برخلاف حقیقت که مترادف زیادی هم ندارد، «دروغ» از آن دست کلماتی است که در لباسهای مختلفی یافت میشود؛ مثل «چاخان» که کمی مودبانهتر (!) است. لباسهایی که البته ما بر تنش میکنیم تا به منظور خاصی برسیم؛ چاپلوسی، تملق، زیرآب زنی، پیچاندن، تعارف و ... .
برخی کارشناسان بر این باورند که دروغ و دروغگویی یکی از عوامل فزاینده نابهنجاریها در شخص و جامعه، است؛ مثل هر نابهنجاری دیگری که آثار و تبعاتی در فرد و جامعه به جای میگذارد، با این تفاوت که ردپای دروغ را در بسیاری از معضلات اجتماعی میتوان یافت و «کلیدی» محسوب میشود.
شاید از مهمترین آثار دروغگویی در حوزه اجتماعی، سلب اعتماد عمومی است. با افزایش دروغ در جامعه، قدرت هرگونه قضاوت و داوری درستی از افراد سلب میشود و اشخاص در تعامل با یک دیگر نمیتوانند به در هیچ حوزهای به گفتارهای هم اعتماد کنند؛ اما آیا اندیشیدهایم که چه مولفههایی در شکل گیری این موج مخرب و منفی تاثیر گذار هستند؟
برای پی بردن به پاسخ این سوال، شاید بهتر باشد که یکبار دیگر، به تعریف لغتی بپردازیم که جدای اینکه برای همهمان منزجر کننده است - و از نسبت دادن آن به خودمان بیزار هستیم -، از سوی دیگر، اغلبمان، با اندکی شدت و ضعف، به آن مبتلا هستیم (البته ممکن است شما استثنا باشید).
شاید به سادهترین زبان ممکن، دروغ نوعی کلاهبرداری است که در آن به جای حقیقت، باطلی را به خورد مخاطبمان میدهیم. با قبول این تعریف، صحبت از حقیقتی به میان خواهد آمد که هم وجود دارد و هم از دید مخاطب، پوشیده شده است؛ و به نظر نمیرسد که هر چقدر هم کلاهبرداری کوچک باشد، مجازاتی در پی نداشته باشد؛ چه از نوع دنیوی و چه از نوع دقیق و اخروی.
این در حالی است که در این نوع کلاهبرداری نیز، مانند سایر نمونه های آن، فرد متخلف از نادانستههای فردی یا جمعی سو استفاده میکند و بستر عمل زشتش را بر این بنیان قرار میدهد و اگر اثرات آن را در سطح جامعه مورد بررسی قرار دهیم، شاید بیراه نباشد که عوامل مانع در انتشار گسترده آمار و حقایق محیط دور و اطرافمان را همکار کلاهبردارانی قرار دهیم که در سطح بزرگتری فعالیت میکنند.
به عبارتی دیگر، یکی از عواملی که به گسترش پدیده زشت دروغ (همان علت کلیدی بسیاری از نابهنجاریهای اجتماعی) کمک میکند، پنهان کردن حقیقتهایی است که هر چقدر تلخ هم باشند، انتشارشان مانع دروغگویی و بسیاری از فسادهای برآمده از آن میشود؛ حقایقی که چه از نوع آمار باشند و چه در شکل دیگری عرضه شوند، در وهله اول، مانع انتشار شایعات، دروغها و گزافه گوییهایی خواهند شد که چه بسا تا سالهای متمادی اثراتشان به چشم خواهد خورد.
چه مصلحت اندیشی باشد و چه مقابله با اثرات منفیای که در زمان کوتاه خودشان را نشان میدهند، ظاهرا فرق زیادی ندارد که چرا برای مقابله با نقاط تند نمودارها، حقیقت را قربانی میکنیم بلکه مهم اینجاست که با این کارمان، در حال تقویت خصیصه زشتی هستیم که «کلاهبرداری» با همه زشتیهایی که با خود همراه دارد، هرگز به گرد پای قدرت تخریبی آن هم نمیرسد؛ چه بسا بد نباشد که دروغگویی را مترادف «دشمنی» بدانیم تا شاید مبارزه با دشمنان، بستن راه حقیقت را کمی دشوارتر کند!
شاید یک لایحه، طرح، دستور العمل و چیزهایی از این قبیل که مجازات سنگینی را برای این امر پیشبینی کرده، پیشنهاد بدی به نظر نرسد اما قطعا زمانی موثر خواهد بود که به آفتهای دروغ پی برده باشیم و همگی پذیرفته باشیم که به خصلتی مبتلا هستیم که زمینه ساز هزارن درد دیگر برایمان شده است