سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت

سودابه و زلیخا شباهتهای فراوانی دارند. هر دو سخت عاشقند و به خاطر

عشقشان از اریکه معشوقی که مسند طبیعی زن است ، پایین آمده اند و در این

 راه از بی اعتنایی معشوق و ملامت دیگران و بدنامی هم ابایی ندارند. عشق در

 هر دو به گونه ای است که در نهایت به نفرت نزدیک می شود و هر دو حاضر می شوند در اوج عاشقی ، معشوق خویش را با هر دسیسه و نیرنگی به کام آتش و مرگ یا حبس و بند بکشانند. به خلاف نظر کسانی که ساده لوحانه "عشق" را در برابر و متضاد با " خشونت "

می دانندو در شعارهای رمانتیکشان مردم جهان را از خشونت به عشق دعوت می کنند ,

سودابه و زلیخا ثابت می کنند که

 عشق در ذات خودش می تواند خشن ترین پدیده جهان و آن روی سکه نفرت باشد

سودابه منفورترین زن شاهنامه است. وقتی که سیاوش کشته می شود , این نفرت اوج می گیرد و کار به جایی می رسد کهرستم سر آسیمه و خشمگین به دربار کاووس می شتابد و هر چه دلش می خواهد نثار او و سودابه می کند

چو آمد بر تخت کاووس کی

سرش بود پر خاک و پر خاک پی

بدو گفت : خوی بد ای شهریار

پراگندی و تخمت آمد به بار

تو را عشق سودابه و بدخویی

ز سر برگرفت افسر خسروی

کسی کو بود مهتر انجمن

کفن بهتر او را ز فرمان زن

سیاوش ز فرمان زن شد به باد

خجسته زنی کو ز مادر نزاد!

 و بعد سودابه را از کاخ و سراپرده اش به زاری بیرون می کشد ،

 از موهایش می گیرد و او را با خنجر از میان به دو نیمه می کند و می کشد،

بی آنکه حتی کاووس که سخت دل سپرده این زن است ، کمترین عکس العملی

 نشان دهد یا این عاقبت شوم را ناخوش دارد

تهمتن برفت از بر تخت اوی

سوی کاخ سودابه بنهاد روی

ز پرده به گیسوش بیرون کشید

ز تخت بزرگیش در خون کشید

و در نهایت« به خنجر به دو نیم کردش به راه

اما سرنوشت

زلیخا به گونه ای دیگر رقم می خورد. در داستان زلیخا حادثه قابل تامل آزمون تیغ و ترنج است.

او محفلی فراهم می کند و بانوان مصر را که زبان به نکوهش او گشوده بودند

 فرا می خواند و آنان چون جمال یوسف را می بینند , از خود بی خود می شوند

و دستهایشان را به جای ترنج می برند

پس چون آن زنان دیده بر جمال یوسف گماشتند , زلیخا را در کار معذور داشتند , گفتند :

                 «این نه جمال بشری است...اگر غلطی است بر

                                ماست.بار ملامت کشیدن در راه عشق

                                چنویی رواست!»( تفسیر سوره یوسف , ص 365

آزمون تیغ و ترنج همه رفتار زلیخا را توجیه نمی کند ، اما به خوبی نشان

می دهد که زلیخا از مدعیان ملامتگویش که به یک نگاه دست از ترنج نشناختند

 ، خویشتندارتر و باجنبه تر است! او اگر دامان عشق را به سیاهی و دسیسه نمی آلود چه بسا به واسطه عشق بزرگی که در جان داشت ، قدیسه بزرگ تاریخ عشق بود و به قول سعدی بر او

هیچ ملامتی روا نبود

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را !

به نظر می رسد که نگاه به زن و عشق در داستان زلیخا بسیارانسانی تر و واقعی تر است از آنچه در حکایت سودابه آمده است!


[ پنج شنبه 87/12/8 ] [ 4:20 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 109
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 280186