? مورد نیازش را بسته بندی کند و با چکمه‌های هفت فرسخی خود به آن دور‌ها سفر کند.

صور فلکی خوشه? پروین یا ثریا به عنوان «هفت ستاره» معروف است، در حالی که حتی با چشم‌های غیر مسلح می‌توان در این صورت فلکی تا یازده ستاره را دید. عرفای بزرگ عشق و وصال را در هفت مرحله و هفت وادی نشان داده‌اند و فاصله? بین هستی و تباهی را پنچ مرحله دانسته‌اند.

در افسانه‌ها نیز با هفت سحر آمیز برخورد می‌کنیم: هفت هری پا‌تر (قسمت هفتم)، سوار ریش آبی هفت همسر داشت، سفید برفی با هفت کوتوله پشت هفت کوه زندگی می‌گرد و افسانه? اژدهای هفت سر…

علاوه بر این می‌توان به هفت پلکان مقبره کورش بزگ، هقت اقلیم، هفت اورنگ، هفت دفتر شاهنامه، هفت پیکر، هفت هیکل، هفت گناه کبیره، هفت خان رستم، هفت الوان، هفت گنج، هفت رکن نماز، هفت تحلیل و هفت طواف (در اعمال حج)، هفت قبله (مکه، مدینه، نجف، کربلا، کاظمین، سا مرا، مشهد) و… اشاره کرد و به این ترتیب بود که تعداد بیشماری هفتگانه در دنیا بوجود آمد و به عدد هفت تقدس خاصی بخشید.


[ جمعه 95/4/4 ] [ 1:3 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
گاهی اوقات والدین با تکرار بیش از حد بعضی از جملات سعی می‌کنند فرزند خود را تشویق کنند غافل از اینکه این جملات بیش از اینکه در تربیت فرزندشان اثر مثبت داشته باشد به آنها ضربات منفی وارد خواهد کرد
1- کارت عالی بود
تحقیقات نشان می‌دهد گفتن جملاتی مانند «چه دختر خوبی» یا «کارت عالی بود» پس از هر کار خوبی که فرزندتان انجام می‌دهد نه تنها او را به تایید شما وابسته می‌کند بلکه باعث می‌شود تا او نتواند به انگیزه و توان خود تکیه کند.

2- با تمرین بهتر می‌شود
اینکه ممکن است تکرار یک کار باعث بهتر انجام دادن آن شود درست است اما تکرار این جمله باعث می‌شود فرزند شما برای اینکه یک کار را به بهترین شکل ممکن انجام دهد احساس فشار زیادی بکند . این جمله این پیام را به کودک شما می‌رساند که اگر در کاری اشتباه کردی یعنی اینکه به اندازه کافی تمرین نکرده‌ای.

3- تو حالت خوب است
وقتی کودک شما زمین می‌خورد زانوانش خراش برمی‌دارد و شروع به گریه می‌کند ناخوداگاه شما سعی می‌کنید او را متقاعد کنید که آسیبی به او نرسیده و حالش خوب است. اما این جمله ممکن است حال او را بدتر کند. فرزند شما زمانی گریه می‌کند که حالش خوب نیست. بنابراین وظیفه شما این است که به او در فهم احساساتش کمک کنید. سعی کنید او را در آغوش بگیرید و با گفتن جمله «درد داشت نه؟» او را آرام کنید سپس پایش را پانسمان کنید و با یک بوسه او را به ادامه بازی تشویق کنید.

4- زود باش 
فرزندتان صبحانه خوردن را طول می‌دهد و برای رفتن به مدرسه هیچ عجله‌ای ندارد؟ گفتن جملاتی مانند «زود باش» و «عجله کن» فقط به او استرس بیشتری وارد می‌کند به جای گفتن این جملات لحن صدای خود را آرام‌تر کنید و به او بگویید «بهتر است کارمان را زودتر تمام کنیم» یا «بهتر است عجله کنیم» چنین جملاتی این پیام را می‌رساند که هر دوی شما عجله دارید.

5- من رژیم هستم
اگر از اضافه وزن خود نگران هستید بهتر است این نگرانی را برای خودتان نگه دارید. اگر فرزند شما متوجه شود که شما درگیر اضافه وزن خود هستید، تصویر نادرستی از اندامش در ذهنش شکل خواهد گرفت. ممکن است ناخواسته بذرحساسیت بیش از حد نسبت به وزن و اندام را در ذهن او بکارید. بهتر است به جای اینکه بگویید «چاق شده‌ام، غذا نمی‌خورم «بگویید:» من غذای سالم می‌خورم تا احساس بهتری داشته باشم»
6-پول خرید آن را نداریم

شاید گاهی اوقات وقتی فرزندتان از شما می‌خواهد تا یک اسباب بازی برایش بخرید شما با گفتن جمله «پول ندارم» خودتان را راحت کنید اما چنین جمله‌ای این پیام را می‌رساند که شما نمی‌توانید بودجه خود را به خوبی کنترل کنید و این فرزند شما را از اینکه مبادا روزی فقیر شوید می‌ترساند

7- با غریبه ها صحبت نکن
بسیاری از کودکان در محیط بیرون از خانه حتی بغل غریبه ها هم می‌روند. اگر غریبه با او خوش رفتاری کند، در نظر کودک به هیچ عنوان ناشناس نمی‌آید. به جای اینکه او را از غریبه‌ها بترسانید و بگویید که از آنها چیزی برای خوردن نگیر بهتر است کاری که باید انجام دهد را با لحنی منطقی و ملایم برای او توضیح دهید

8- مراقب باش
شاید در پارک وقتی فرزندتان از سرسره بالا می‌رود مدام به او  می‌گویید«مراقب باش» این جمله باعث می شود تا او تمرکز خود را از دست بدهد. اگر هنگام بازی فرزندتان احساس نگرانی می‌کنید به او نزدیک شوید و تا جایی که می‌توانید ساکت باشید.

 


9- اگر شامت را تمام نکنی از شیرینی خبری نیست
به کار بردن این جمله باعث می‌شود تا فرزندتان احساس نگرانی کند به جای این که از شام خوردن لذت ببرد. به جای چنین جمله تهدید‌آمیزی بهتر است بگویید :«اول شام‌مان را بخوریم و بعد شیرینی !»

 

10- بگذار کمکت کنم
زمانی که کودک شما تلاش فراوانی می‌کند تا با لگوهایش یک ساختمان بسازد بسیار طبیعی است که بخواهید به او کمک کنید اما اگر هر بار وسط بازی او بپرید و به او کمک کنید توانایی‌های کودک خود را زیر سوال می‌برید و او همیشه در انجام کارهایش به دیگران وابسته خواهد بود.


[ جمعه 95/4/4 ] [ 1:1 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
اگر این شوخی ها را با همسرتان می کنید انتظار محبت و شادی و گرم بودن خانه و ... را از او نداشته باشید.
 
این شوخی ها شاید عادی به نظر برسد و چندان هم مشکلی در زندگی ایجاد نکند ، ولی فکر نکنید زن و شوهری که با هم مشکل پیدا می کنند ، یک اتفاق خیلی بزرگ بین شان افتاده یا فیزیکی با هم درگیر شدند !
 
من در ابتدای این مقاله اعتراف می کنم که به عنوان یک مرد متاسفانه کم از این شوخی ها نداشته ام !
 
بعضی از موضوعات بسیار ریز در زندگی وجود دارد که اگر آنها را رعایت نکنیم ، رابطه ما با همسرمان را به تدریج خراب می کنند ، پس بیایید با هم این رفتارها را بخوانیم و کنار بگذاریم ! باید بگویم بسیاری از آقایان و مخصوصا پسرهای جوانی که ازدواج می کنند ، هنوز در فضای مجردی به سر می برند و نمی دانند جلوی همسرشان چه باید بگویند و چه نگویند ، اجازه بدهید خیلی ساده تر شوخی های رایج بعضی مردان را با همسرشان بگویم ، البته دقت کنید اینها در فضای عادی و شوخی است :
 
* شوخی های تهدیدی :
 
- طلاق : مثلا همسر شما می گوید "اگه یکماه آشپزی نکنم چیکار می کنی؟" بدترین جواب این است :"خب طلاقت میدم!" بعد هم غش غش میخندید و در پاسخ ناراحتی همسرتان می گویید :"بابا شوخی کردم" همسر شما هم ناراحت می شود و شما او را "بی جنبه" خطاب می کنید و یک شوخی ساده می شود بهانه ای برای جنجال ! خب حالا فرضا اگر خیلی مرد خوبی باشید از دل همسرتان هر طور شده در می آورید، اما یک اتفاق خیلی بد افتاده ، همسر شما نگران و مضطرب می شود، به فکر می رود ، ناراحت می شود ، در رابطه زناشویی اش کمی سرد می شود و ... البته منظورم این نیست که با یک شوخی کوچک همه چیز خراب می شود ، منظور این است که وقتی از این شوخی ها کردید کم کم عادت تان می شود و به تدریج تیشه به ریشه رابطه می زنید.
 
- زن دوم : شب دیر به خانه می آیید ، همسرتان می گوید :"کجا بودی تا این وقت شب؟" شما هم می گویید:"خونه دومی !!!" خیلی شوخی جالبی بود نه ؟ یا مثلا بدون هیچ بهانه ای مسئله زن دوم را مطرح می کنید ! مثلا به بچه هایتان می گویید:" آره دیگه کم کم میخوام یه مامان جدید براتون بیارم!" البته تجربه ی من ثابت کرده مردانی که از این شوخی ها می کنند ، کسانی هستند که هیچ وقت این کار را نمی کنند ! ولی باز هم می گویم این شوخی ها تیشه به ریشه زندگی می زند ، همسر شما مدام در فکر می رود ، شما هم با خودتان فکر می کنید همسرم چقدر شکاک است و زنهای مردم اینطور نیستند و ... ! همین می شود بهانه برای خراب شدن یک رابطه زناشویی.
 
- مرگ و زندان : آقا یک سرماخوردگی کوچک گرفته ، به همسرش می گوید :" خانم اون قلم و کاغذ رو بردار بیار آخرین وصیت هام رو بکنم." یا مثلا زیاد دیدم آقایانی که تا مشکلی در کارشان پیش می آید می گویند :" خانم اون وسایل ما رو جمع کن امروز فرداست که با مامور بیان دنبالم." یا "سعی کن ماهی یه بار بیای ملاقاتم و کمپوت آناناس هم بیاری!" البته اینها نمونه است ولی حرفهایی است که زیاد در زندگی ها می بینم و هیچ پایه و اساسی ندارد و مرد فقط برای شوخی اینها را بیان می کند ، ولی نمی داند با همین شوخی ها به همسرش لطمه روحی می زند و او را نگران و مضطرب می کند.
 
- شوخی های فیزیکی : یک سری شوخی هایی هست که ما در فضای دوستانه خودمان انجام می دهیم ، مثلا با بیل می زنیم توی سر رفیقمان و به مدت نیم ساعت با هم می خندیم ! یا دوستمان با لگد ما را سه متر جلوتر پرتاب می کند ! خب اینها در فضای مردانه همه نشانه محبت و دوست داشتن است ! ولی هرگز از این شوخی ها با همسرتان نکنید ، خانم ها احساسات بسیار قوی ای دارند ، مثلا وقتی شما همسر خود را نوازش می کنید خیلی برای او لذت بخش است ، و برعکس وقتی به شوخی به او ضربه ای می زنید به همان اندازه برایش دردآور و ناراحت کننده است. پس از این شوخی ها هم اصلا نکنید. با یکی از دوستانم بیرون رفته بودیم ، به بهانه ای یک خودکار به همسرش داد ، تا خانم خودکار را گرفت ناگهان از جایش پرید و دوستم زد زیر خنده ، ظاهرا خودکار برقی بود و یک برق چندولت خفیف همسرش را گرفته بود ، این هم جزء شوخی های فیزیکی محسوب می شود که به هیچ وجه ، تاکید می کنم به هیچ وجه نباید مرتکب شوید.
 
- شوخی های حاوی فحش :
 
باز هم این یک نوع دیگر از خوشمزگی های به جا مانده از دوران مجردی است ! البته منظورم از فحش ، حرفی است که توهین تلقی شود ، باز هم می گویم ممکن است این الفاظ در بین دوستان ما نشانه محبت باشد - که البته همان هم غلط است ولی هرگز در ارتباط با همسرتان از این شوخی ها استفاده نکنید ، چیزی که جدیدا در شبکه هایی مثل فیس بوک دیده ام با عذرخواهی از همه دوستان واژه "کثافت" است که مثلا با تغییر شکل "کصافط" می نویسند و بسیار زشت و بی ادبانه است ، و متاسفانه آقایان در رابطه های پیامکی با همسرشان از آن استفاده می کنند یا لفظش را به زبان می آورند ، این هم نمونه ای دیگر از شوخی های خراب کننده رابطه است که نباید مرتکب شوید.میگنا دات آی آر، یا مثلا واژه های دیگر ، بعضی واژه ها را هم مجبورم بگویم که خیلی خانم ها از آن شاکی هستند که آقایان در رابطه با آنها به شوخی به کار می برند مثل "لامصب" "بدبخت" "بیچاره" و ... پس خیلی مواظب این واژه ها باشید ، همسر شما ممکن است چیزی نگوید و یا عادت کرده باشد ، ولی باور کنید شروع با این واژه های ساده زندگی خیلی ها را به مرز طلاق کشانده است. خواهش می کنم از این الفاظ استفاده نکنید.
 
*شوخی های تمسخر آمیز
 
- شوخی در مورد اعضای خانواده : مثلا خانمی به همسرش می گوید :" اگر مشکلی پیش اومد بابای من هست که کمکمون کنه" شما هم قصدی ندارید و به شوخی می گویید :" بابای تو هنوز قسط جهیزیه ات رو داده که بخواد کاری کنه حالا !"
 
این شامل شوخی با اعضای خانواده مخصوصا بزرگترها و پدر و مادر هم می شود ، یعنی فرضا با پدر همسرتان یا مادر همسرتان شوخی ای کنید که دور از شان آنها باشد و یا بی ادبی محسوب شود.
 
- مسخره کردن : مسخره کردن همیشه بد است ، مسخره کردن همسر بدتر و مسخره کردن همسر در حضور دیگران بدترین کار ممکن ! این مسخره کردن می تواند جنبه های مختلفی داشته باشد ، همسرتان کاری را درست انجام نداده شما با این کلمات او را صدا می کنید " نابغه ! آی کیو ! دانشمند ! "
 
یا مسخره کردن قد ، هیکل یا لهجه همسر که این هم بسیار بد و زننده است ، مسخره کردن غذا را هم زیاد دیده ام ، مثلا به همسرتان می گویید :" عزیزم میشه بگی این غذایی که پختی دقیقا مزه چی میده ؟" و یا :"این غذا رو برم بریزم جلو گربه ها ببینم لب میزنن یا نه !" نکته آخر را هم بگویم ، لطفا اگر این شوخی ها را با همسرتان می کنید ، بدون هیچ تعارفی ، انتظار محبت و شادی و گرم بودن خانه و ... را از او نداشته باشید. یکی از دوستان من که اتفاقا خیلی هم به همسرش علاقه داشت ، به خاطر همین ناشی گری ها و شوخی های بی مورد ، الان در دادگاه خانواده در رفت و آمد برای درخواست طلاق همسرش است. پس لطفا مراعات کنید.


[ دوشنبه 94/12/3 ] [ 5:44 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
هر که وصیت نامه بازرگان را بخواند نمی تواند باور کند این متن را مردی با سابقه 60 سال سیاست ورزی نوشته زیرا آکنده از مفاهیم دینی و نه سیاسی است.

متن کامل وصیت نامه مهندس بازرگان
متن کامل وصیت نامه از این قرار است:

 بسم الله الرحمن الرحیم

   کُلُّ مَنْ عَلَیْها فَانٍ. وَیَبْقی وَجْهُ رَبِکَ ذُوالْجَلالِ وَ الاِکْرامِ.  (1)

     وصیت‏نامه بنده گنه‌کار بی‏‌مقدار، محتاج عفو و رحمت پروردگار و درخواست کننده دعای بندگان مؤمن و مهربان، مهدی بازرگان، به همسر عزیز خود، فرزندان دلبند با همسران گرامی آنها، نوادگان نازنین و به همه خویشاوندان با مهر و صفا، به دوستان ارجمند و به آشنایان و اهل لطف.

  با اقرار به وحدانیت و ربوبیت خالق و با درود بر همه پیامبران علی‌‏الخصوص خاتم آنها محمد مصطفی صلی‌‏الله علیه و آله و سلم و بر اهل بیت طهارت و امامت.

   (1)

  اولین و مهم‌ترین آرزو و توصیه‏‌ام به خانواده و خویشان و دوستان این است که رفتن من برایشان عبرت بوده، به زندگی همیشگی خیلی بزرگ‌تری‌که در پیش‌ دارند- بیشتر از دوروزه دنیای گذران- بیندیشند و تدارک ببینند.

  زندگی بی‏‌مرگ و انتها که خبرش را فرستادگان خدا داده، ما را برحذر از آتش و عذاب و امیدوار به رستگاری و رضوانش کرده‌‏اند، به فرض که کسی یقین به وقوع آن نداشته باشد، دلیل قطعی هم به دروغ بودن و عدم آن ندارد. حال که بنا به خبرها و هشدارهای شخصی چون محمد مصطفی(ص) و کتابی چون قرآن، شدت و مدت عذاب چنان وحشتناک و غیرقابل تحمل است که احتمال وقوعش را هر قدر کم و کوچک بگیریم، مصلحت و منفعت ما ایجاب می‏نماید که با توجه به عظمت واقعه و بی‏نهایت بودن مصیبت، آن را به حساب بیاوریم و راه احتیاط هم که شده باشد در پیش گیریم.

  وصیت من این است که نه آخرت و قیامت را نفی و فراموش کنید و نه روزی رسان و آفریننده خودتان را که برای جهان غیر او صاحب و گرداننده‏ای قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خیال نباشیم، او هم دروغ و خیال نمی‏تواند باشد.

  اینک که دنیا و زندگی در مجموعه و متوسط، ناخشنودی و ناراحتی و زیانکاری است و جریان تاریخ بشریت در جهت افزایش گرفتاری‌ها و سختی‌ها یا توسعه ظلم و فشارهاست، باید سعی کنیم در عوض، آخرتمان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت، آباد و خشنود کننده باشد.
                     
(2)

  دومین توصیه (خصوصی‏ ام) به همسر و فرزندان و کسان، مهربانی و گذشت و خدمت‌گزاری در حق یکدیگر است. مخصوصاً نسبت به مادرها و پدرها، پس از آن برادر خواهرها، زن و شوهرها و بالاخره دیگر خویشاوندان و صله رحم.
 

(3)

  توصیه سوم قبول عذر تقصیرها و قصورهایم در حق خانواده و کسان و دوستان و هموطنان. از همگی حلالیّت می‏طلبم و تقاضای بخشش و دعای خیر دارم، و رساندن این تقاضا به کسانی که در مجلس فاتحه حضور نداشته، آن را نشنیده باشند یا آگاه نشده باشند. هر بدی و نقصان و زیان که به کسی و به کسانی رسانده باشم و به هر گونه و اندازه و ارتباط که باشد، چه فردی و شخصی و چه اجتماعی و عمومی و سیاسی، تقاضایم این است که حلالم نمایید.
   
(4)

کفن و دفن و ترحیم

  «... وَ ما تَدْری نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِاَی اَرْضٍ تَمُوتُ...» (2)

  برای محل دفن قبری را زیر سر نگذارده‏ام که زحمت بازماندگان کمتر باشد. و محل خاصی را هم در نظر ندارم ولی اگر امکان داشته و خالی از دردسر و اشکال باشد بدم نمی‏آید در مقبره بیات در جوار مرقد حضرت معصومه سلام الله علیها و در کنار پدر و مادر و عده‏ای از برادر خواهرها و عمو و عموزادگان باشد که احتمال سر خاک آمدن و از خدا طلب مغفرت خواستن برای همه به خاک سپردگان بیشتر باشد.

  برای کفن خلعتی سابقاً از سفر حج ‏آورده و در چمدان عنابی‌‏رنگ گذارده بودم که پس از نقل مکان به نارون نمی‏دانم چه شده است.

  برای مجالس ترحیم و تذکر اگر چه بیشتر جنبه تشریفاتی و تکلف پیدا کرده و جزو آداب و حساب‌های سیاسی و گروهی شده، دردی از دنیا و آخرت مردگان و زندگان دوا نمی‏کند ولی با احتمال اینکه برای افرادی، مختصر عبرت از مرگ و خشیت از خدا و آخرت حاصل شود و حلالیت و آمرزشی نصیب میت گردد ایراد به برگزاری آن از محل ثلث خودم ندارم خصوصاً اگر همراه با اطعام مساکین و غذای دسته جمعی بدون تعیّن و تشریفات برای بازماندگان و دوستان نزدیک باشد. بیشتر از توصیف و تمجید شخص از دنیا رفته به تذکر قیامت و توجه به آخرت پرداخته شود، توصیه‌‏های (1) و (2) و (3) نیز بد نیست که در مجلس ترحیم خوانده شود.

                             وصیتنامه مورخ 7/10/1373- در خانه نارون

 
    1. رحمن(55) / 26 و 27 : هر چه بر روی زمین است دستخوش فناست. و ذات پروردگار صاحب جلالت و اکرام توست که باقی می‏ماند.

2. لقمان(31) / 34 : ... و هیچ کس نمی‏ داند که فردا چه چیز به‏ دست خواهد آورد و کسی نمی ‏داند که در کدام زمین خواهد مْرد...


[ جمعه 94/11/2 ] [ 9:47 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 162
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 280239