سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت

مرقد مطهر  امامزاده شیرخدا از نوادگان امام صادق (ع) و سرپرست سادات کرمان در قرن ششم هجری

 

مرقد مطهر  امامزاده شیرخدا در شهر تاریخی راین


[ جمعه 87/8/24 ] [ 7:56 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

روش پیامبر در امر به معروف و نهی از منکر
جوانی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا! آیا اجازه انجام عمل خلاف منافی

عفت به من می‌دهی؟

با گفتن این سخن اطرافیان پیامبر فریاد اعتراضشان بلند شد، اما پیامبر (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله‌) فرمود: او را

نزدیک بیاورید. مرد نزدیک شد و نزد پیامبر نشست.

پیامبر فرمود: آیا دوست داری با مادر تو چنین کنند. جوان گفت: فدایت شوم، نه. پیامبر فرمود: مردم

هم دوست ندارند با مادرشان چنین شود. آنگاه فرمود: آیا دوست داری با دختر تو چنین کنند؟

گفت: خدا مرا فدایت کند، نه.

پیامبر فرمود: مردم هم دوست ندارند با دخترانشان چنین شود. و پیامبر همچنان از خواهر و عمه و

خاله او پرسید که آیا چنین کاری را درباره آنان می‌پسندد و او همچنان آن را ردّ می‌کرد.
.
آنگاه پیامبر رحمت دستان مبارک خود را بر سینه او گذاشت و این‌ چنین دعا کرد: اللهم طَهِّر قلبه واغفر

ذنبه و حَصِّن فَرْجَه؛ پروردگارا قلبش را پاک گردان، گناهش را ببخش، و دامانش را حفظ کن.

از آن به بعد منفورترین چیز نزد آن مرد، این عمل زشت بود.

آری، پیامبر رحمت به جای داد و فریاد و با روشی عقلانی و با کمال لطف و مهربانی شیوه صحیح امر به

معروف و نهی از منکر را به ویژه با کودکان و نوجوانان و جوانان این چنین آموزش می‌داد. باشد که این

روش را به کار بندیم و درس گیریم.

 

ماخذ:

ترجمه التفسیر و المفسّرون، محمدهادی معرفت، ج 2 ، ص 483 ـ 485 / شناختنامه تفسیر، سید

محمدعلی ایازی، ص 259 ـ 262 / تفسیر المنار، ج 4، ص 33 ـ 34 / تفسیر نمونه، ج 3، ص 42.


[ پنج شنبه 87/8/23 ] [ 11:47 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

     


[ پنج شنبه 87/8/23 ] [ 7:13 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]


الف  ) شخصی از فقیهی پرسید که هرگاه داخل نهر شوم برای غسل کردن .ایستادن بکدام طرف نهر بهتر است.
فقیه که مرد ظریفی بود گفت از آنطرف که رخت خود را گذاشته ای بهتر است تا آنکه رخت ترا دزد نبرد


ب ) ابن راوندی می گوید روزی در بیابان راه می رفتم از شدت سیر خسته شدم وتعب بر من غالب شد دست به دعا برداشتم و از خدای متعال حیوانیطلبیدم که بر او سوار شوم.
اتفاقا یکی از ملازمان پادشاه بر مادیانی آبستن سوار بود چون نزدیک من رسید مادیان او زایید  وکره اوقادر براه رفتن نبود وهنوز از دعا فارغ نشده بودم که کره را به من داد وگفت باید که بدوش برداری وبه شهر برسانی خواستم که مضایقه کنم تازیانه برداشت وبه من زد وکره را بر دوش من گذاشت ومرا در پسش انداخت.
گفتم خداوندا از تو طلبیدم که مرکوبی برای من برسانی که من بر او سوار شوم نه آنکه چیزی برای من برسانی که او بر من سوار شود.
((کشکول منتظری))


[ پنج شنبه 87/8/23 ] [ 12:56 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 33
کل بازدیدها: 279678