راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت |
عقل نباشد جون در عذابه!! فیل هوا کردن !! [ سه شنبه 88/5/27 ] [ 7:18 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
موضوع انشاء : فایده گاو بودن را بنویسید.
با سلام خدمت معلم عزیز وعرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء ومربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند واگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجابودیم . اکنون قلم به دست میگیرم وانشای خود را آغاز میکنم. البته واضح ومبرهن است که اگر به اطراف خودبنگریم درمیابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.من مقداری در این مورد فکر کردم وبه این نتیجه رسیدم که فایده گاوبودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است. هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد. بیاید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته ونرفته وبرگشته و..درست میکنند.هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد .عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد . نگران جهیزیه اش نیست...نگران نیست که بین فامیل وهمسایه آبرودارد. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید،برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند یابدتر از آن پاچه خواری کند.گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز وکلک دل گوساله های نر را به دست بیاوردند تا به خواستگاریشان بیایند،چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، ازطرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد ومیخواهد ادامه تحصیل دهد .تازه وقتی هم که عروسی میکنند اینهم بیابرو،بعله برون،خواستگاری ،مهریه ،نامزدی ،زیرلفظی،حنابندان،عروسی ،پاتختی ،ماه عسل ، ماه ..زهر ،طلاق وطلاق کشی و...ندارد. گاوها حیوانات نجیب وسر به زیری هستند. هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست .نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکوربگذرانند..گاوها بخاطر چشم وهمچشمی دماغشان راعمل نمی کنند.شما تا حالا دیدهاید گاوی دماغش را چسب بزند؟ شما تا حالا دیده ایدگاوی خط چشم بکشد؟ گاوها حیوانات مفیدی هستند وانگل جامعه نیستند.شما تا کنون یک گاومعتاد دیده اید؟گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد ومزاحم ناموس مردم شود؟آخرگاوها خودشان خواهر ومادر دارند.تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟آیا دیدهاید گاوی زیرآب گاودیگری را پیش صاحبش بزند؟تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاوی دیگری رابکند؟آیا تابحال دیده اید گاوی زنش راکتک بزند یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟ومثلا بگویدازآقای فلانی یاد بگیر.آخرتوهم گاوی؟!فلانی گاواست بین گاوها.تازه گاوها نیاز به ماشین ندارندتا بابت ماشین12 میلیون پول دهندوباهزارپارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند وآخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.هیچ گاوی آنقدرگاو نیست که قلب دیگری را بشکند.دیده اید گاو نری به خاطر به دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به اوبگوید:عاشقت هستم !!سرت سر شیراست ودمت دم پلنگ!!گاوها در جامعه شان فقر ندارند...گاوها اختلاف طبقاتی ندارند .آنها شرمنده زن وبچه شان نمیشوند.رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.هیچ گاوی غصه گاوهای دیگررانمیخورد.هیچ گاوی غمبادنمیگیرد.هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.هیچ گاوی اختلاس نمیکند.هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد.هیچ گاوی خیانت نمیکند.هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمیشکند.هیچ گاوی دروغ نمیگویدهیچ گاوی گاو دیگر را نمیگشد...هیچ گاوی...اگر بخواهم در مورد فوایدگاوبودن بگویم،دیگر زنگ انشاءمیخورد ونوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند...لباس ما از گاو است،غذایمان ازگاو،شیر وپنیر وکره و خامه...همه از گاو...ولی..هیچ گاوی نگفت :من گفت :ما.... [ پنج شنبه 88/5/15 ] [ 12:3 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
در کتاب لطیفه ها و حکایات شیرین بهلول در حکایتی با عنوان عاقبت دزد آمده است بهلول در خرابه ای مسکن داشت، نزدیک آن خرابه کفش دوزی دکان داشت که پنجره ای از دکان به خرابه باز کرده بود. بهلول چند درهمی داشت و آن پولها را زیر خاک در همان خرابه پنهان کرده بود.روزی بهلول به پول احتیاج داشت ، همان جایی که پول ها را دفن کرده بود، هرچه گشت پیدا نکرد، خیلی زود فهمید که کفشدوز همسایه جای پول ها را پیدا کرده و برده است .بدون هیچ سرو صدایی پیش کفش دوز رفت و چند دقیقه ای سر او را به صحبت های مختلف گرم کرد و پس از آن گفتدوست عزیز! می خواستم خواهش کنم برای من این حساب ها را برسی، کفش دوز جواب داد: بگو تا حساب کنم .بهلول چندین خرابه را اسم برد و گفت، این مبلغ در فلان خرابه دارم و آن مبلغ در فلان خرابه دیگر دارم و همین طور چند خرابه را اسم برد و مبلغ زیادی پول را ذکر کرد.ضمنا گفت : درین خرابه هم که هستم فلان مبلغ دارم، حالا خواهش می کنم جمع این ها را حساب کن .کفش دوز حساب کرد و گفت: دو هزار دینار می شود .بهلول پس از قدری فکر کردن گفت: دوست عزیز می خواهم مشورتی با تو بکنم، صلاح می دانی؟ کفش دوز گفت: به دیده منت، بفرمائید .بهلول گفت: می خواهم همه این پول ها را در همین خرابه که هستم یک جا جمع کنم تا بالای سرش باشم، صلاح می دانی ؟ کفش دوز گفت: بسیار فکر عالیست، راست می گویی، اگر نزدیک خودت باشد البته که بهتر است .بهلول گفت حرف شما را قبول می کنم و الساعه می روم آن پول ها را می آورم تا در همین جا باشد .بهلول این مطلب را گفت و فورا از کفش دوزی خارج شد .کفش دوز با خود گفت چه بهتر است که این مختصر پولی را که برداشته ام سرجایش بگذارم تا بعدا همه پول ها را یک جا بردارم، و به این نیت فورا پول های اولی را سرجایش گذاشت و برگشت و مشغول کار و کسبش شد.بهلول که به مقصد رسیده بود، بالفور آمده و آن پول ها را برداشته و دیگر به طرف آن خرابه نرفت . [ پنج شنبه 88/5/1 ] [ 7:1 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
گل ، شکوفه ای است باز شده ، غنچه ای است . شکفته شده ، برگهای رنگین بهم پیوسته دارد که بعضی از درختان و گیاهان در شاخه های خود در روی ساقه ی کوتاه ببار می آورند و پس از مدتی بجای آنها میوه بوجود می آید . گل ها در انواع مختلف می باشند و هر یک دارای رنگ و شکلی خاص هستند .
[ پنج شنبه 88/5/1 ] [ 6:59 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |