سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت
 حضرت آیت الله العظمی سیستانی مرجع تقلید شیعیان جهان در پاسخ به نامه جمعی از جوانان دانشگاهی و فعال در حوزه های اجتماعی، توصیه هایی را به ایشان سفارش کردند.
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
با عرض سلام و احترام محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی سید علی سیستانی (دام ظله الوارف)
 
ما به عنوان جمعی از جوانان دانشگاهی و فعالان حوزه های اجتماعی از شما تقاضا داریم توصیه ها و نصایحی را که در چنین روزهایی برای ما مفید می باشد و نقش جوانان و وظیفه آنها را تشریح می کند و همینطور دیگر نصایحی که از دیدگاه شما برای ایشان مفید است، بیان فرمایید.
 
جمعی از جوانان دانشگاهی و فعالات اجتماعی
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
الحمد لله رب العالمین والصلاه والسلام على محمدٍ وآله الطاهرین السلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
این جوانان عزیز را که همانند جان و خانواده ام برای من اهمیت دارند، به هشت چیز توصیه می کنم؛ توصیه هایی که تمام سعادت دنیا و آخرت در آنها نهفه است و چکیده پیام های خداوند سبحانه تعالی به بندگانش و همینطور پند و موعظه بندگان حکیم و نیکوکارش است و تجارب و علم من به آن منتهی شده است.
 
1- اعتقاد حقیقی به خداوند متعال و سرای آخرت
 
اول: لزوم اعتقاد حقیقی و واقعی به خداوند سبحانه تعالی و سرای آخرت است؛ هیچ یک از شما هرگز در این اعتقاد که دارای دلایل محکم است و منهج قویم به آن حکم کرده، کوتاهی نکند، چرا که هر موجود زنده ای در این دنیا ساخته بدیعی است که بر سازنده توانا و آفریدگار بزرگ دلالت می کند. خداوند متعال پیام هایش را از طریق پیام آورانش پیاپی و به هدف یادآوری فرستاده است و در آنها روشن کرده است که حقیقت این دنیا- آنگونه که او ترسیم کرده است- میدانی است که بندگانش را در آن می آزماید تا ببیند کدام یک ازآنها نیکوکارترند پس آنکه وجود خداوند و سرای آخرت را انکار کند، معنا، افق ها و غایت زندگی از او پوشیده گردیده و راه را گم کند. هر کدام از شما حافظ اعتقاد خود باشد و آن را عزیزترین و مهمترین دارایی خود قرار دهد و تلاش کند تا یقین و اطمینانش به ان بیشتر شود و همواره متوجه آن باشد و با بصیرت و نگاهی نافذ به آن بنگرد که با تحمل سختی و دشواری می توان امید رستگاری داشت.
 
اگر انسان در آغاز جوانی از خود ضعف در دین نشان دهد مثلا نسبت به فریضه ای تنبلی کند و یا سرگرم لذت ها شود، هرگز ارتباطش را با خداوند سبحانه و تعالی قطع نکند و در راه بازگشت، به خود سختی دهد و بداند که اگر انسان در حال قدرت و عافیت مغرور شود و امر خداوند را انکار کند، در حال ضعف و پیری، به ناچار به او باز میگردد پس باید در آغاز جوانی اش- که از مدتی محدود تجاوز نمی کند- در آنچه که در مراحل ناتوانی، سیستی، بیماری و پیری به او روی می آورد، بیندیشد.
 
انسان باید از تردید در اصول ثابت دین پرهیز کند، تحت تاثیر شبهات، افکار ناپخته، لذات دنیوی و تحت تاثیر کسانی که از دین برای منافع شخصی خود بهره می برند، به دنبال شرعیت دادن به اعمال و رفتار خود نباشد که حق با انسان ها قیاس نمی شود بلکه انسان با حق سنجیده می شود.
 
2- آراستگی به اخلاق نیکو و فضایل اخلاقی
 
دومین سفارش من به شما، آراستگی به اخلاق نیکو است؛ چرا که اخلاق نیکو فضایل بسیاری از قبیل حکمت ، بردباری، مدارا، تواضع، تدبیر و صبر و … را در انسان جمع می کند و از مهمترین دلایل سعادت دنیوی و اخروی است و نزدیک ترین مردم به خداوند متعال و سنگین ترین آنها از نظر عمل در روز قیامت، نیکوترین انها از نظر اخلاق است پس باید هریک از شما با پدر و مادر، خانواده، دوستان و عموم مردم خوش اخلاق باشد. اگر در این زمینه در خود کوتاهی دید، خود را واننهد بلکه خویش را مجازات کند و اگر مانعی از ان یافت، ناامید نشود بلکه به خلق نیکو خود را مکلف کند چرا که هرکش خود را به قومی شبیه سازد، رفته رفته از آنها می شود.
 
3- اتخاذ شغل و کسب تخصص
 
سومین توصیه من به شما، تلاش برای یادگیری شغل، حرفه و کسب تخصص و تلاش و کوشش زیاد در آن است؛ چرا که در شغل و حرفه برکات زیادی وجود دارد. هریک از شما بخشی از وقت را در آن صرف می کند، هزینه خود و خانواده اش را تامین می کند، به جامعه اش سود می رساند، به انجام خیرات و کارهای خیر کمک می کند و با آن تجاربی کسب می کند که عقلش را جلا می دهد و بر مهارتش می افزاید و مالش را پاک می گرداند. هر چه در کسب مال رنج و مشقت بیشتر باشد، گواراتر است و برکت بیشتری هم دارد همچنانکه خداوند متعال انسان تلاشگری را که برای کسب و کار به خود زحمت می دهد، دوست دارد و از فرد بیکار، تنبل، سربار دیگران و فردی که اوقاتش را به بطالت و لهو لعب بگذراند، بیزار است. مراقب باشید جوانی هیچ یک از شما بدون شغل یا تخصص سپری نشود. خداوند متعال در جوانان، نیروهایی روانی و جسمی قرار داده است تا از طریق آنها سرمایه زندگی خود باشد و آن را به بطالت و لهو لعب سپری نکند.
 
باید هریک از شما به شغل و تخصص خود اهتمام ورزد تا در آن به مهارت کامل دست یابد. پس کسی از شما بدون آگاهی سخن نگوید و بدون مهارت کار نکند و بهانه نیاورد که نمی توانم یا نمی دانم و به اهل خبره و داناتر از خود رجوع کند که آنها داناتر و باتجربه تر هستند. هریک از شما باید وظیفه خود را با پشتکار و اهتمام و علاقه انجام دهدو و تمام تلاشش، تنها جمع آوری مال از هر راه ممکن نباشد چرا که در مال حرام برکت وجود ندارد هرکس که مال نابجا و حرامی را جمع کند، چه بسا ای احتمال وجود دارد که خداوند بلایی را بر او بگشاید که مجبور باشد آن مال در در بلایی که بر سرش آمده، با رنج و بلای بیشتر هزینه کندو چنین مالی هرگز انسان را در دنیا بی نیاز نخواهد کرد و وبال او در آخرت خواهد بود.
 
هرکدام از شما باید خود و وجدانش را بین خود و دیگران میزان قرار دهد و عمل و کارش برای دیگران همانند عمل و کاری باشد که دوست دارد دیگران برای او انجام دهند. همانطوری که دوست دارد به او نیکی کنند، او نیز به دیگران نیکی کند و اخلاق حرفه ای و موازین اخلاقی را رعایت کند و به راههای پستی نرود که از آشکار کردن ان شرم داشته باشدو باید بداند که کارگر و متخصص در کارش مورد اعتماد کسانی است که برایشان کار می کنند، پس باید ناصح او باشد و در جایی که نمی داند از خیانت بپرهیزد که خداوند متعال ناظر او و کار اوست و دیر یا زود او را مورد مواخذه قرار خواهد داد و خیانت و فریبکاری، زشتترین اعمال در نزد خداوند است و خطرناک ترین اعمال از حیث عواقب و پیامدها است.
 
پزشکان باید بین افراد متخصص، بیشتر از دیگران به این نصیحت ها توجه داشته باشند، زیرا انها با جان مردم و جسم آنها سرو کار دارند لذا انها باید بسیار مراقب باشند که اشتباهی مرتکب نشوند که عاقبت ناگواری برای آنها در پی داشته باشد که فردا نزدیک است.
 
خداوند سبحانه و تعالی فرموده است: «[وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ (1) الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (2) وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (3) أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ». و از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: خداوند متعال دوست دارد هریک از شما که کاری را انجام می دهید، به بهترین شکل و با مهارت ان را انجام دهید».
 
باید دانشجویان و اساتید در تخصصی مربوط به خود احاطه کامل داشته باشند بویژه پزشکان هشیار باشند که علم و روش مداوای انها به روز باشد. آنها وظیفه دارند از طریق مقالات علمی سودمند، و اکتشافات جدید به توسعه علوم اهتمام وزرند و در مراکز علمی به رقابت بپردازند و هرگز این اجازه را به خود ندهند که تا ابد شاگرد دیگران و مصرف کننده ابزار و تجهیزات دیگران باقی بمانند بلکه باید خود انها در تولید علم سهم داشته باشند همانطور که پدران آنها نیز پیشگامان علم در گذشته بوده اند و هیچ امتی از شما به علم و دانش سزاوارتر نیست پس استعدادهای نهفته در جوانان و نوجوانان را درک کنید و اگر چنین افرادی از افراد ضعیف جامعه باشند، همانند فرزندان خود به آنها کمک کنید تا اینکه انها هم به درجه های علمی متعالی و علوم دست یابند و شما نیز از پاداش علم و تخصص های انها بهرمند شوید.
 
4- تعهد به اخلاق پسندیده و دوری از اعمال ناشایست
 
چهارمین توصیه من به شما جوانان مومن، تعهد به اعمال و اخلاق پسندیده و دوری از اعمال ناشایست است؛ اصل و مبنای سعادت و خیر، فضیلت و اصل و ریشه شقاومت و شر – غیراز آنچه خداوند با آن بندگانش را آزمایش می کند- رذیلت است؛ خداوند در این باره فرموده است: « وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ»
 
و از ویژگی ها و اخلاق پسنیده است: محاسبه نفس، پاکدامنی و عفاف در ظاهر و رفتار، راست گویی در گفتار، صله رحم، امانت داری، وفای به عهد و تعهدات، دور اندیشی در حق، دوری از رفتارهای پست و ناشایست. و از جمله رفتارها و اخلاق ناشایست است: تعصبات کشنده و بیجا، احساسات و هیجانات شتابزده، لهو و لعب، ریاکاری، اسراف در هنگام بی نیازی، از حد گذشتن در هنگام فقر و نداری، نارضایتی در هنگام بلا، اهانت به دیگران بویژه افراد ضعیف، هدر دادن اموال، کفران نعمت، افتخار به گناه، کمک کردن به ظلم و تجاوز و اینکه انسان دوست بدارد نسبت به اینکه در کاری که نکرده، مورد ستایش قرار گیرد.
 
به دختران تاکید می کنم که پاکدامن و عفیف باشند؛ چرا که زنان به خاطر ظرافتی که دارند، بیشتر از دیگران نسبت به ناگواری های ناشی از بی احتیاطی در معرض آزار و اذیت و زیان قرار دارند. پس مراقب باشند فریب عواطف و احساسات جعلی را نخورند و در وابستگی های گذرایی که لذت های ان می گذرد و پیامدها و تبعات منفی آن باقی می ماند، گرفتار نشوند. برای دختران شایسته نیست جز اینکه به یک زندگی پایدار که دارای پایه های صلاح و سعادت است، بیندیشند و و چه باوقار است که زنان، متانت و سنگینی خود را در ظاهر و رفتار و در امور روزمره و تحصیل خود حفظ کنند .
 
5- تشکیل خانواده و ازدواج
پنجمین توصیه من به این جوانان، اهتمام به تشکیل خانواده از طریق ازدواج و بچه دار شدن بدون تاخیر است؛ چرا که این موضوع باعث انس و لذت برای انسان است و باعث می شود در کار خود جدیت به خرج دهد و موجب وقار، سنگینی و احساس مسئولیت و استفاده از نیروها برای روز مبادا می شود و انسان را از بسیاری از امور ممنوعه و ناشایست دور می کند به طوری که در روایات آمده است هر کس که ازدواج کند، نیمی از دینش را به دست آورده است. در کنار همه اینها ازدواج و تشکیل خانواده و بچه دار شدن، از سنت های فطری و لازم انسان است و دوری از آن، باعث تنبلی و سستی می شود. علاوه بر این کسی نباید در ازدواج از فقر بترسد زیرا خداوند متعال ازدواج را یکی از اسباب کسب روزی قرار داده است که انسان در ابتدای کار، آن را حساب نمی کند. هنگام ازدواج به دین، اخلاق و اصل طرف مقابل، توجه کنید و در زیبایی و ظاهر مبالغه نکنید که به زودی و در جریان زندگی روزمره پوشش از ان برداشته خواهد شد و به آن پی خواهید برد . در احادیث نسبت به ازدواج با زن فقط به خاطر زیبایی نهی شده است و و مرد باید بداند که اگر با زن دیندار و خوش اخلاق ازدواج کند، آن زن باعث برکت خواهد شد.
 
دختران و والدین آنها نباید شغل را بر تشکیل خانواده و اهتمام به آن ترجیح دهند. چرا که ازدواج یک سنت ثابت در زندگی است و شغل به مستحبات بیشتر شبیه است و ترک آن از حکمت به دور است. و هرکس از این موضوع در آغاز جوانی اش غفلت کند، به زودی پشیمان خواهد شد و ان زمان است که دیگر پشیمانی سودی ندارد و تجربه های زندگی گواه بر این است.
 
برای والدین جایز نیست که مانع ازدواج دخترانشان شوند و یا با آداب و رسومی مانند مهریه های سنگین و انتظار برای خواستگاران سید و یا عمو زاده که خداوند نسبت به آنها ملزم نکرده، مانع ازدواج انها شوند که این موضوع مفاسد بزرگی دارد که از آن اطلاع ندارند. مرد باید بداند که خداوند ولایت دختران رابه پدران آنها سپرده است تا آنها را نصیحت کنند ونسبت به خیر و صلاح انها اصرار داشته باشند. هرکس زنی را که صلاح آن زن نباشد، حبس کند، مرتکب گناه دائمی شده که از آثار این کار خود ضررخواهد برد و دری از درهای جهنم به روی خود گشوده است.
 
6- تلاش در اعمال خیر و سودرسانی به مردم
 
ششم، تلاش در اعمال خیر و سودرساندن به مردم بویژه امور مربوط به ایتام، بیوه ها و محرومین و مراعات منافع عمومی است چرا که چنین اعمالی باعث تقویت ایمان، تهذیب نفس و زکات نعمتی است که انسان از ان بهره مند شده است. این کار نوعی قدم برداشتن برای فضائل، همکاری در راه نیکی و تقوا و امر به معرف و و نهی از منکر بی کلام و موجب کمک به مسئولان در راستای حفظ نظام جامعه و مراعات منافع عمومی و همچنین باعث بهتر شدن اوضاع جامعه می شود و موجب برکت در دنیا و امتیاز در آخرت است و خداوند سبحانه و تعالی جامعه همیارو همبسته را که در ان انسان ها به برادران خود اهتمام می ورزند، دوست دارد.
 
خداوند متعال فرموده است: « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ». و همچنین فرموده است: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ]،
 
و پیامبر اکرم (صلّى الله علیه وآله) نیز فرمودند: (لا یؤمن أحدکم حتّى یحبّ لأخیه ما یحبّ لنفسه ویکره لأخیه ما یکره لنفسه): «ایمان هیچ یک کامل نیست مگر اینکه آنچه برای خودش دوست دارد برای برادرش دوست بدارد و انچه برای خودش نمی پسندد برای برادرش نیز نپسندد».
 
و ایشان همچنین فرمودند: (من سنّ سنه حسنه فله أجرها وأجر من عمل بها). هرکس سنت نیکی را بنا نهد، از پاداش کار خود و کسانی که به آن سنت عمل کنند، بهره مند می شود.
7- مسئولیت پذیر بودن
 
هفتم اینکه هرکس مسئولیتی که عهده دار می شود، به درستی انجام دهد حالا این مسئولیت چه در خانواده و چه در جامعه باشد. پدران باید به مسئولیت خود در برابر فرزندان و همسر به خوبی اقدام کننند و. از خشونت و سنگ دلی دوری کنند. حتی درجایی که باید قاطع باشند، از خشونت پرهیز کند تامنافع خانواده و جامعه حفظ شود؛ روش های برخورد قاطع به آزار و اذیت جسمی و یا الفاظ زشت منحصر نمی شود بلکه ابزاری های تربیتی دیگری نیز وجود دارد که می توان با مشاوره با افراد متخصص در این زمینه، بهره برد و روش های نامناسب و خشونت بار معمولا نتیجه عکس می دهد و موجب می شود آن رفتار منفی ریشه ای گردد و شخصیتش شکسته می شود پس قاطعیتی که همراه ظلم باشد خیری در ان وجود ندارد و نمی توان یک خطا را با خطایی دیگری اصلاح کرد.
 
کسی که یکی از امور جامعه را به دست گرفته است باید نسبت به آن اهتمام ورزود و در آن ناصح و خیرخواه مردم باشد. و در آن امر به مردم خیانت نکند و از موقعیت خود برای تشکیل گروه و حزب در جهت منافع شخصی و جمع اموال مشکوک و مشتبه استفاده نکند و با حزب و گروه خود زمینه محرومیت افراد شایسته از منصب های اجتماعی را فراهم نسازد بلکه باید برای همه مردم به صورت یکسان کار کند و از کار خود به عنوان ابزاری برای دستیابی به منابع یا نزدیک شدن به افراد استفاده نکند؛ چرا که دست یابی به حقوق خاص از طریق کاری که وظیفه انسان است جایز نیست و اگر هم انسان مجبور بود میان مراجعان خود یکی را ترجیح دهد باید فرد ضعیفتر را ترجیح دهد، چون آن فرد چاره و حامی دیگری جز خداوند متعال برای رسیدن به حق خود ندارد.
 
همچنین سزاورا نیست کسی برای توجیه کار خود از دین و مذهب سوء استفاده کند؛ چرا که همین دین و مذهب از ما می خواهند در کارهای خود حق و انصاف و عدالت را رعایت کنیم و خداوند متعال فرموده است: « لقد أرسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط».امام علیه السلام فرمود: « إنّی سمعت رسول الله (صلّى الله علیه وآله) یقول فی غیر موطن : لنْ تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقَّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَعْتِعٍ »(در جاهای متعدد از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: امتی پاکیزه نمی شود مگر اینکه حق ضعیف بدون لکنت زبان و ترس از قوی گرفته شود). و هرکس جز این رفتار کند دچار خیال پردازی شده و نزدیک ترین مردم به پیشوایان عدالت همچون پیامبر(ص) و امام علی (ع) و امام حسین(ع) کسانی هستند که بیشتر به سخنان این پیشوایان عمل کنند و از سیره آنها پیروی کنند.
 
مسئول امور مردم باید به نامه امام علی(ع) به مالک اشتر را مطالعه کند که آن حضرت چگونه در این نامه مبانی عدالت و امانت داری را برای مالک برمی شمارد و از این رو این نامه برای مسئولان مفید است و هرکس متناسب با مسئولیت خود می تواند از آن بهره ببرد و هرچقدر که دایره مسئولیت کسی بزرگتر باشد رعایت دستورات این نامه برای او واجب تر است.
 
8- متصف به روحیه یادیگری و افزایش معرفت
 
توصیه هشتم اینکه انسان به روحیه یادگیری آراسته شود و به دنبال افزایش حکمت و معرفت در تمامی مراحل زندگی و حالات مختلف آن باشد. در اعمال و رفتارها و آثار آنها تامل کند و در حوادثی که پیرامونش رخ می دهدو نتایج آن درنگ کند. تا هر روز بر معرفت، تجربه و فضلش افزون شود. چراکه این زندگی مدرسه ای است که دارای ابعاد مختلف است و عمق زیادی نیز دارد و انسان هیچ گاه از یادگیری و معرفت بی نیاز نیست و در هر اتفاقی که رخ می دهد پند و عبرتی نهفته و در هر واقعه و اتفاقی پیامی موجود است که برای کسی که تامل و دقت کند روشن خواهد شد، پس انسان در زندگی خود هیچ گاه از علم آموزی و تجربه اندوزی بی نیاز نخواهد بود تا اینکه به لقا اللله بپیوندد و هرچقدر که انسان بصیرت و دانش و معرفت بیشتری داشته باشد می تواند تجارب و حقایق افزون تری را کشف کند. خداوند متعال در هیمن زمینه می فرماید: « وَمَن یُؤْتَ الحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً »: (کسی که به او حکمت داده شود از خیر زیادی بهره مند شود) و به پیامبر خود فرمود: «وقل رب زدنی علما»: (بگو خداوندا دانش مرا افزون کن).
 
سه کتابی که انسان باید با انها انس بگیرد
 
شایسته است انسان به سه کتاب انس بگیردو با تامل و اندیشه از آن سه کتاب توشه برگیرد. اولین و برترین این کتاب ها، قرآن کریم است. قرآن کریم آخرین پیام از سوی خداوند سبحانه و تعالی به سوی بندگانش است. آن را به سوی بندگانش فرستاد تا گنجینه های عقول را برانگیزاند و چشمه های حکمت را بشکافد و قساوت قلب را با ان تلطیف دهد که رویدادها را در آن با ضرب المثل تبیین کرده است لذا انسان هرگز نباید تلاوت این کتاب را ترک کند و هنگام تلاوت قرآن احساس کند که گویی به سخن خدا گوش می دهد؛ چرا که قرآن کریم پیام خداوند به سوی تمام بندگان است.
 
دومین کتاب، کتاب نهج البلاغه است؛ این کتاب عموما مضامین قرآن و اشارت های آن را با روشی شیوا و بلیغ تشریح می کند که در انسان روحیه تامل و تفکر و عبرت گرفتن و حکمت را تحریک می کند. پس سزاوار نیست که انسان اگر فرصتی برایش پیش بیاید، مطالعه آن را ترک کند و علاوه بر این در هنگام مطالعه آن احساس کند که در بین کسانی است که امیرالمومنین امام علی(ع) برایشان سخنرانی می کند و در این زمینه خوب است در نامه امام علی به فرزندش امام حسین(ع) بیندیشد.
سومین کتاب نیز صحیفه سجادیه است؛ این کتاب حاوی دعاهای بلیغ و شیوایی است که مضامین انها از قرآن کریم گرفته شده است و در مورد آنچه برای انسان اهمیت دارد و باید در مورد آن بداند، در ان آموزش داده شده و چگونگی محاسبه و انتقاد از خویشتن و کشف جوانب پنهان و راز و رمز های نفس در آن توضیح داده شده به وِیژه اینکه درهای اخلاق پسندیده نیز در آن شرح داده شده است.
 
این هشت وصیت در واقع اصول استقادمت و پایداری در زندگی و ارکان آن است و وچیزی جز تذکر و یادآوری نیست؛ بنابراین انسان در آنها، حق و حقیقت، صفای باطن، شواهد عقل و تجارب زندگی را در آنها می یابد و می بیند که پیام های الهی و موعظه های افراد بصیر نیز ما را نسبت به آن یادآوری کرده است. پس شایسته است هر انسانی به سوی عمل کردن به ان تلاش کند بویژه جوانانی که در اوایل نیرو، قدرت جسمی و روانی قرار دارند اینها سرماه انسان در زندگی است. و اگر بخشی از این سرمایه را از دست داده اند، باید بدانند که بهره اندک بهتر از ترک تمام این سرمایه است که خداوند متعال نیز فرمودند: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ).
 
از خداوند می خواهم که شما را در آنچه موجب سعادت و استقامت در آخرت و دنیا است، توفیق عطا فرماید که او سرپرست توفیق است
28/ ربیع الأول / 1437 هـ

[ جمعه 94/11/2 ] [ 9:12 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]

شفقنا_ قبض و بسط دو نیرو هستند که مرتب به انسان ور می‌روند، به طوری که هیچ قدرتی نمی‌تواند جلو آنها را بگیرد. با جهت یا بدون جهت. ممکن است انسان کفران کرده باشد. یا نه اصلا خداوند مربی است می‌خواهد انسان را تربیت کند؛ گاهی او را در غصه فرو می‌برند و گاهی هم در سرور را به روی انسان باز می‌کنند.
به گزارش شفقنا به نقل از شیعه آنلاین ، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می‌فرمود: کار خدا حیات دادن و تجدید حیات است. غم و غصه مربوط به حیات تازه است. قرآن می‌فرماید: «ان مع العسر یسرا»* یسر و آسانی در عسر و سختی خوابیده است. جای اصلی کار همان جایی است که سخت است. این، هم مربوط به جسم و هم مربوط به روح است. خداوند بر این مطلب هم تاکید کرده است. یعنی حتما این چنین است، شک نکنید. امیدوارم خداوند پرده‌ها را بردارد و یسر دائم مرحمت کند. خداوند گاهی فتق می‌کند و گاهی رتق، باز می‌کند و می‌بندد. گاهی قبض می‌کند و گاهی بسط. انسان نمی‌داند چه می‌شود؛ یک وقت بسط می‌شود و نمی‌داند از خوشحالی چه کند. گاهی هم غم می‌آید. قبض و بسط مربوط به قلب است. در مواقعی که ماجور است باید صبر کرد، دندان سرجگر گذارد و خوابید. باید صبر کرد تا فرج حاصل شود.
قبض و بسط دو نیرو هستند که مرتب به انسان ور می‌روند، به طوری که هیچ قدرتی نمی‌تواند جلو آنها را بگیرد. با جهت یا بدون جهت. ممکن است انسان کفران کرده باشد. یا نه اصلا خداوند مربی است می‌خواهد انسان را تربیت کند؛ گاهی او را در غصه فرو می‌برند و گاهی هم در سرور را به روی انسان باز می‌کنند. در نهایت هم باز نشسته می‌شوند و دیگر نمی‌توانند به انسان ور بروند. یعنی غم و غصه و حزن می‌رود. خداوند مرحمت کند!
حضرت امیر(ع) فرمود: هرگاه کسی محزون می‌شود چیزی از علمهای سابقش را به همراه ندارد. کسی که یک عالم نور دیده است، حال عبادت دیده است، الان که محزون شده است هیچ کدام همراه او نیست. چون اگر با او باشد نمی‌گذارد غم و غصه بیاید. مثل این که کسی چهل سال نخست وزیر باشد و روزی به او بگویند: باید بروی! از آن چهل سال چیزی به همراه ندارد. به خاطر این که به او گفته‌اند باید برود، از غصه زانو به بغل گرفته است. راه خدا هم همین طور است.
وقتی خدا عبدی را از روی مصلحت یا حکمت یا هر جهت دیگر محزون می‌کند، از آن سرورهای قبل چیزی به همراه ندارد. چاره‌ای نیست، علاج آن فقط صبر است تا خداوند فرج را برساند. وقتی قلب بسته می‌شود نمی‌تواند روزنه‌ای به سابق باز کند. اصلا فکر او کار نمی‌کند تا برای علاج، مدرک و برهانی بیاورد. می‌بیند از آن حالات خوب چیزی به همراه ندارد. یک مرتبه خداوند سرور را می‌آورد و دیگر چیزی از غم باقی نمی‌ماند. مثل کسی که دو من تریاک تلخ خورده باشد. به مجرد این که حبه قندی به دهان می‌گذارد شیرین می‌شود. با این که تناسبی بین دو من تریاک و یک حبه قند وجود ندارد. عکس آن هم همین طور است.
*سوریه شرح (انشراح)، آیه 6.
کتاب طوبای محبت – ص 43
مجالس حاج محمداسماعیل دولابی


[ چهارشنبه 94/10/16 ] [ 9:27 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
آیت الله شیخ نمر النمر پس از شنیدن تاییدیه حکم اعدام خود، گفته بود: خداوند به شما خبر خوش دهد.
 
سایت آیت الله شیخ نمر باقر النمر، نوشت: "پس از سال ها بازداشت ظالمانه و محاکمه های صوری، دادگاه های سعودی، حکم اعدامِ شیخ را صادر کردند چرا که او خواهان احقاق حق در عربستان بود."
 
 شیخ نمر، پس از شنیدن این حکم، نامه ای به مادرش نوشت، و ضمن سپاسگزاری از خداوند، تاکید کرده بود که تسلیم خواست خداست. متن نام? شیخ شهید از این قرار است: "ام جعفر، مادرِ صبورم، خدا را در همه حال سپاس می گویم. خدا به خاطر هر آن چه برایمان نوشته است، شکر کن. آن چه خدا برای ما مقدر می دارد، از آن چه ما برای خود می خواهیم بهتر است؛ و آن چه او برای ما بر می گزیند، از آن چه ما برای خود اختیار می کنیم بهتر است. ما چیزی برای خودمان می خواهیم و خدا چیزی دیگر برای ما می خواهد، اما انتخابی که خداوند برای ما می کند، پسندیده تر است. ما وقتی چیزی را می خواهیم می گوییم خدایا، آن چه نزد تو بهتر است را برایمان مقدر کن.
 
همه امور و خلایق، در قبض? خدای تبارک و تعالی هستند و هیچ کس نمی تواند بدون خواست خدا، قدم از قدم بردارد، هیچ چیزی از چشم خدا پنهان نمی ماند و هیچ کاری از حیطه اراد? خدا خارج نیست، بنابراین مادر، همین کفایت می کند. تا وقتی که همه امور، از چشم خدا پنهان نمی ماند و هیچ کاری از حیطه اراد? او خارج نیست، همین مساله، ما را بس است. تو را به خدا می سپارم و از او می خواهم تو را نگه دارد. خداحافظِ تو و همه.
 
عزیزت، شیخ نمر النمر"

[ شنبه 94/10/12 ] [ 11:3 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
میرزا

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر انسان مالک دنیا باشد عزتش محفوظ است و گرنه اگر تمام روی زمین مال او باشد، وقتی مملوک دنیا شد قیمتی ندارد. مملوک دنیا بودن، مملوک مال و زن و آبرو و امر معاش و نان و لباس بودن، با عزت‌طلبی سازگار نیست.

 مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خداوند آدم را عزیز و مختار و بزرگ آفریده است. برای چه آدم پول بشود و روز و شب برای پول بدود، زن و بچه و همه چیز را فدای پول کند؟ چنین کسی آدم پول است و مملوک دنیا. اگر از دنیا یک قوطی کبریت داشته باشی، ببین مالک آن هستی یا مملوک آن. اگر مملوک مال دنیا هستی، همیشه به تو می‌گوید: مواظب من باش! مبادا بخوابی که دزد مرا می‌برد، و مرتب به تو حکم می‌کند. ولی اگر شما مالک شدی راحت می‌خوابی، به تو دستور نمی‌دهد. اگر هم کسی آن را ببرد بالاخره شما مالک آن هستی. اگر چند دست هم بگردد ملک شماست. اگر در این دنیا هم به شما نرسد در آن دنیا به شما خواهد رسید. «لا تعطیل لحکم الله»؛ حکم خدا هیچ‌گاه ضایع نمی‌شود. چیزی از ملک شما خارج نمی‌شود جز این که ببخشید یا بفروشید یا به ارث بگذارید.


قصه حضرت داوود را شنیده‌اید که در زمان آن حضرت، یک نفر از خدا درخواست رزق حلال کرد. هفت سال دعا کرد. یک روز دید گاوی در حیاط را شکست و وارد خانه شد. فوری دستور داد گاو را کشتند. چون حساب کرد دید در حیاطهای دیگر باز بود آن جا نرفت و این در را که بسته بود شکست و داخل شد. گفت: رزق حلالی که از خدا خواستم همین است.
صاحب گاو به دنبال گاو می‌گشت، تا رسید دید گاو او را سر بریده‌اند و مشغول پوست کندن آن هستند. گفت چرا با گاو من این چنین کردی؟ آن مرد هم صاف گفت: هفت سال است از خدا رزق حلال طلب می کردم، امروز به من مرحمت کرد، من هم سربریدم.


صاحب گاو به حضرت داوود شکایت کرد. حضرت داوود به صاحب گاو گفت: شما از گاو صرف نظر کن! او حاضر نشد. فردا آمد. حضرت داوود گفت: از گاو صرف نظر کن و نصف دارایی خودت را هم به او بده. داد و فریاد کرد که این چه حکمی است. روز دیگر آمد. حضرت داوود فرمود: همه مالت را به او بده و خودت و زن و فرزندت هم غلام او هستید.
گفتند: باید ثابت شود. آمدند به قبرستان. به فرمان حضرت داوود پدر آن مرد که گاو را کشته بود زنده شد. از قبر بیرون آمد، سلام کرد و گفت: این مرد غلام من بود که در یک مسافرت در میان راه مرا کشت و اموال مرا ضبط کرد. بنابراین خودش و زن بچه‌اش و اموالش مال من است.


البته این حکم داوودی است که حضرت ولی عصر(عج) هم به حکم داوودی حکم می‌کند. این را می‌خواستم بگویم که مالکیت ضایع نمی شود.
خلاصه انسان نباید مملوک لباس خودش باشد و همین طور دست به سینه او باشد که مبادا خاکی یا گلی شود و نگران لباس خودش باشد. این چنین کسی لباس بر تن نکرده است، بلکه به تن لباس رفته است. مرتب فرمان می‌دهد که درست بنشین گچی نشوم، اتوی من خراب نشود.


لباس از باب مثال است. مقصود این است که هر چه خداوند در این دنیا به انسان داده است مال خود اوست، ملک اوست. شما مملوک آن نیستی. او مالک شما نیست، بلکه ملک شماست. این را خوب در نظر بگیرید و در آن دقت داشته باشید. مالکیت عزت می‌آورد؛ یعنی آدم ذلیل نمی‌شود.


اگر کسی عبد و مملوک دنیا باشد، وقتی مالک از بین برود او هم از بین خواهد رفت. ولی اگر مالک دنیا باشد هر پیشامدی هم بشود تکان نمی خورد؛ چون صاحب اختیار است، خاطرش جمع است که مال هر جا برود او مالک است. اگر انسان مالک دنیا باشد عزتش محفوظ است و گرنه اگر تمام روی زمین مال او باشد، وقتی مملوک دنیا شد قیمتی ندارد. مملوک دنیا بودن، مملوک مال و زن و آبرو و امر معاش و نان و لباس بودن، با عزت‌طلبی سازگار نیست.


روشن است که وقتی برای رفع احتیاج کار می‌کنی تا دستت را پیش دیگران دراز نکنی، این عزت است. بنده دنیا نیستی، بلکه فرمان خدا را برده‌ای. اگر انسان گدایی کند بهتر از این است که مملوک دنیا باشد.


کسی که مالک باشد می‌تواند ببخشد، می‌تواند بفروشد، ولی مملوک دنیا اگر پیشامدی برای مال بشود دق می‌کند. ان شاء الله با فهم و ادراک، مالک خودمان، مالک دنیا، مالک لباس و پول خود باشیم. خداوند انسان را این گونه آفریده است. خدا می خواهد انسان مملوک نشود. مملوک دنیا نشوید که عزت خود را به باد می‌دهید، دنیا و آخرت خود را به باد می‌دهید.
جوان هستید، از همین الان آزاد باشید. هر چه در می‌آوری تا غروب خرج کن. مملوک دنیا نشوید. پول باشد یا لباس یا هر چیز دیگر. اگر مملوک شدی مرتب به شما وحی می‌کند، فرمان می‌دهد. دیگر نمی‌گذارد فرمان خدا و ائمه(علیهم‌السلام) را ببری و از همین جا راه خدا را عوض می کند.


خداوند شما را مملوک دنیا و اهل دنیا نیافریده است. اگر می خواهی مملوک شوی مملوک خدا بشو و مالک بر هر چیز. در این صورت عزت و شئون انسانی شما حفظ می‌شود. خودت را نفروش!
کتاب طوبای محبت – ص 31
مجالس حاج محمداسماعیل دولابی



[ سه شنبه 94/10/8 ] [ 2:42 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
 فقط چند روز به آمدن محرم مانده بود، جوانی در کنار محراب مسجد نشست و پرسید «امام علی (ع) چه مدت بعد از شهادت حضرت زهرا (س) ازدواج کردند؟ حضرت قاسم (ع) کی ازدواج کرد.

گفتم مرحوم مجلسی روایتی را نقل کرده ­اند که امام علی (ع) بنابر وصیت حضرت زهرا (س) قبل از چهلم آن بر‌ترین بانو ازدواج کردند. البته در عصر امام علی (ع) ازدواج قبل از چهلم زشت و یا عملی سبک نبوده است.

اما در مورد جناب قاسم (ع) اهل تحقیق برآنند که حضرت قاسم (ع) در آن محرم خونین، در حد و اندازه? ازدواج کردن نبوده است.

شیخ عباس قمى در منتهى الامال، ج اول، ص 700 چاپ انتشارات هجرت مى گوید: قصه ى دامادى حضرت قاسم در کربلا، صحت ندارد و حضرت قاسم به اتفاق همه، بدون نسل است.

درباره او نوشته‌اند: امام حسین (ع) سکینه را به عبدالله تزویج کرده بود که پیش از انجام عروسى در کربلا شهید شد، دخترش فاطمه را به حسن مثنى داده بود و بر اساس برخى روایات یک دختر کوچکى هم در مدینه داشت که در حد ازدواج نبود. پس قاسم با کدام دختر امام حسین (ع) ازدواج کرده است؟

آن جوان گفت من از این پرسش‌ها منظوری داشتم و آن اینکه چرا عروسی را در دو ماه محرم و صفر تعطیل کرده‌اید؟

چرا برای خانواده‌ها تبیین نمی‌کنید ازدواج اسلامی (بدون موسیقی و...) با محرم و صفر منافاتی ندارد؟ چرا نمی‌گویید برخی از جوان‌ها شدیدا به ازدواج نیازمندند؟

گفتم برادرم! از عالمی پرسیدند آیا دین با سیاست سازگاری دارد؟ آن عالم فرمودند: منظورتان از سیاست چیست؟

اگر مرادتان از سیاست خدمت به خلق و با خودی‌ها در آمیختن و با دشمن در آویختن است، دین و سیاست یکی است. اما اگر منظورتان ازسیاست کلک و تهمت زدن، ضایع کردن حق مردم و قدرت طلبی است، به هیچ وجه دین با سیاست نمی‌سازد.


حال منظور شما از عروسی چیست؟

اگر عروسی را به معنای برگزاری جشنی همراه با ارگ و موسیقی و اختلاط زن و مرد و شکستن حریم محرم و نامحرم هاست، چنین مراسمی در غیر محرم و صفر نیز حرام است.

اگر مرادتان از عروسی پیوندی بر اساس آموزه‌ها و دستورات اسلامی است، هر چند محرم و صفر ایام حزن و اندوه اهل بیت (ع) هستند اما با این حال همه مراجع فرموده‌اند: «برگزارى این نوع مراسم، اگر توأم با معصیت و یا هتک حرمت حضرت سیدالشهدا (ع) نباشد، اشکال ندارد. حتی اگر ترک ویا تاخیر ازدواج موجب گناه شود، عروسی واجب خواهد شد.

اگر در این ایام مراسم عروسی صورت گیرد سزاوار است مومنان حرمت این ایام را نگهدارند و از انجام دادن کارهاى شادى آفرین پرهیز نمایند. زیرا امام صادق (ع) فرموده‌اند: «شیعیان جزئی از ما هستند. از اضافه نور ما آفریده شده‌اند. آنچه که ما را ناراحت کند، شیعیان ما را هم ناراحت می‌کند و آنچه که ما را شادمان کند، موجب شادمانی شیعیان ماست.»

به هر حال گرسنه دو جور است گرسنه شکم و گرسنه? شهوت. گرسنگان شکم شفاف و صریح می‌گویند گرسنه‌ایم غذا کو؟ ولی جوانان که گرسنگان شهوت نیز هستند، غالبا می‌سوزند و می‌سازند و حتی گاهی حق اعلام نیاز هم ندارند!

دلم می‌سوزد برای جوانانی که موی سفید بر سرشان نشسته است اما همچنان در تب فقر و مجردی می‌سوزند.

دلم می‌سوزد برای نوجوانانی که به بلوغ زودرس مبتلا شده‌اند اما فضای خانواده چنان سهمگین است که حتی در قالب شوخی و کنایه هم نمی‌توانند از گرسنگی و نیاز ازدواج شان بگویند!

ای دل بسوز برای جوانانی که واالدین آن‌ها چند ده سال قبل، جوانی شان پژمرده شده است و اکنون که فرزندشان از ازدواج می‌گوید و در تب مجردی می‌سوزد، اما آن‌ها درد و فشار روحی جوانشان را درک نمی‌کنند!

چه بسیارند دختر و پسرانی که همدیگر را انتخاب می‌کنند، ولی پدر و مادر‌ها، (گاه بدون دلیلی خردپسند) سرسختانه مخالفت می‌کنند!


عزیزم!

عرف گاهی برخلاف شرع شکل گرفته است. مثلا خرید جهیزیه وظیفه پدر دختر نیست و حضرت پیامبر (ص) با پول امام علی (ع) جهیزیه‌ای مختصر برای حضرت فاطمه (س) خریداری کرد، اما اکنون در عرف جامعه خرید جهیزیه از وظایف پدر دختر است.

عرف می‌گوید: عروسی در ایام محرم و صفر (هرچند خوف ارتکاب در حرام هم، وجود داشته باشد) ممنوع است. ولی شرع مقدس در جایی که خوف حرام باشد ازدواج را الزامی می‌داند.

عرف گاهی به علت درگذشت شخصی از اقوام، ازدواج دو جوان به تاخیرهای چند ماهه و‌ گاه یک ساله دچار می‌کند و اگر چند نفر پشت سرهم با فاصله‌های چهل روزی فوت نمایند، بیش از تصور‌ها ازدواج به تاخیر می‌افتد! و‌گاه با فوت دامادی قضیه و قصه زن جوان او چنان با تاخیر مواجه می‌شود که حل و فصل پرونده هسته‌ای ایران را به ذهن‌ها متبادر می‌کند!

برادرم!

شخصی دامادی داشت و آن داماد به رحمت خدا رفت. عده وفات که چهار ماه و ده روز است به پایان رسید علاوه بر آن یک ماه و بیست روز دیگر نیز سکوت کرد. بعد از گذشت شش ماه از فوت آن نازنین داماد، به منزل پدر داماد رفت فاتحه‌ای خواند و گفت برای دخترم چه فکری کرده‌اید؟ آن خانواده داغدیده گفتند فکر چی؟!

پدر دختر گفت: خداوندی که انسان را آفریده و از راز و رمزهای درونی او خبر دارد، چهار ماه و ده روز را، عده وفات قرار داده است و ما به احترام شما آن را تا شش ماه ادامه دادیم. آیا تصمیمی برای ازدواج دخترم با دیگر پسرتان گرفته‌اید یا او را به منزل خودم ببرم؟

گفتند جناب! ما فعلا عزادریم و در بین مردم مرسوم است تا سالگرد صبر می‌کنند. لطفا شما نیز این قاعده? عرفی را رعایت کنید.

آن حاج آقا فرمود: آیا دیگر زن و مردهای این خانواده، تا سالگرد آن مرحوم جداگانه می‌خوابید؟ قول می‌‌دهید تا سال نگذرد شبانه روز عزادار باقی بمانید؟!

آن خانواده چون جوابی منطقی برای تاخیر انداختن برنامه? خود نداشتند، تصمیم نهایی خویش را اعلام کردند و آن خانم را به عقد دیگر فرزندشان در آوردند.

به یقین تغییر نگرش عرف و هماهنگ کردن آن با شرع مقدس با سخنرانی یک یا چند طلبه حل نخواهد شد. برای این امر باید برنامه ریزی شود و صدا و سیما نیز فرهنگ سازی کند.

منبع: میزان

[ دوشنبه 94/8/11 ] [ 10:45 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
اگر در گفتار پیغمبر (ص) درباره من و برادرم شک دارید، در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آیا کسى را از شما کشته‌ام که در مقابل خون او می‌خواهید مرا بکشید؟ آیا مال کسى را حیف و میل کرده‌ام؟ یا جراحتی بر کسى وارد ساخته‌ام که می‌خواهید مجازاتم کنید؟»
روایت‌های فراوانی از اتفاقات روز عاشورا وجود دارد. در مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره) خطبه خواندن سیدالشهدا را در روز عاشورا چنین روایت می کند:

امام ـ علیه‌السلام ـ پس از تنظیم صفوف لشکر خود، سوار بر اسب شد و مقدارى راه از خیمه‌ها فاصله گرفت، آنگاه در مقابل لشکر عمر، با صداى بلند و رسا به آنان چنین فرمود: «ایها الناس! اسمعوا قولى، و لا تعجلوا حتى اعظکم بما هو حق لکم على، و حتى اعتذر الیکم من مقدمى علیکم فان قبلتم عذرى و صدقتم قولى و أعطیتمونى النصف من أنفسکم کنتم بذلک أسعد و لم یکن لکم على سبیل و ان با تقبلوا منى العذر و لم تعطلوا النصف من أنفسکم فأجمعوا امرکم و شرکاء کم ثم لا یکن امرکم علیکم غمه ثم اقضوا الى و لا تنظرون ان ولیى لله الذى نزل الکتاب و هو یتولى الصالحین؛ ایها الناس!

حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزى عجله نکنید تا من وظیفه خود را که موعظه و نصیحت شماست انجام دهم، تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتید و با من از در انصاف و عدل وارد شدید، معلوم می‌شود راه سعادت و خوشبختى را دریافته‌اند و دلیلى براى جنگ با من نخواهید داشت، لکن اگر عذرم را نپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید، آنگاه می‌توانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا کنید، ولى در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نمانده و پشتیبان من آن خدایى است که قرآن را نازل کرده و یار و یاور نیکوکاران است».
 
خطبه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
 
چون سخن امام به اینجا رسید، صداى گریه و شیون از بعضى زنان و اطفال که صداى امام را می‌شنیدند، بلند شد. لذا امام (ع) سخن خود را قطع کرد و به حضرت ابوالفضل و علی‌اکبر دستور داد، بروید زن‌ها را ساکت کنید، «فلعمرى لیکثر بکاؤهن؛ به خدا قسم هنوز گریه‌های بسیارى در پیش دارند»، چون زنان و کودکان آرام شدند، امام (ع) دوباره شروع به سخن کرد و پس از حمد و سپاس خداى تعالى و درود بی‌پایان بر محمد و آلش، و بر فرشتگان و همه پیامبران چنین فرمود:
 
«الحمد الله الذى خلق الدنیا فجعلها دار فناء و زوال، متفرقه بأهلها حالاً بعد حال، فالمغرور من غرته، و الشقى من فتنته، فلا تغرنکم هذه الدنیا فانها تقطع رجاء من رکن الیها و تخیب طمع من طمع فیها و أراکم قد اجتمعتم على امر قد اسخطتم لله فیه علیکم، و أعرض بوجهه الکریم عنکم و أحل بکم نقمته فنعم الرب ربنا و بئس العبید أنتم، أقررتم بالطاعه و آمنتم بالرسول محمد (ص)، ثم انکم زحفتم الى ذریته و عترته تریدون قتلهم علیکم استحوذ علیکم الشیطان فأنساکم ذکر لله العظیم، فتباً لکم و لما تریدون، انا لللّه و انا الیه راجعون، هؤلاء قوم کفروا بعد ایمانهم، فعبداً للقوم الظالمین.»
 
حمد و سپاس خداى را که دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، دنیا اهل خود را تغییر می‌دهد و آنان را دگرگون می‌سازد، مغرور کسى است که گول دنیا را بخورد و بدبخت کسى است که شیفته و فریفته آن بشود، مردم! دنیا گولتان نزند که هر کس با او اعتماد کند نا امیدش می‌سازد، و هر کس به او چشم طمع بورزد مأیوس و ناامیدش مى کند، من شما را بر امرى می‌بینم هم پیمان شده‌اید که خشم خدا را ضد خود برانگیخته اید، و به‌واسطه آن خداوند از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما حرام کرده است. چه نیکو پروردگارى است خداى ما، و چه بد بندگانى هستید شما؛ شما که به فرمان او اقرار کرده و به پیامبرش محمد (ص) ایمان آوردید و سپس براى کشتن اهل‌بیت و فرزندانش یورش بردید، شیطان بر شما مسلط شده است تا خداى بزرگ را فراموش کرده‌اید، ننگ بر شما و بر هدف شما، ما براى خدا آفریده شده‌ایم و به سوى او برمی‌گردیم. پس از بیان فوق افزود: اینان مردمى هستند که پس از ایمان به کفر گراییدند (و چون به خود ستم کرده‌اند) از رحمت خدا دور باد از این قوم ستمگر!


قسمت سوم خطبه امام (ع) در روز عاشورا:
 
ایها الناس انسبونى من انا؟ ثم ارجعوا الى انفسکم و عاتبوها و انظروا هل یحل لکم قتلى و انتهاک حرمتى ألست ابن بنت نبیکم و ابن وصیه و ابن عمه و أول المؤمنین باالله و المصدق لرسوله بما جاء من عند ربه؟ أولیس حمزه سید الشهداء عم ابى؟ أولیس جعفر الطیار عمى؟ اولم بیلغکم قول رسول لله لى و یخى: هذان سیدا شباب اهل الجنه؟
فان صدقتمونى بما اقول و هو الحق و لله ما تعمدت الکذب مذ علمت أن لله یمقت علیه أهله و یضر به من اختلفه و ان کذبتمونى فان فیکم من ان سألتموه عن ذلک أخیرکم. سلوا جابر بن عبدلله انصارى و أبا سعید الخدرى و سهل بن سعد الساعدى و زید بن أرقم و أنس به مالک یخبروکم انهم سمعوا هذه المقاله من رسول لله لى و یخى، أما فى هذا حاجز لکم عن سفک دمى؟!
 
اى مردم! به من بگویید من چه کسى هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید، و ببینید آیا کشتن و هتک حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسرعموی پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر کسى نیستم که او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟ آیا حمزه سید الشهداء، عموى پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عموى خود من نیست؟
مگر شما سخن پیغمبر (ص) را درباره من و برادرم نشنیده‌اید که فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق می‌کنید، این‌ها همه حق‌اند و کوچک‌ترین خلاف واقعى، در آن‌ها نیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزی که فهمیده‌ام خداوند بر دروغ‌گویان غضب کرده و دروغ را به خودش برمی‌گرداند، هرگز دروغ نگفته‌ام.

و اگر گفتارم را باور ندارید، اینک هنوز برخى از صحابه رسول خدا (ص) در قید حیات هستند، می‌توانید از آن‌ها بپرسید، از جابر بن عبدلله انصارى، ابو سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم، انس بن مالک از اینان بپرسید این‌ها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (ص) شنیده‌اند و بدانید همین یک جمله می‌تواند مانع شما گردد تا دست از کشتن و ریختن خون من بردارید.

در این هنگام شمر متوجه شد ممکن است سخنان امام (ع) در روحیه افراد لشکر، مؤثر واقع شود و آنان را از جنگ بازدارد، خواست کارى کند تا سخنان امام قطع شود. لذا با صداى بسیار بلند فریاد زد و گفت: او خدا را روى یک کلمه عبادت مى کند و نمی‌داند چه می‌گوید؟

حبیب بن مظاهر خطاب به شمر گفت: « و لله انى اراک تعبد لله على سبعین حرفاً و أنا أشهد انک صادق ما تدرى ما یقول قد طبع لله على قلبک!؛ به خدا قسم من می‌بینم که تو خدا را بر هفتاد حرف می‌پرستی و من شهادت می‌دهم تو راست می‌گویى که چیزى نمی‌فهمی که او چه می‌گوید، خداوند قلب تو را مهروموم کرده است».
 
پس از آنکه حبیب جواب او را داد، امام سخن خود را ادامه داد و فرمود:
 
«فان کنتم فى شک من هذا القول، افتشکون انى ابن بنت نبیکم؟ فو لله ما بین المشرق و المغرب ابن بنت غیرى فیکم و لا فى غیرکم، و یحکم ائطلبونى بقتیل منکم قتلته؟ او مال لکم استهلکته؟ او بقصاص جراحه؟
 
اگر در گفتار پیغمبر (ص) درباره من و برادرم شک دارید آیا در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟! به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آیا کسى را از شما کشته‌ام که در مقابل خون او می‌خواهید مرا بکشید؟ آیا مال کسى را حیف و میل کرده‌ام؟ یا جراحتی بر کسى وارد ساخته‌ام که می‌خواهید مجازاتم کنید؟»

در مقابل گفتار امام هم سکوت کردند و کسى جوابى نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد ناشناس که در لشکر عمر سعد بودند و برایش دعوت‌نامه نوشته بودند، خطاب کرد و فرمود: «یا شبث بن ربعى، و یا حجار بن ابجر و یا قیس بن اشعث و یا یزید بن الحارث الم تکتبوا الى أن قد اینعت الثمار، و أخضر الجناب و انما تقدم على جند لک مجنده؟

اى شبث بن ربعى! و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث! مگر شما نبودید براى من نامه نوشتید که: میوه‌هایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در کوفه بر لشکریانى مجهز و آماده به خدمت وارد خواهى شد. (در انتظار تو دقیقه شمارى می‌کنیم)؟!

این افراد در برابر سخنان امام پاسخى جز انکار نداشتند و لذا گفتند: «فقالو: لم نفعل؛ ما چنین نامه‌ای به تو ننوشته‌ایم.

امام (ع) که با انکار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتى فرمود: «سبحان لله، بلى ولله لقد فعلتم عجبا! چگونه منکر می‌شوید به خدا قسم شما براى من نامه نوشتید.»

آنگاه فرمود: «ایها الناس! اذا کرهتمونى فدعونى، انصرف عنکم الى مأمن من ارض.اگر هم اکنون از آمدنم ناخشنودید بگذارید به هر جایى از دنیا که امن و آرام باشد، بروم.»

در اینجا قیس بن اشعث گفت:  «یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمی‌کنی؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد کرد و کوچک‌ترین ناراحتى متوجه تو نخواهد شد.»

امام (ع) در جواب قیس فرمود: «تو هم مثل برادرت هستى، می‌خواهی مردان بنی‌هاشم بیش از خون مسلم بن عقیل را از تو انتقام بگیرند؟
 
لا ولله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا أفر فرار العبید نه به خدا قسم، نه دست در دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ با دشمن فرار خواهم کرد.
 
پس از آن آیه قرآن را که داستان موسى را در برابر لجاجت فرعونیان نقل می‌کند، قرائت فرمود: انى عذت بربى و ربکم أن ترحمون ...من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم که گفتار مرا قبول نمی‌کنید، پناه می‌برم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر شخص متکبر و سرکشى که بروز ایمان نمی‌آورد.» (در این هنگام سخن امام به پایان رسید، شتر خود را خواباند.)

[ شنبه 94/8/2 ] [ 10:7 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
به طور متوسط 30 درصد مردان و 50 درصد زنان سعی می کنند در جلسه اول دیدار کمی دیر به قرار برسند تا به طرف مقابل نشان دهند خیلی هم اشتیاق ندارند اما باید بدانید دیر کردن سر قرار...
همیشه اولین برخورد با یک خواستگار تعیین کننده تریــن تصویر را در ذهن می نشاند. اولین برخورد است که نوع شخصیت طرف مقابل را نشان می دهد و حتی می تواند تعیین کند که رابطه ای ادامه پیدا کند یا نه. فرض کنید که آقایی از شما به عنوان یک خانم جوان خواستگاری کرده و قرار است با یکدیگر برای یک جلسه صحبت کنید، احتمالا برای این جلسه اضطراب زیادی خواهید داشت و حتی شاید گیج شوید که چه بگویید و چه نگویید؛ به شما نمی گوییم آرامش خود را حفظ کنید چون این جلسه اصلا مهم نیست. نمی خواهیم گول تان بزنیم، ترجیح می دهیم به شما بگوییم که چطور رفتار کنید و چه اشتباهاتی را مرتکب نشوید، به هر صورت این دیداری است که نمی توان آن را جدی نگرفت، زیرا ممکن است در زندگی شما نقشی تعیین کننده داشته باشد.


در اولین قرار ملاقات دو نفره از گذشته تان صحبت نکنید

شما قرار است آینده را با خواستگارتان بسازید و به همین دلیل باید بیشتر درباره برنامه های آتی خود صحبت کنید؛ اینکه چه اشتباهاتی کرده اید، چه خواستگارانی داشته اید، چه بر سر زندگی تان آمده و... نباید در جلسه اول گفته شود زیرا جلسه اول آشنایی، وقت تاریخچه گفتن نیست. در جلسات بعدی می توانید کمی به گذشته بروید و هم از گذشته خودتان حرف بزنید و هم از گذشته او باخبر شوید ولی فعلا باید بفهمید چقدر با برنامه های آینده تان به هم می خورید.

در اولین قرار ملاقات دو نفره دیر نکنید



به طور متوسط 30 درصد مردان و 50 درصد زنان سعی می کنند در جلسه اول دیدار کمی دیر به قرار برسند تا به طرف مقابل نشان دهند خیلی هم اشتیاق ندارند اما باید بدانید دیر کردن سر قرار، اولین اشتباهی است که می توانید مرتکب شوید؛ بسیاری از خانم ها گمان می کنند که دیر کردن برای جلسه اول یک رسم رایج خانم هاست اما باید بدانید که درحقیقت اینگونه نیست؛ وقتی سر قرار دیر می رسید، اولین پیامی که به خواستگارتان منتقل می کنید این است که چندان برایتان ارزش ندارد تا بخواهید سر وقت به قرار برسید.


در اولین قرار ملاقات دو نفره تنها نباید گوینده باشید



زندگی زناشویی وقتی می تواند موفق باشد که دو طرف بتوانند به راحتی با هم حرف بزنند و حرف یکدیگر را بفهمند. وقتی در جلسه اول فقط بخواهید خودتان حرف بزنید این فکر را در طرف مقابل به وجود می آورید که شنونده خوبی نیستید؛ در همان جلسه اول اجازه بدهید طرفتان هم فرصت حرف زدن داشته باشد. باید بدانید که لازم نیست همه اطلاعات مربوط به زندگی، شغل، تحصیلات و خانواده تان را پشت سر هم و یک نفس بیان کنید؛ کمی صبور باشید؛ اگر از یکدیگر خوشتان بیاید در جلسات بعدی فرصت این حرف ها پیش می آید.

در اولین قرار ملاقات دو نفره پول را فراموش کنید


درست است که مسائل مالی نقش مهمی در زندگی زناشویی دارد ولی به طور حتم در درجه اول اولویت نیست. چیزهای با اهمیت تری وجود دارد که آنها را هنگام انتخاب همسر در اولویت قرار دهید؛ به همین دلیل در جلسه اول دیدار با خواستگارتان هم خیلی سراغ مادیات نروید، لازم نیست در همان جلسه اول شروع به خط و نشان کشیدن و بیان انتظارات مالی تان کنید. چون او را به این نتیجه می رسانید که خیلی فرد مادی ای هستید و اولویت اول زندگی تان پول است؛ نگذارید او حس کند در حال چشم وهم چشمی هستید. درباره مسائل مالی می توانید با کمک بزرگ ترها به توافق برسید.

در اولین قرار ملاقات دو نفره زیاد صمیمی نشوید


در جلسه اول آشنایی دو طرف فقط یکدیگر را ارزیابی می کنند تا ببینند آیا به هم می آیند که بخواهند رابطه را ادامه دهند یا نه؛ به همین دلیل توصیه می کنیم حتما حریم تان را حفظ کنید و حتی اگر در همان نگاه اول او را پسندیدید و احساس کردید همسر موفقی برای شما خواهد شد، ذوق زده رفتار نکنید. بگذارید رابطه تان روند طبیعی خود را طی کند و کم کم جلو برود تا رسمیت پیدا کند. در نزدیک کردن رابطه عجله نکنید.

در اولین قرار ملاقات دو نفره خود را بی خیال نشان ندهید

بعضی ها هستند که گمان می کنند باید در جلسه اول خود را بی خیال جلوه دهند تا عزت نفس شان را حفظ کنند. همه آدم ها به طریقی از رد شدن می ترسند. وقتی تظاهر می کنید اصلا درگیر نیستید، باعث می شود احساس امنیت کنید اما ممکن است از نظر طرف مقابل کناره گیر و بی خیال باشید و همین او را دلسرد کند. اشکالی ندارد که بهترین شکل و شخصیت خودتان را به طرف مقابل نشان دهید و کمی محتاط باشید اما باید جرات داشته و خود واقعی تان را به طرف مقابل نشان دهید.

persianpersia

[ شنبه 94/7/18 ] [ 9:44 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

روزی که فاصله غنی و فقیر کم شود روز عید است/ گفتاری از آیت الله جوادی آملی

عید قربان نشانه آن است که نشاط انسان در عبادت است و در فرهنگ دینی وقتی انسان از عبادت فارغ شد آن روز، روز عید است. گذشته از عید جمعه که هر هفته است و عید ولایت که عید غدیر است، این دو عید رسمی یعنی عید فطر و عید قربان بعد از فراغ از عبادت است؛ وقتی انسان یک ماه در ماه مبارک رمضان وظیفه‌اش را انجام داد به شکرانه آن نعمت، عیدی برای او مقرّر شده است به نام عید فطر چه اینکه در جریان حج هم وقتی به شکرانه اینکه به عمل حج موفق شده است برای او عیدی است به نام عید قربان.

عید قربان بعد از فراغ از اعمال حج است و عید فطر بعد از فراغ از اعمال ماه مبارک رمضان و این عید برای آن است که بنده به طرف خدای سبحان عود و رجوعی کرد و صِله‌ای دریافت می‌کند از این جهت عید است.

همانطور که عید فطر به نام عید صوم نامگذاری نشده است، عید قربان نیز به نام عید طواف, عید زیارت, عید رمی و عقد وقوف نامگذاری نشده است، بلکه آن را «عید قربان» می گویند چرا که در آنجا خدمتی به مردم مطرح است، ذبحی هست, نَحری هست, اطعامی هست، آنجایی که رابطه انسان‌ها با یکدیگر مستحکم است ، عید نام می‌گیرد.

در روز عید قربان، سخن از قربانی کردن و اِطعام فقیر مطرح است. امروز وقتی رابطه مردم با یکدیگر فاصله غنی و فقیر کم می‌شود در حقیقت روز عید است.

سکوت عید/ نوشتاری از امام موسی صدر

می‌‏گویند عید شده است. پس مقدم آن را گرامی بداریم و از آن سخن بگوییم و دربار? جایگاه و مفاهیم آن بنویسیم و ابعاد و اهداف آن را به مردم یادآور شویم.

شگفتا! عید کی ساکت بوده است تا به کسی نیاز داشته باشد که از طرف آن سخن بگوید؟ عیدی که با صدای زنگش گوش جهانیان را پر و دل انسان‏ های غمگین را آکنده از سرور می‌‏کند؛ عامل تحرک ‏بخش بزرگی که کاروان انسانیت را به سرمنزل برادری، محبت و فداکاری سوق می‌‏دهد؛ این نشان? الهی بر زخم دردمندان مرهم می‌‏گذارد، با خستگان و درماندگان همدردی می‌‏کند و دل انسان ‏های درگیر با هم را به هم نزدیک می‌کند.

این پنددهند? سرشار از زندگی، به کسانی که در خودپرستی خویش غرق شده و در درون خود فرو رفته‏ اند، هزاران هزار پند و اندرز می‌‏دهد. آیا چنین عیدی به کسی نیاز دارد تا دربار? او بنویسد و به کسانی که برای او جشن گرفته‏ اند یادآوری کند که به او گوش فرا دهند و با او به تعامل بپردازند؟

آری... عید آمده است و باید آمدن او و آداب و مسائل آن را به مردم یادآوری کرد و ابعاد و مفاهیم آن را برای مردم روشن ساخت.

عید ساکت است پس دربار? آن سخن بگوییم!... عید به خاطر مردم در عزا و ماتم است و مردم به خاطر او شادمان و خوشحال‌اند. آنان از آمدن عید خوشحال‌اند و خانه‏‌ها و خیابان‏‏‌ها را آذین می‌‏بندند و شادباش می‌‏گویند؛ ولی... ولی عید برای آنان‏ اندوهگین است و در تنهایی و در رنج و درد به سر می‌‏برد و جوهر و روح خود را از دست داده است.

پیام عید قربان با روش کسانی که آن را جشن می‌‏گیرند و گرامی می‌‏دارند، متفاوت است. عید به آنان می‌‏گوید: کسی که می‌‏گیرد ولی نمی‌‏بخشد، مرده است و امتی که در ساخت بنای انسانیت نقش نداشته باشد و فقط با تکیه بر بخشش و عطای دیگران زندگی می‌‏کند، از زمر? امت‌ها بیرون است و سرنوشت آن بدون دخالت اراده‏ اش رقم می‌‏خورد.

شادی عید برای کسانی است که از بند خودخواهی‌‌ رها شده و توانسته باشند دوست بدارند، ببخشند و فداکاری کنند. کسی که خواهان موفقیت است باید از نفس و خواسته ‏های نفسانی به سوی خداوند و خدمت به خلق خداوند مهاجرت کند. معراج و برتری و پیشرفت مختص کسانی است که احساسی بزرگ داشته باشند و درد و رنج امت خود را درک کنند و با آنان مانند یک پیکر باشند که اگر عضوی از آن به درد آید دیگر اعضا نیز به خاطر او به بی‏ خوابی و درد و تب مبتلا می‌‏شوند.

عزت و سربلندی برای کسانی نیست که فقط به خود می‌‏اندیشند و برای خود زندگی می‌‏کنند، بلکه برای کسانی است که آسایش و منافع و حتی جان خویش را در راه امت و پاسداری از کشور و شرافت میهن، اندک و بی‏ ارزش می‌‏شمارند. هم? این‌ها پیام عید قربان است. عید نمی‌‏پذیرد که کسی با وجود اندوه دیگران رقص و پایکوبی کند. پذیرفتنی نیست که اندوه‏‌ها را با زینت‌کردن، و فجایع ملی و مصیبت‏ های رنج‏دیدگان را با مظاهر فریب‌کارانه و آیین‌های سنتی بپوشانیم. عید قربان، تسلیم‌شدن و تباهی و بی‏ مسئولیتی را رد می‌‏کند.

عید قربان عزادار است؛ عزادار خود و دیگر اعیاد و هم? اعیاد نیز عزادار عبادت‌ها، عزادار ایمان و عزادار سخن [حق]‌اند...!

سخن بر روی لبان ما مرده است؛ سخنی که بخشی از وجود انسان و پیوند میان انسان‏‌ها با یکدیگر و میان گذشته و حال و آینده است؛ سخنی که تنها راه تفاهم و همدلی مردم و تبدیل فرد به امت است.

این سخن نابود شده است. مرده است و در پی آن، پیوند و اعتماد و پایبندی نیز مرده است و هر فردی، غریب و تنها، در ماتم سخن به سر می‌‏برد.

از این روست که عید ساکت است و هر آنچه ما می‌‏گوییم یا می‌‏نویسیم، مرثیه ‏خوانی و نوحه‏ سرایی است. پس ساکت شویم و به ندای عید گوش بسپاریم و به حرکت برخیزیم، شاید از این راه بتوانیم روح و زندگی را به سخن و عید و هم? عوامل تحرک‏ بخش زندگی و الگوهای جوامع بازگردانیم. «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقوُا اللهَ وَ قُولُوا قَولاً سَدیداً. یُصْلحْ لَکُمْ اَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم.»

اسماعیل تو کیست؟/ نوشته ای از دکتر علی شریعتی

این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر که هست - باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم نشانی هایش را به تو بدهم:

آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" می خواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به "فرار" می خواند. آنچه تو را به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند؛ ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، تو را بازیچه ابلیس می سازد.

در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای بدست آوردنش، از بلندی فرود می آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!

... و اکنون، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده‌ای. اسماعیل توکیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجه‌ات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیبایی‌ات؟ و .... من چه می‌دانم؟ این را باید خود بدانی و خدایت. من فقط می‌توانم نشانی هایش را به تو بدهم، آنچه تو را در راه ایمان ضعیف می‌کند، آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می افکند، آنچه دلبستگی‌اش نمی‌گذارد تا پیام حق را بشنوی و حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به توجیه و تاویل‌های مصلحت‌جویانه و ... به فرار می‌کشاند و عشق به او کور و کرت می‌کند و بالاخره آنچه برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل تو است! اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد یا یک شیئی، یا حالت، یا یک وضع، و یا حتی یک نقطه ضعف! تو خود آن را هر که هست و هر چه هست باید به منی آوری و برای قربانی انتخاب کنی. چه: ذبح گوسفند به جای اسماعیل قربانی است، و ذبح گوسفند به جای گوسفند قصابی!!!


[ پنج شنبه 94/7/2 ] [ 5:45 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
از نظر روان‌شناسانی که در این زمینه تحقیق کرده‌اند، آدمی که توسط کودک کشیده شده یا خود اوست یا کسی است که برای او اهمیت ویژه‌ای دارد.

نقاشی زبان کودک است. بسیاری از کودکان ناخواسته آنچه که حس می‌کنند اما قادر به بیانش نیستند را در نقاشی‌هایشان نشان می‌دهند. به بیان دیگر، نقاشی‌ای که کودک در عرض یک ساعت می‌کشد، می‌تواند حاوی پیام‌ها و نشانه‌های ارزشمندی درباره مشکلات او باشد که ممکن است با صدها ساعت صحبت قابل دستیابی نباشند. پس لطفا این‌بار که فرزندتان نقاشی‌اش را به شما نشان می‌دهد، به جای اینکه با بی‌حوصلگی فقط نگاهی به آن بیندازید و آن را در گوشه‌ای رها کنید، با صبر و حوصله به آن نگاه کنید و درباره معنای آن با فرزندتان گفت‌وگو کنید. خواهید دید که با این‌کار به نکته‌هایی در مورد کودکتان پی خواهید برد که تا به حال حتی به آن فکر هم نکرده بودید.

در این مطلب از دکتر محمود برجعلی، روان‌شناس و عضو هیات ‌علمی دانشگاه خوارزمی خواسته‌ایم ما را در تفسیر معنای نقاشی کودکان کمک کند.

در تفسیر نقاشی کودکان باید از کجا شروع کنیم؟

از نظر روان‌شناسانی که در این زمینه تحقیق کرده‌اند، آدمی که توسط کودک کشیده شده یا خود اوست یا کسی است که برای او اهمیت ویژه‌ای دارد. اولین نکته‌ای که باید به آن توجه کنید، جنبه‌های کلی نقاشی است. مثلا باید توجه کنید که آدم در کجای کاغذ کشیده شده و ابعاد آن چگونه است، قرینگی رعایت شده یا خیر و.... نکته مهم دیگر توجه به خطوطی است که کودک هنگام ترسیم از آنها استفاده کرده است. پررنگی و کمرنگی خطوط، جا انداختن‌ها و حذف کردن‌ها، کلفتی و نازکی خطوط همه و همه معنا دارند و باید به آنها توجه کرد. در کل لرزش خطوط و منقطع بودن آنها، تکرارها و پاک کردن‌های زیاد نشانه نبود اعتماد‌به‌نفس و کمبود عزت‌نفس است. گاهی کودک اندام‌های خاصی را پررنگ و کلفت یا متفاوت می‌کشد که این مساله می‌تواند به معنی تعارضی باشد که کودک با این نواحی خاص دارد.

 
به برخی از این معانی اشاره می‌کنید؟

بله،‌خطوط پررنگ و ضخیم تمایل به لذت‌جویی است اما اگر خطوط آنقدر با فشار کشیده شده باشند که به نظر برسد کاغذ درحال پاره شدن است، ممکن است نشانه نارضایتی و پرخاشگری و اعتراض باشد. از طرف دیگر خطوط نازک و کمرنگ نشانه حساس و ملایم بودن کودک است و گاهی نیز می‌تواند نشانه کمرویی و عدم اعتماد به نفس باشد. خطوط راه‌راه و موازی نشانه اضطراب هستند و سایه زدن‌های خاکستری ممکن است نشان از افسردگی داشته باشند. اگر کودک بیشتر از خطوط شکسته و زاویه‌دار استفاده کرده، باید به نشانه‌های خشم، ناآرامی و مردانگی دقت کنید و اگر آدمک را با خطوط منحنی و نرم کشیده، می‌تواند نشانه ملایمت و انعطاف‌پذیری او باشد.

 
از اجزای صورت در یک نقاشی هم می‌توان معنای مشخصی را دریافت کرد؟

بله،‌سر بزرگ، نشانه غرور و خود دوست‌داری است و برعکس، سر کوچک نشانه انتقاد از خود و گاهی ناامیدی و افسردگی است. چشمان بزرگ می‌تواند نشانه برونگرایی باشد اما از طرف دیگر دیده شده، کودکانی که مدام در معرض چشم غره رفتن‌های اطرافیانشان هستند چشم‌ها را بزرگ‌تر از معمول می‌کشند. کودکان شکاک و بی‌اعتماد هم چشم‌ها را بزرگ می‌کشند. چشمان کوچک، برعکس، نشانه درونگرایی کودک است. اگر کودک روی کشیدن مژه‌ها و ابروها تاکید کرده و وقت زیاد برای کشیدن جزییات آنها صرف کرده باشد، ممکن است نشانه دلمشغولی با زیبایی یا وسواس باشد. لب‌های پهن و کلفت و دیده شدن دندان‌ها با پرخاشگری مرتبط است و لب‌های نازک و خطی نشانه اضطراب و تنش است. اگر کودکی دهان را به صورت یک دایره کوچک بکشد، ممکن است نشانه شخصیت وابسته یا تاثیرپذیر او باشد. گردن بلند و ظریف نشانه میل به مهارکردن و همچنین میل به بزرگتر یا برتر شدن است و گاهی نیز می‌توان آن را به‌عنوان علامت جاه‌طلبی و تکبر تلقی کرد.

توجه داشته باشید که گاهی نقاشی کودک جنبه جبرانی دارد؛ یعنی کودک درست آنچه را که متضاد احساس واقعی‌اش است، می‌کشد؛ مثلا کودکی که می‌ترسد، یک ابرقهرمان می‌کشد یا کودکی که اعتماد‌به نفس پایینی دارد، یک آدمک بزرگ افراطی با خطوط پررنگ می‌کشد.

منبع: سلامت


[ جمعه 94/6/20 ] [ 11:2 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: کشوری که آب و خاک دارد ولی فقیر باشد خدا از رحمت دورش بدارد. این نفرین علی(ع) است، نفرین علی(ع) به مراتب بالاتر از دعای ماست؛ حالا شما بیا قرآن به سر بکن در برابر نفرین علی(ع)، نمی‌شود! آیت الله جوادی آملی* - کسی می‌تواند بایستد که ستون فقراتش سالم باشد وگرنه باید به عصا تکیه کند یا باید بنشیند اگر ستون فقرات کسی سالم نباشد به او می‌گویند فقیر, فقیر یعنی فقیر نه یعنی ندار, آن که ندار است به او می‌گویند فاقد آن که ستون فقراتش شکسته است به او می‌گویند فقیر چون کسی که ستون فقراتش شکسته است قدرت قیام ندارد این زمین‌گیر است این مطلب اول درباره ایستادن فیزیکی. ایستادن متافیزیکی یعنی مقاومت هم به اقتصاد وابسته است اگر ستون فقرات ملّتی که همان مسائل مالی و امکانات مالی آنهاست شکسته بود این قدرت مقاومت ندارد و از پا در می‌آید هرگز فقیر را فقیر نگفتند برای اینکه او مال ندارد برای اینکه در صدر اسلام این همه افراد بی‌مال بودند که بدر و احد را اداره کردند فقیر را فقیر می‌گویند برای اینکه ستون فقراتش شکسته است اگر ستون فقرات ملتی که دین آنهاست آسیب ببیند این ملّت قدرت مقاومت ندارد یعنی اقتصاد مقاومتی که فرمودند توفیقش نصیب اینها نمی‌شود توفیقش نصیب کسانی می‌شود که تکیه‌گاهی دارند ستونی دارند و ستونشان را با دین حفظ کردند. اگر ما می‌شنویم فلان کارخانه کارگرها را بیرون کردند باید راه‌حل پیدا کنیم یا فلان کارخانه در آستانه تعطیلی است باید راه‌حل پیدا کنیم. ما زیارت عاشورا می‌خوانیم دعای کمیل می‌خوانیم نمازهای مستحبی می‌خوانیم و مانند اینها، اینها همه وظیفه است و ثواب الهی را به همراه دارد اما آنکه مشکل جامعه را حل می‌کند آن درایت اقتصادی است. این دعای کمیل را شخص کمیل از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل کرد خب کمیل از اصحاب خاصّ حضرت بود وجود مبارک حضرت امیر که به خیلی‌ها وقت ملاقات خصوصی نمی‌داد دست همین کمیل را از مسجد کوفه بیرون برد و آن بیانات نورانی را به کمیل آموخت که «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا»[1] تا پایان آن بیانات نورانی و این دعای معروف کمیل را به او آموخت و آن کمیل هم این دعا را نقل کرد. بعد از اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به مقام خلافت ظاهری رسیدند آن طوری که در نهج‌البلاغه هست منطقه‌ای است به نام هیت مسئولیت آن منطقه را وجود مبارک حضرت امیر به کمیل داد امویان ریختند آنجا غارت کردند زدند بردند و کمیل نتوانست اداره کند وجود مبارک حضرت امیر نامه‌ای نوشت این نامه در نامه‌های مکتوب نهج‌البلاغه است به کمیل اعتراض کرد که من همه امکانات را به تو دادم نتوانستی آنجا را اداره کنی[2] خلاصه اعتراض حضرت امیر این است که بعضی‌ها فقط به درد دعای کمیل می‌خورند‍! اداره مملکت یعنی اداره مملکت! اگر ما بشنویم فلان کارخانه کارگرها را بیرون کرده آن با نمازِ زیارت عاشورای شما حل نمی‌شود حواستان جمع باشد و دامنگیرتان خواهد شد! کسی گرسنه بخوابد، فقیر باشد، به زندان برود، هزاران چک برگشتی وجود داشته باشد اینها با دعای کمیل حل نمی‌شود! شما بررسی کنید ببینید چندتا چک برگشتی دارید، معلوم می‌شود که اقتصاد و دارایی نتوانست رسالتش را انجام بدهد. برخی از این جانبازان عزیز نزدیک سی سال است که به عنوان قطع نخاعی در آسایشگاه هستند که من یک بار رفتم به عیادت اینها بلکه به زیارت اینها بعد آمدم کنار و قدری گریه کردم و بعد دیگر رویم نشد بروم به عیادت اینها! اینها مردان الهی‌اند اینها به مراتب قوی‌تر از شهدای صدر اسلام‌اند این روحیه این کشور را حفظ می‌کند اما مادامی که ما با عُرضه نه بیراهه رفته باشیم نه راه کسی را بسته باشیم! اما اگر اختلاس و امثال آن پیش بیاید اگر ـ خدای ناکرده ـ فشاری بیاید تحملش سخت است برای اینکه اقتصاد مقاومتی, ستون مقاومت می‌خواهد ستون مقاومت هم همان اعتقاد است، وقتی کسی این فساد را ببیند این ناهنجاری را ببیند خب تحمل نمی‌کند, بنابراین ما باید مواظب باشیم که بعضی‌ها فقط به درد دعای کمیل می‌خورند در برابر جنگ‌ها و حمله‌ها نمی‌توانند بایستند ما اگر توانستیم اقتصاد مقاومتی را در کنار اعتقاد پیوند بزنیم راه درآمد را توسعه می‌دهیم بعد مالیات می‌گیریم حقّ مشروع دولت هم است مردم هم کاملاً جانانه تسلیم می‌کنند اگر هم یک وقت نبود, همه تحمل می‌کنند اما اگر باشد و نابسامان باشد تحمل‌پذیر نیست! در سوره مبارکه نساء فرمود عامل قیام و مقاومت ملت همان مسائل اقتصادی است فرمود: ?وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً?[4] فرمود مال, عامل مقاومت است عامل قیام است عامل استقامت است شما این را حفظ بکنید به دست هر کسی ندهید اگر این مال, عامل قیام است به دست سفیهان جامعه ندهید ?وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً? ملت اگر بخواهد اقتصاد مقاومی داشته باشد باید مالش را به دست عقلا بدهد نه به دست سفیهان خب اگر این اصول رعایت شد هم درآمد محفوظ است و هم هزینه‌ها متعادل است هم مالیات بر درآمد. اگر ـ خدای ناکرده ـ در اثر امتحان‌های الهی یا علل و عوامل دیگر مقداری مسئله اقتصاد اُفت کرد این ملت کاملاً تحمل می‌کند چون اعتقاد, اصل است بر خلاف بساط کمونیستی که اقتصاد در رأس است اقتصاد نزد ما مسلمان‌ها در صف دوم است آن اعتقاد است که اصل است از صدر اسلام تاکنون هم همین طور بود حالا نیازی به تاریخ گذشته ندارد این جنگ ده ساله را ـ برای اینکه هشت سال دفاع مقدس بود دو سال جنگ داخلی بود ـ مردم تحمل کردند و این به سبب اعتقاد بود و اما اگر ـ خدای ناکرده ـ این اعتقاد آسیب ببیند, ببینند با دین دارد بازی می‌شود اگر آدم آن اصل را آن ستون فقرات را از دست داد به آدمِ کمرشکسته‌ای که ستون فقراتش را از دست داد با نصیحت نمی‌شود گفت قیام کنید؛ انسانِ کمرشکسته، با سخنرانی بلند نمی‌شود باید حواسمان جمع باشد! * این کشور باید روی پای خود بایستد برای اینکه اگر نایستد, مغبون شده و بد کرده یک وقت کشوری است که امکاناتی در اختیار ندارد اما بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که «مَن وجدَ ماءً و تُراباً ثم افتقر فأبعده الله»[5] فرمود کشوری که آب دارد خاک دارد مع ذلک فقیر و محتاج باشد خدا آن را از رحمت دور بدارد این نفرین علی است! نفرین علی دیگر به مراتب بالاتر از دعای ماست صریح فرمود: «مَن وجدَ ماءً و تُراباً ثم افتقر فأبعده الله» ملّتی که آب دارد خاک دارد ولی محتاج است خدا او را از رحمت خود دور کند! حالا شما بیا قرآن به سر بکن در برابر نفرین علی، نمی‌شود!. * این ملت, ملت بزرگی است و اسلام اینها را بزرگ کرده این استعداد را دارد منتها کسی می‌خواهد که از این استعداد حداکثر بهره را ببرد. داستانی است که معروف است عمرو بن مَعدی کرب از سلحشوران بنام بود شمشیری داشت به نام صمصامه, صمصامه عمرو بن مَعدی کرب در جنگ‌ها معروف بود خلیفه وقت از او خواست که شما این صمصامه را این شمشیر برنده را برای من بفرستید او فرستاد آ‌ن خلیفه چند بار آزمود دید که این شمشیر خیلی کارآیی ندارد و کارآمد نیست برای او نامه‌ای نوشت که این شمشیر آ‌ن‌طور که شهرت دارد نیست او در جواب این مضمون را نوشت که «بَعثت إلیک بالسیف لا بالساعد»[6] من شمشیر دادم بازو که ندادم! بازوی عمرو بن مَعدی کرب می‌خواهد که از این شمشیر حداکثر استفاده را ببرد. ایرانی منهای اسلام همان شمشیر معدی کرب است ایرانیِ با اسلام همان بازوست. * توضیحش این است که ما در جنگ جهانی اول همین ایرانی بودیم هر چه به ما گفتند, گفتیم چشم در جنگ جهانی دوم همین ایرانی بودیم هر چه به ما گفتند, گفتیم چشم، در کودتای ننگین 28 مرداد همین ایرانی بود، اما وقتی صحبت از اسلام شد و روحانیت شد و مراجع شد و مسجد و حسینیه شد و امام, رهبری را به عهده گرفته شانزده شهریور گفتند «مرگ بر شاه» هفده شهریور آن همه شهید دادند و گفتند «مرگ بر شاه» هجده شهریور گفتند «مرگ بر شاه», گفتند «تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد» همین ایرانی بود دیگر, تا این شمشیر به دست چه کسی باشد! با بازی کردن نمی‌شود مملکت را حفظ کرد مردم همان مردم‌اند اسلام همان اسلام است الآ‌ن هم ـ معاذ الله ـ اگر بیگانه حمله کند این مردم همان مردم‌اند. الآن هم ـ معاذ الله ـ حادثه پیش بیاید همان است از آن جهت که مسلمان‌اند یعنی این ایران این قدرت شمشیری که هست این باید با بازوی اسلامی کار ‌کند بازوی اسلامی نباشد این شمشیر کار نمی‌کند. اینکه بیگانه با همه قدرتی که دارد می‌ترسد و واقعاً این جرأت را ندارد که اجازه چنین فضولی را به خودش بدهد که به ایران حمله کند برای همین اسلامی بودن این کشور است این را باید حفظ کنیم این اصل است در کنارش درایت است امانت است عقل است هوش است فهم است و فهم است و فهم! که چگونه ما از درآمد مملکت استفاده کنیم و بفهمیم بین سرمایه و درآمد فرق است نفت, سرمایه است نه درآمد کسی با نفت‌ فروشی بخواهد مملکت را اداره کند یعنی با سرمایه‌فروشی, نفت را باید تبدیل کرد به یک سرمایه دیگر از آن درآمدش باید استفاده کرد. [1] . نهج‌البلاغه، حکمت 147. [2] . نهج‌البلاغه، نامه 61. [3] . الکافی، ج 6، ص 287. [4] . سوره? نساء، آیه? 5. [5] . قرب الاسناد، ص 55. [6] . ر . ک: نهایة الارب، ج 6، ص 200. منبع : بنیاد بین المللی اسراء

[ جمعه 94/6/20 ] [ 10:59 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 169
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 280246