راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت |
آیت الله حسن حسن زاده آملی یکی از علمداران عرصه علم و دین هستند که در بیشتر محافل با عنوان "علامه حسن زاده" شناخته شده اند. ایشان در علومی چون ریاضی و هندسه تخصص داشته و در همان حال طالبان علم و عرفان نیز از حضور در محضر ایشان استفاده می کنند. نکات اخلاقی زیر از کتاب "تازیانه سلوک" انتخاب شده است که سلسله دستور العمل های اخلاقی ایشان بوده تنظیم شده است *با خلق خدا مهربان باش. از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد بر حذر باش. خلاف مگو گرچه به مطایبت باشد. از قسم خوردن هم اگر چه به راست، احتراز کن. چو ایستاده ای دست افتاده گیر و تا می توانی نماز را در اول وقت به جای آر. *انسان بیدار همواره کشیک نفس می کشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را می پاید و دار هستی را کارخانه ای بزرگ می یابد که با عمّال بیشمار " و ما یعلم جنود ربک الا هو" دست هم گرفته در کارند تا انسان بسازند و از عالمی تحویل به عالم دیگر دهند و می گوید که مروت نباشد که کفران شود و جبران نشود. *از شاه اولیا امیرالمومنین علی (ع) سوال کردند که وجود چیست؟ گفت: به غیر وجود چیست؟ *اما در باب شیوه پسندیده سکوت، حق است که : هر که را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند هر که خاموش شد گویا شد. هر که چشم سر بست بینا شد. هر که مراقب است سرور است. چه این که کلید نیکبختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او. *قیامت با توست نه در آخر طول زمانی. رسول الله (ص) به قیس ابن عاصم فرمود: "ان مع الدنیا آخره" . *از هم اکنون که ماه شعبان است و میقات شهر الله است، غسل توبه کن و لباس وفا و ولا از دل و جان محرم شو و از صمیم قلب لبیک گو و در خویشتن سفری کن و گرد کعبه عشق طواف کن که دستی از غیب برون آید و کاری بکند. *در روز، مشغله و آمد و شد و اسباب انصراف انسان بسیار زیاد است، بخلاف شب که هنگام آرامش قوله سبحانه: " انا سنلقی علیک قولا ثقیلا ان ناشئه الیل هی اشد و طئا و اقوم قیلا ان لک فی النهار سبحا طویلا". لذا اذکار و اوراد و خلوت را در شب تاثیری خاص است که در روز نیست، به خصوص در ثلث آخر لیل. *اهل الله گفتند که هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقی درجات و مقامات معنوی کلمه طیبه "لا اله الا الله" ندارد. از این روی رسول خدا (ص) فرمود: " کل حسنه یعملها الرجل توزن یوم القیامه الا شهاده لا اله الا الله فانها لا توضع فی المیزان و وضعت السماوات و الارضون السبع و ما فیهن کان لا اله الا الله ارجح من ذلک" به پارسی این که: در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود جز گواهی دادن به لا اله الا الله که آن را در ترازو ننهند چه اگر در ترازو رود، آسمان ها و زمین های هفتگانه با وی برابری نکنند. کنایه از این که ثواب این کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچ چیز هم سنگ او نگردد. در این اوان که بحمدالله با " لا اله الا الله" محشوری ، خوش آن که با دوست، حشر علی الدوام دارد. حبیبا همت بلند دار و از کمال اخلاص: دوست بگو دوست بگو دوست دوست تا نگری هر چه بود اوست اوست عصر ایران ؛ صادق وفایی [ دوشنبه 89/4/28 ] [ 11:2 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
[ دوشنبه 89/4/28 ] [ 10:55 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
مدتی است در این فکرم ،چراما قدربعضی ارنعمت های الهی رانمی دانیم؟وحتی آنها در مذمت ونکوهش ما قرار می گیرند!! اگربادیده بصیرت نگاهی به دور و برمان بیندازیم ؛ متوجه خواهیم شدکه خداوند موجودات فراوانی راآفریده تادرخدمت بنی آدم هستند.برای نمونه همین خر (الاخ)یکی ازآنهاست که ازآغاز خلقت بدون کمترین انتظار وادعایی در اختیار نسل آدم بوده وبرای رضایت او هر باری راتحمل کرده ومی کند!!گاهی ازعرعر اوبد می گویند!! زمانی گوش های درازش راسبیل می کند وبه تسلیم بودنش گیرمیدهد وحتی وقتی می خواهد همنوعان خودش را به بدترین چیز تشبیه کند؛دیواری کوتاه تر ازدیوار خرنمی یابد! حال این سوال در ذهن ایجاد می شوند که این دیدگاه بد نسبت به خرازکجا پیداشده است ؟ چرا به اسب که می رسند ، می گویند: "اسب حیوان نجیبی است" مگر چه کار حرامزادگی ونانجیبی از خرسرزده که این قدر اسب را به رخش او می کشند!شماقدری درتاریخ تامل کنید،راحت ترین مرکب برای همه بزرگان ودانشمندان معروف همین خر بوده است!!مگر ابن سینا،رازی ،شیخ بهایی،فارابی،ملاصدرا،فردوسی،سعدی و... وقتی مسافرت می کردنند مرکب شان چه بوده است ؟!یا کتب ارزشمندی چون شفا،اشارات وآثار معروف دیگر به چه وسیله ازاین شهر به آن شهر حمل می شدند واین کار بارکشی راکدام حیوان انجام می داده است!!خب روشن است همه این کارها راخر انجام می داده است!!از زاویه دیگر نگاه کنیم ،آیا تا به حال در هیچ جای تاریخ خوانده اید یا شنیده اید که یکی ازبزگان از سواری خرافتاده باشد یا خدای نکرده آسیبی به آنها رسیده باشد ؟!هرگز (همیشه برخرمراد سواربوده اند!!)ولی فراوان درتاریخ آمده است که فلان پادشاه یا آدم معرف ازاسب افتاده ،جایی از او شکسته یا حتی مرده است ،حالا اسب نجیب است یا خر!!چرا دوربرویم ،همین اتول های خودمان یا سایر مرکب های آهنین مثل هواپیما وقطار وکشتی ، جان چندین هزار انسان راگرفته اند وکار جناب عزرائیل راراحت نموده اند!!یک حیوان باید چه ویژگی هایی داشته باشد تاما آدم ها از او رازی باشیم !!چطور ما به این همه موجودموذی که می رسیم راحت می گذریم ،ولی نوبت خر که می رسید،آقمان می گیرد!! مثلا اگر به فردی بگویند چوپان!!به خود می بالد وشبانی وچوپانی راشغل پیامبران می داند!! ولی اگر به همین فرد بگویند ،خرچران!!بیاوببین چه الم شنگه ای برپامی کند ومی خواهددنیارازیروروکندو...خداوکیلی خودتان قضاوت کنیدیعنی ارزش خرفرمانبردارومطیع وحرف شنووبارکش ازگوسفندوبزومیش هم کمتر است!! آنهاکه راحت طلب وشکموپرواری اندولی این بدبخت بیچاره ذلیل مادر مرده کاری به جزبارکشی ندارد!!بازشاهدمثالی دیگر؛اگرشمادرطول تاریخ پیداکردیدبزرگی راکه سوارخرنشده وازاین مرکب استفاده نکرده ؛جایزه می گیرید.به ضرس قاطع می گویم همه آدم های معروف حتی در این زمانه وعصر تکنولوژی روزگاری براین مرکب راهوار سوار شده اند!!پس بیائیم باخودمان راحت باشیم وخیلی ازتابوهارابشکنیم وکلاهمان راقاضی کنیم واین همه درباره خرقضاوت بد نداشته باشیم.حالاکه کاربه اینجارسید،می خواهم ازشاعران شروع کنمٍ،مطمئن هستم که این شاعران مرکبی بهتراز خرنداشته اند،چون ازطبقه متوسط جامعه بوده اند(البته منکراستثناهایی نظیرعنصری نیستم)مثل شاعران روزگار ماکه زیرپایشان ماشین های پیکان،پراد و پژوقرضی است به استثنای آنهاکه می دانندبادازکدام طرف می وزدومسیرچشمه کجاست!!این شماواین هم ویژگی های خرهای شاعران معروف!! ادامه مطلب http://rayen1000.blogfa.com/post-165.aspx [ پنج شنبه 89/4/24 ] [ 11:49 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
[ شنبه 89/4/19 ] [ 6:48 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
امروزه نقش و اثرات مخرب اضطراب یا همان استرس برای همه مشخص و روشن است. همه میدانند که استرس مضراتی جدی و ماندگار برای سلامت جسم و روان آدمی دارد. اما نکته عجیب آن است با وجود آن که آگاهی افراد در این مورد بیشتر شده، اما شیوه زندگی آنها استرس بیشتری به ارمغان میآورد. البته شاید پاسخ شما و بسیاری از افراد این باشد که در دنیای امروز نمیتوان استرسهای روزمره را کاهش داد. این نکته درستی است، اما ما باید بتوانیم به شیوههای مختلف با آنها مقابله کنیم. در این مطلب به نکاتی هر چند کلی و مختصر ولی کارآمد برای رویارویی با اضطراب اشاره میکنیم.داشتن عاداتی سالم به شما کمک میکند تا در برابر اثرات مخرب استرس ایمن بمانید و برخی از این عادات چنین است. 1ـ صحبت با دوستان و خانواده حضور دوستان و آشنایان دارویی مفید و موثر برای مقابله با استرس است. پس در مواقعی که استرس دارید بهتر است به دوستان و آشنایان خود سری بزنید. اگر راهها دور است میتوانید با آنها تلفنی صحبت کنید، حتی نامه یا ایمیل بدهید و احساسات، امیدها و شادیهای خود را با آنها تقسیم کنید. 2ـ فعالیت فیزیکی فعالیت بدنی منظم تنشهای روحی و جسمی را کاهش میدهد. بزرگسالان فعال کمتر در معرض افسردگی و از دست رفتن عملکرد مغز قرار دارند. فعالیت بدنی تأثیری شگرف دارد. موجب حسی خوشایند میشود. اگر هنوز این برنامه را به صورتی جدی در کارهای روزانه خود نگنجاندهاید؛ از همین امروز یک فعالیت بدنی مانند پیادهروی، شنا یا دوچرخه سواری را فراموش نکنید. 3ـ پذیرش آنچه را نمیتوانید تغییر دهید، بپذیرید. اما هیچ وقت نگویید که از من دیگر گذشته است که تغییر کنم. بدانید و معتقد باشید که همیشه میتوان نکاتی جدید آموخت و به سمت هدفی مشخص حرکت کرد. 4ـ خنده خندیدن باعث ایجاد حس بهتری در شما میشود. پس نگران نباشید و بخندید.تمرین کنید که حتی وقتی تنها هستید با دیدن فیلمیکمدی، خواندن مطلبی مفرح و... بلند بخندید. اثر این رفتار را خیلی زود مییابید. 5ـ ترک عادات بد مصرف بیش از حد سیگار یا کافئین موجب افزایش استرس میشود، پس اگر سیگاری هستید تصمیم به ترک آن بگیرید. همین الان عادات خود را مرور و عادتهای بد را ترک کنید. 6ـ حفظ آرامش به جای مسابقه دادن، گام اول را بردارید. احساس حضور در یک مسابقه، خود استرسزاست. فقط باید بدانید که چه کاری میخواهید بکنید و زمان کافی را برای انجام کارهای مهم اختصاص دهید. 7ـ خواب کافی سعی کنید هر شب 6 تا 8 ساعت بخوابید. اگر نمیتوانید به اندازه کافی بخوابید اقدامات مختلفی که برای کاهش استرس و افسردگی خود انجام میدهید، برای خواب راحت به شما کمک میکند. فعالیت بدنی نیز در بهبود کیفیت خواب تاثیر دارد. 8ـ برنامهریزی برنامه کاری خود را تعیین کنید تا فعالیتهای اصلی شما مشخص باشد. این طور بهتر میتوانید روی امور مهم تمرکز کنید. نداشتن برنامه از عوامل مهم ایجاد استرس در همه سنین است. 9ـ حذف نگرانی دنیا به آخر نمیرسد اگر امروز آشپزخانه شما تمیز نشود یا بعضی از برنامههایی که داشتید به انجام نرسند. شما باید اینگونه کارها را انجام دهید ولی شاید نه امروز.و نکته آخر اینکه استرس هزاران تأثیر مخرب روی فیزیک و روح ما خواهد داشت،پس همین حالا تصمیم بگیریم سدهای محکمی جلوی آن بسازیم. منبع: heart.org / مترجم: نیلوفر اسعدیبیگی [ جمعه 89/4/18 ] [ 8:13 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
بربیت خدانوروصفای دگرآمد این کیست که درخانه حق بی خبرآمد در بیت احد،قدرت حق،پرده برافکند ازبیت اسد،شیرصفت یک پسرآمد این نورخدایی است که نازل به حرم شد یالطف نهان بود وکنون جلوه گرآمد سرالله اعظم سبب سجده بر آدم درقبله گه،آخر،زپس پرده درآمد هرگزدگران را نبود جای قیاسش زیراکه علی(ع)برهمه ابرارسر آمد [ جمعه 89/4/4 ] [ 6:33 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
پادشاهی قصری بی نهایت زیبا ویک سگ شکاری فوق العاده داشت. روزی سگ درسالن واطاق های قصرگردش می کرد.هیچ یک از خدمتکاران جرات دورکردن حیوان را نداشت.به این ترتیب سگ به سالن آینه رفت که سراسر آن را آینه های درخشانی پوشانده بود.سگ شکاری که ناگهان خودرادرمحاصره صدها سگ شکاری دیگر دید.به وحشت افتاد.با خشم دندان های خود رانشان داد وصدها سگ دیگر هم دندان های خود رابه او نشان دادند.درحالی که دندان قروچه می کردوبه شدت هیجان زده شده بود.شروع به دویدن کرد وتمام سگ هااو رادنبال کردند.سگ شکاری باعصبانیت وهیجان هرچه تمام تر ،درحالی که صدهاسگ درتعقیب او بودند،آنقدر دایره وار دورخود چرخیدکه افتاد ومرد. کاش سگ درابتدا فقط یک بار دوستانه دم خود را تکان داده بود... منبع:مرهمی برای انسان [ پنج شنبه 89/4/3 ] [ 11:56 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
گفته شده است که عکس این دو پرنده در کشور اکراین گرفته شده است. میلیون ها نفر با دیدن این عکس ها گریه کرده اند. عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است. در تصویر سوم پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد. در تصویرچهارم لحظه ای که متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند. درتصویرپنچم در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد. در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد.
[ پنج شنبه 89/4/3 ] [ 12:3 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
ارگ تاریخی و خشتی راین دومین اثر خشتی دهانه آتشفشان کل نمکی که بزرگترین دهانه http://damavandclub.blogspot.com. [ یکشنبه 89/3/30 ] [ 10:55 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
وصیت می کنم … وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم … برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم. از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم … از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم … تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم… تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم… ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم!… من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شده ام: کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است. آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند … وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است. وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام. به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم … آری وصیت من درباره این چیزها نیست … وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است … احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…. تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا می دانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است … عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است … به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم … می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند! اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست … و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید … می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری … درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست. عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید … 1. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم. 2. فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند. 3. تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد … [ جمعه 89/3/28 ] [ 11:53 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |