سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت

ارگ تاریخی و خشتی راین دومین اثر خشتی
بعد از ارگ بم است که تاریخ آن به دوره قبل از اسلام و ساسانیان بازمیگردد
.

دهانه آتشفشان کل نمکی که بزرگترین دهانه
های آتشفشانی ایران است و در 30 کیلومتری شرق راین قرار. اینجا نیز یکی از پدیده های
منحصر به فرد زمین شناسی ایران قرار دارد که در دهانه این آتشفشان چشمه های نمکی کلورید
سدیم قرار دارد و شکل بسیار جذابی را پدید آورده است

http://damavandclub.blogspot.com.


راینراین
[ یکشنبه 89/3/30 ] [ 10:55 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
وصیت می کنم …
وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می
دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی
صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث
حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار
آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان،
مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری
به امام موسی وصیت می کنم …
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که
مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار
وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می
رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه
چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام.
قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را
سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت
می روم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با
مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم.
از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات
و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم
را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره
زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم …
از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای
درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم
گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و
شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و
ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد
شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای
بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال
دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا
عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به
ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب
لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به
همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی
بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم،
از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر
خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را
نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ
آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد
شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و
چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و
هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را
همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های
تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان می
پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می
گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع
انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و
خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم
جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای
از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و
همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به
سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو
نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم
که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت
شربت شهادت می نوشم…
ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا
مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از
عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما
من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می
دارم… آدم ساده ای نیستم!… من خدای عشق و پرستشم،
من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و
فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر
دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر
است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه
ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است
… به سه خصلت ممتاز شده ام:



کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین
مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را
چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار
شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا
و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و
دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی
مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول
کرده است.
آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که
چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و
مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر
احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی
درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر
و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که
سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است
که مایملک من نیز متعلق به تو است.
وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم،
در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام.
به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت،
فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز
به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و
دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می
کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و
انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر
تو را نبینم….
تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا
تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی
گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم …
از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی
نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من
به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من
عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا می دانم.
همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو
نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این
عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق
چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.
عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا
به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می
کند، مرا از خودخواهی وخودبینی می رهاند، دنیای
دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی
لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم.
لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک،
نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و
روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری
می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق
است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد
دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را
زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق
است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و
هستی خود را تقدیمش می کنم …
می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده
ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق
را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی
کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند! اما این بی
خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و
محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد
زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها
جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …
و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت
خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا
درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من
بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در
ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می
سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است
که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا
می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ
محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت
سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند
و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می
دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی …
زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر
دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است.
همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران
برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس
سنگدلان قرار نمی گیری …
درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده
تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و
جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.
عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و
زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است
که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است
که در میزان الهی به حساب می آید …
1. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات
و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات
را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم،
و جز به عشق زنده نیستم.
2. فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر
آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من
نمی کند.
3. تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با
محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در
دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی
نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان
اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز
و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله
های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی
می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی
هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد …
[ جمعه 89/3/28 ] [ 11:53 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
کمبدجبلیه

[ پنج شنبه 89/3/27 ] [ 12:37 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]
محمدرضا زائری محقق و پژوهشگر در هفته نامه پنجره
نوشت:
در نظام الهی خلقت، سنت‌ها و قوانینی حاکم هستند که برای
افراد و جوامع و زمان‌های مختلف ثابت و یکسانند. برخلاف عمل برای آخرت که
تنها از اهل تقوى پذیرفته می‌شود، اثر و نظام حاکم در این‎گونه امور برای
مؤمن و بی‎ایمان، پیر و جوان، زن و مرد و...در دنیا تفاوتی ندارد.
مثلا
ترحم بر یتیم و دست مهربانی بر سر او کشیدن موجب گشایش دل و آرامش می‌شود
یا صله رحم باعث طول عمر است. در این قضیه فرقی ندارد که شما نماز شب
می‌خوانید یا مشروب می‌خورید، اگر دست محبت بر سر یتیم بکشید، دل‎تان باز
می‌شود و تفاوتی ندارد که برای مصیبت عاشورا گریه کرده‎اید یا ترانه
غیرمجاز گوش داده‎اید. اگر صله رحم کردید، عمرتان طولانی خواهد شد.
 ممکن
است شخصی بی‎ایمان به‎خاطر رابطه نزدیک با خانواده و رسیدگی به مشکلات
بستگان، عمرش طولانی شود، اما بلافاصله بعد از مرگ به دلیل گناهانش به عذاب
الهی مبتلا شود و ممکن است فردی با تقوا به یتیمان ترحم و توجه نکند و دلش
گرفته و سنگین بماند. نه گناه آن، مانع اثر سنت الهی می‌شود و نه ثواب
این، در نظام طبیعی جهان تغییری ایجاد می‌کند.
نتیجه ضرب عدد دو در
عدد دو همیشه ثابت است. این نتیجه از 2هزار سال پیش از بعثت رسول گرامی
اسلام تا 500 سال دیگر و از گینه بیسائو تا نیویورک یکسان بوده و هست و
خواهد بود. چه مرحوم شیخ انصاری دو را در دو ضرب کند و چه وینستون چرچیل،
نتیجه فرقی نخواهد کرد.
آثار وضعی رفتارها و حوادث اجتماعی و
پیامدهای طبیعی رویدادها و روابط میان کنش‌ها و واکنش‌ها در موضوعاتی مثل
حجاب، اعتماد عمومی، فساد و فقر، بیکاری و اعتیاد و امثال این‎ها نیز همین
گونه‎اند.
برخی رفتارها و رخدادهای اجتماعی به‎طور طبیعی نتیجه
ثابت و مشخصی دارند و با تغییر شرایط و نقش‌ها اصل معادله تغییری نمی‌کند.
در چنین شرایطی، وقتی‎که یک پدیده اجتماعی به‎عنوان نتیجه و حاصل در سطح
جامعه ظاهر شد، باید در پی یافتن سبب و عامل بود و مشکل را علاج کرد.
تا
زمانی‎که عامل را نیابیم و مشکل را حل نکنیم، هرچه هم ناسزا بگوییم و
فریاد بکشیم، چیزی عوض نمی‌شود. خودرویی که به‎خاطر تمام شدن سوخت از حرکت
ایستاده، نیاز به چیزی جز پرکردن باک بنزین ندارد.
امروز حکایت ما و
موضوعاتی مانند حجاب (و چندی بعد یک موضوع دیگر) حکایت ماشینی است که
بنزین ندارد و راننده و مسافران از آن پیاده شده‌اند و به آن لگد می‌زنند.
یکی فریاد می‌کشد و یکی هُل می‌دهد، یکی با چوب بر سر ماشین می‌کوبد و یکی
با چماق روی موتورش می‌زند! در حالی‎که کافی است چند لیتر بنزین در مخزن
سوختش بریزند و به‎راحتی به راه خود ادامه دهند.
در موضوعاتی مانند
حجاب، اصل موضوع خیلی ساده‎تر از آن است که تصور می‌کنیم. چنین پدیده‌های
اجتماعی هر چه هم پیچیده و ظریف و حساس باشند و به‎سادگی نتوان تحلیل‎شان
کرد – که اتفاقا موضوع حجاب هم همین‎گونه است – در این نکته مشترکند که
عوامل و اسباب پدید‎آورنده‎شان قابل شناسایی و بررسی هستند.(1)
 رفتار
غلط نتیجه درست نمی‌دهد. حتى اگر علت خلقت و رسول خدا هم باشی، قرآن کریم
می‌فرماید که: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب
لانفضّوا من حولک» برخورد نرم و مهرآمیز تو به لطف خدا آن‎ها را گردآورد و
اگر تلخی و درشتی می‌کردی، پراکنده می‌شدند. فرقی نمی‌کند که تو که هستی،
حتى اگر پیامبر خدا هم باشی، گندم از گندم بروید، جو ز جو!
 قرآن کریم
می‌فرماید: «‎ولاتسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبّوالله عدوا بغیر علم»
به مشرکان و کافران ناسزا نگویید که متقابلا بی‎آن‌که بدانند از سر
ستیزه‎جویی به خدا ناسزا خواهند گفت.
وقتی در بدن کسی علایم بیماری
چون تب و لرز ظاهر شد، هرچه بر سر بیمار فریاد بکشیم که: تب نداشته باش و
هر چه او را نصیحت یا تهدید کنیم یا به خواهش و تمنا بپردازیم، درجه حرارت
او پایین نمی‌آید. مگر آن‌که عامل را شناسایی و درمان کنیم.
رفتار
خشونت‎آمیز و لجام‎گسیخته و بی‎ضابطه در چنین شرایطی، نه تنها نشانه قدرت و
اقتدار نیست بلکه بر عکس از ضعف و انفعال حکایت می‌کند. به تعبیر دعای
شریف: «ولا یحتاج إلى الظلم إلا الضعیف» تنها شخص ناتوان است که به ظلم
نیاز دارد.
 در روایت داریم که: «‎الغیبه جُهد العاجز» غیبت کردن
کار شخص ناتوان است. اگر قوی بود که بر سر او می‌زد و خوارش می‌ساخت یا او
را نادیده می‌گرفت و به حسابش نمی‌آورد یا رودررو بر او بانگ می‌زد و با
دلیل و برهان خاضعش می‌ساخت. پس آن‎که در پشت سر بد می‌گوید، ناتوان است و
از سر انفعال و اضطرار غیبت می‌کند.
برخورد سراسیمه و از سر
دستپاچگی نیز در موضوعات اجتماعی نشان می‌دهد که نتوانسته‌ایم بر مشکل تسلط
یابیم و درد را درمان کنیم و از این‎رو به دست و پا افتاده‎ایم. جماعتی که
از کودکی چون موم در دست ما بوده‌اند و از مهد کودک و مدرسه تا دانشگاه و
پادگان سربازی در اختیارشان داشته‎ایم و با رادیو و تلویزیون و روزنامه و
کتاب و سینمای خودمان طرف بوده‌اند امروز آیا این‎قدر مشکل شده‌اند که
نمی‌توانیم با موضع قدرت و از سر تدبیر و حکمت طبق اراده خود ذهن و
رفتارشان را شکل دهیم؟ (2)
 اقتضای قدرت و عمل از موضع مقتدر آن است
که بی‎سروصدا و بدون آن‌که کسی متوجه شود، کاری کنی که طبق نظر تو رفتار
کند و حرف بزند و بپوشد و بنوشد، بلکه بالاتر همان‎گونه که تو می‌خواهی،
بیندیشد و ببیند و باور کند.
این‎گونه راهپیمایی کردن و بد و
بی‎راه گفتن مال کشورهایی مثل ترکیه و لبنان است که مؤمنین، قدرتی ندارند؛
پس به خیابان می‌ریزند و از حکومت می‌خواهند که مثلا کاباره‌ها را تعطیل
کند یا جلوی فساد را بگیرد و... اما در نظامی که همه ارکان و اجزایش
یکپارچه و در اختیار خود ماست به خیابان ریختن و فریاد کردن فقط نشان‎دهنده
این است که یک جای کار خودمان ایراد دارد!
به قول مولوی: گر نه
موش دزد در انبان ماست، حاصل گندم چل ساله کجاست؟ ما که همه ابزارهای کنترل
و جهت‎دهی به افکار عمومی و باور و رفتار مخاطب را در اختیار داشته‎ایم،
وقتی به‎جای استفاده از این ابزار‌ها برای حصول به هدف به خیابان و فریاد
متوسل می‌شویم موضوعی کوچک و کم اهمیت را خودمان بی‎دلیل و بیهوده بزرگ
جلوه می‌دهیم.(3)
اگر بگوییم توطئه دشمن است – که هست و هیچ‎کس در
آن شکی ندارد – خواهند پرسید که: یعنی شما با این عرض و طول آن‎قدر ضعیف
هستید که چهار کانال تلویزیونی می‌توانند این‎طور عاجزتان کنند؟ و اگر به
واقعیت اشاره کنیم و بگوییم که نه، دشمن اصلا در مقابل عظمت انقلاب اسلامی و
پشتوانه تمدن و فرهنگ ایران این‎قدرها نیست باید بپذیریم که کوتاهی‌ها و
خطاهای خودمان در چنین موضوعاتی مؤثر است.
 آری، آیینه واقعیت‌های
اجتماعی چون عیب رفتار و عملکرد تو بنمود راست... خود شکن، آیینه ظاهری
پیامدهای رفتار خود را شکستن خطاست.
 سال‎هاست تمام اهتمام ما در
موضوع حجاب به روسری کشیدن برای تصویر زنبور و خرگوش در کتاب‌های قصه
کودکان منحصر شده بود و حالا یک کتاب اثرگذار و یک فیلم جذاب برای موضوع
حجاب نداریم که عرضه کنیم.
سال‎هاست تلویزیون و مطبوعات ما زن‌های
مجرم را در دادگاه (بخش خبری واقعی و مستند) با چادرمشکی نشان داده و
زن‌های موفق را در سریال‌ها و فیلم‌ها و گزارش‌ها با همین حجابی که الان از
آن شاکی هستیم. سال‎ها زن چادری و محجبه، خدمت‎کار و کلفت و بی‎سواد و
فقیر بوده با نام‎هایی مثل فاطمه و معصومه و زن کم حجاب و رنگارنگ، خانم
خانه و باسواد و ثروتمند و نامش ژیلا و کتایون و نانسی! (4)
یک
دخترعادی و معمولی در جامعه ما 15 یا 20 سال از طریق پیام‌های غیرمستقیم و
مؤثر تبلیغی تحت هجوم و شبیخون فرهنگی است و در طرف مقابل از طریق پیام‌های
رسمی و مستقیم کم اثر به حجاب دعوت می‌شود در حالی‎که در عمل و در صحنه
واقع به چشم خود می‌بیند که حجاب داشتن برای درس خواندن و کار پیدا کردن و
ازدواج و کسب درآمد، نه تنها کمک نیست که گاه مانع است و خودمان هم در واقع
داریم همین را عملا تأیید می‌کنیم.
استثناهایی مانند خانواده‌های
مذهبی و محیط‌های خاص فکری و فرهنگی را اگر کنار بگذاریم، به‎طور طبیعی و
بر اساس فطرت و نظام روحی و روانی که خدا به این نوجوان و جوان داده، اگر
حجاب را انتخاب کند، کاری غیرعادی کرده و برعکس، گزینش بدحجابی رفتار طبیعی
و منطقی اوست.
اگر در این‎جا مثل برخی از قانون و اجبار حرف بزنیم و
این‌که نظام حکمی و قوانین را باید رعایت کنند، دو اشکال پیش خواهد آمد:
نخست این‌که اگر ملاک قانون است، پس چرا به فرانسه اعتراض می‌کنید؟ و چرا
از زن ایرانی در خارج از کشور هم توقع حجاب دارید؟ و ثانیا اشکال اساسی‎تر و
خطرناک‎تر این‌که پس اهداف تربیتی انقلاب اسلامی برای رشد و تعالی مخاطب
چه می‌شود. آیا اگر این دختر در کوچه و خیابان به ظاهر حجابش را کاملا حفظ
کند، اما در قلب و دل خود هیچ باور و ایمان و عقیده‌ای نداشته باشد ما
خیال‎مان راحت می‌شود و کار خود را تمام شده می‌دانیم؟ (5)
باید
پذیرفت که اگر من کاری نکرده‎ام از کوتاهی و قصور و ناتوانی خودم بوده نه
نقص و تعالیم این مکتب آسمانی. آیینی که در آن سوی دنیا چنان جان و دل برخی
را تسخیر می‌کند که از همه چیز خود می‌گذرند و با تحمل بدترین آزارها و
تحقیرها حجاب را انتخاب می‌کنند. چرا باید در این سرزمین حاکمیت دین، برای
همین موضوع به داد و فریاد نیاز داشته باشد؟
آیینی که در طول قرن‌ها
روز به روز استحکام و صلابت بیشتری یافته و به منبع لایزال قدرت و استمرار
متصل است و نمونه تربیت و تعلیمش هر روز در یک سوی جهان افتخار و عزت‎هایی
چون حزب‎ا... لبنان عرضه می‌کند، آیا اکنون حجم مشکلش در موضوعی نازل چون
بی‎حجابی شهروندانش خلاصه شده است؟
 معلوم می‌شود یک چیزی در این
جای کار ما ایراد دارد. سنت‌های الهی در پدیده‌های اجتماعی ثابت و قطعی
هستند. اگر به احیای امر اهل بیت بپردازیم و حقیقت اسلام را چنان که هست –
در عمل نه به زبان و در همه ابعاد نه فقط در نماز جمعه و راهپیمایی روز قدس
– به مخاطب نشان دهیم، دیگر نه تنها نیاز به سروصدا نداریم، بلکه با سکوت
هم که تبلیغ کنیم، همه به سوی این حقیقت خواهند شتافت. (روایتی حیرت‎انگیز
از امام ششم نقل شده که: «کونوا دعاه لنا صامتین» با سکوت مردم را به سوی
ما دعوت کنید!)
این مبنای دعوت به حق و حقیقت و احیای امر اهل‎بیت
است که: «علّموا الناس محاسن کلامنا فإن الناس لو علموا محاسن کلامنا
لاتّبعونا» حرف حساب و سخن زیبای ما را به گوش مردم برسانید – نه حرف
ناحساب و سخن زشت خودتان را – که مردم اگر از زیبایی‌ها و نیکویی‌های
اندیشه و مرام و سخن وکلام ما با خبر شوند، خود از ما پیروی خواهند کرد.
روز
قیامت بسیاری از همین مخاطبان بر امثال من حجت خواهند داشت و خواهند گفت:
خدایا، تو هم در وجود ما نیاز به آب را قرار داده بودی و هم کراهت از
چیزهای ناپسند را. ما تشنه شدیم و سراسیمه به سوی زائری رفتیم، اما او آب
زلال مکتب اهل‎بیت را به ما نشان نداد، بلکه آب گل‎آلودی که در کاسه شکسته و
آلوده نفسانیت خود جمع کرده بود، پیش آورد. خدایا، ما هم بر اساس فطرت خود
از او گریختیم و از گردش پراکنده شدیم. خدایا ما از آب بدمان نمی‌آمد،
بلکه برعکس تشنگی تمام وجودمان را می‌سوزانید، اما آب نمی‌دیدیم. اگر او آن
جام دلفریب و آن آب زلال را به ما نشان داده بود هم آب را می‌نوشیدیم و هم
دستش را می‌بوسیدیم. خدایا، او به‎جای رفع تشنگی ما چوب برداشت و ما را زد
که: «شما دشمن آبید» خدایا به خودت قسم ما دشمن آب نبودیم.
چرا
باید عظمت پیام اهل‎بیت را که در طول تاریخ منشأ آفریدن عظمت‎هایی بی‎نظیر
بوده به‎خاطر قصور و ناتوانی بعضی‎مان کوچک جلوه دهیم و قامت بلند انقلاب
اسلامی را به‎دلیل کوتاه بودن درک و آگاهی برخی‎مان نارسا نمایان کنیم؟
بنیان
این انقلاب بزرگتر از آن است که حتى با هجوم تمام قدرت‌های استکباری
فروریزد و قامت تنومند باورهای عمیق ایمانی مردم ما استوارتر از آن‎که با
وزیدن توفان‎هایی چون کانال‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای درهم شکند.
تنها
باید به نظام طبیعی سنت‌های الهی گردن نهیم و برای پدید آمدن معلول، علت
را محقق سازیم و برای درمان درد و بیماری، علت و سبب آن را جست‌وجو کنیم و
اگر نکنیم، هرکه باشیم و هرچه بگوییم، تفاوتی نخواهد کرد که: «أبى الله أن
یجری الأمور إلا بأسبابها» محال است که خداوند امور را جز از طریق اسباب و
علت‌ها جریان دهد. 
(1) در موضوع حجاب عوامل بسیار متعدد باید
ملاحظه شوند، نمی‌توان این مسئله اجتماعی را چون قطعه‌ای جدا از بافت جامعه
دید و تحلیل کرد. بی‎شک بخشی از این وضعیت ناشی از طبیعت تحولات اجتماعی
جدید و متأثر از مؤثراتی است که مقام معظم رهبری از سال‎ها پیش به‎عنوان
تهاجم فرهنگی بدان هشدار داده اند.
(2) شک نیست که در مواردی اندک
هم نمود ظاهری بی‎حجابی نوعی دهن‎کجی عمدی و گاه حتى سازمان‎یافته و حساب
شده است. در این موارد طبیعتا راهی جز برخورد جدی و شدید و مجازات روشمند
قانونی از موضع اقتدار نیست و نمی‌توان ضرورت برخورد مقتدرانه نهادهای
مسئول انتظامی و قضایی را در این استثناها منکر بود.
(3) دشمنان
جمهوری اسلامی و مشکلاتش به حجم و اندازه عظمت و بزرگی‎اش هستند. نباید این
حجم را کوچک جلوه داد. وقتی نهایت توطئه دشمن را در انتساب یک جوان
اغتشاش‎گر به سلطنت‎طلبان خارج‎نشین خلاصه می‌کنیم، در واقع خودمان گروهی
پیرمرد تریاکی در حال احتضار را زنده می‌کنیم و برای‎شان عنوان و موجودیت و
موقعیت می‌تراشیم.
(4) آسیب‎شناسی موضوع حجاب البته نیاز به بررسی و
بحث عمیق دارد و گرچه پیش از این درباره این موضوع نوشته‎ایم، بازهم
ناگفته فراوان است که مجال پرداختن به آن نیست و چه بسا نیازی هم بدان
نباشد.
(5) حساسیت این موضوع از این جهت است که حجاب بر خلاف
مسئله‌ای مانند نماز یک بحث فردی نیست و کاملا بازتاب و نمود اجتماعی دارد.
حجاب در حد خود تجلی بارز التزام دینی جامعه و گسترش فرهنگ اسلامی است و
همین موضوع ضرورت اهتمام بیشتر به آن را طلب می‌کند. از این‎رو، معالجه
نادرست مسئله، خطرناک و قطعا از بی‎توجهی به آن بدتر است.
ما که همه
ابزارهای کنترل و جهت‎دهی به افکار عمومی و باور و رفتار مخاطب را در
اختیار داشته‎ایم، وقتی به‎جای استفاده از این ابزار‌ها برای حصول به هدف
به خیابان و فریاد متوسل می‌شویم موضوعی کوچک و کم اهمیت را خودمان بی‎دلیل
و بیهوده بزرگ جلوه می‌دهیم
[ شنبه 89/3/22 ] [ 7:57 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

پروانه

 

پروانه

 

پروانه

 

پروانه

 

پروانه

 

پروانه

 

پروانه

 

پروانه

 

پروانه

http://www.askquran.ir


[ جمعه 89/3/21 ] [ 1:47 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]

برای اینکه تشخیص دهید کارمندان جدید را بهتر است در کدام بخش به کار بگمارید، می توانید به ترتیب زیر عمل کنید:
400 عدد آجر در اتاقی بگذارید و کارمندان جدید را به آن اتاق هدایت نمایید.
آنها را ترک کنید و بعد از 6 ساعت بازگردید.

سپس موقعیت ها را تجزیه و تحلیل کنید:
* اگر دارند آجرها را می شمرند، آنها را در بخش حسابداری بگذارید.
* اگر از نو (برای بار دوم) دارند آجرها را می شمرند، آنها را در بخش ممیزی بگذارید.
* اگر همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند، آنها را در بخش مهندسی بگذارید.
* اگر آجرها را به طرزی فوق العاده مرتب کرده اند، آنها را در بخش برنامه ریزی بگذارید.
* اگر آجرها را به یکدیگر پرتاب می کنند، آنها را در بخش اداری بگذارید.
* اگر در حال چرت زدن هستند، آنها را در بخش حراست بگذارید.
* اگر آجرها را تکه تکه کرده اند، آنها را در قسمت فناوری اطلاعات بگذارید.
* اگر بیکار نشسته اند، آنها را در قسمت نیروی انسانی بگذارید..
* اگر سعی می کنند آجرها ترکیب های مختلفی داشته باشند و مدام جستجوی بیشتری می کنند و هنوز یک آجر هم تکان نداده اند، آنها را در قسمت حقوق و دستمزد بگذارید.
* اگر اتاق را ترک کرده اند، آنها را در قسمت بازاریابی بگذارید .
* اگر به بیرون پنچره خیره شده اند، آنها را در قسمت برنامه ریزی استراتژیک بگذارید.
* اگر بدون هیچ نشانه ای از تکان خوردن آجرها با یکدیگر در حال حرف زدن هستند، به آنها تبریک بگویید و آنها را در قسمت مدیریت قرار دهید!

 منبع : http://tajerian.ir


[ شنبه 89/3/15 ] [ 8:54 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]

یکی از بزرگ‌ترین بناهای خشتی جهان است. این بنای تاریخی بزرگ با مساحتی بیش از بیست و دو هزار مترمربع، دومین بنای خشتی بزرگ جهان بعد از ارگ بم است که هرساله میزبان هزاران گردشگر داخلی و خارجی است.ارگ راین در جنوب غربی شهر کنونی راین در استان کرمان ایران قرار دارد. این بنای خشتی تا حدودی به ارگ تاریخی بم شبیه است و بر بالای تپه‌ای قرار دارد. قلعه راین یکی از مهم ترین آثار تاریخی کهن راین است و بر موجودیت راین قبل از اسلام مهر تأیید نهد. گفته می‌شود قدمت آن به دوره ساسانیان بر می‌گردد. در تاریخ کرمان , از قلعه راین در قرن اول ه.ق. نام برده شده است. پلان قلعه تقریباً مربع شکل و با چندین برج در اطراف مزین شده است . دور تا دور قلعه را حصاری در برگرفته که ارتفاع آن بیش از ده متر است . تنها ورودی قلعه از جبهه شرقی است که با سر در بزرگ و باشکوه به محوطه داخلی راه دارد. عناصر قلعه عبارت‌اند از بازار، اصطبل (تابستانی و زمستانی)، زورخانه، خانه‌های اعیانی و محله عامه نشین. این قلعه بخش عامه نشین و اعیان نشین دارد و فضاهای معماری مورد نیاز مردم مانند زورخانه، مسجد و اصطبل در آن دیده می‌شود.

 

ارگ راین
[ جمعه 89/3/14 ] [ 8:15 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

امام

[ پنج شنبه 89/3/13 ] [ 11:43 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

دخترم دختر نیکو سیرم  

قوّت قلبم و نور بصرم

دختر ای جان پدر، سرو روان 

هم‌عنان باد تو را، بخت جوان


ای گل گلشن اقبال و صفا

ای همه عاطفه و مهر و وفا


در ادب کوش و فضیلت جو باش

راستی پیشه کن و خوش خو باش


لطف حق باد تو را روز افزون

پا منه از ره عفت بیرون


ای همه حُسن و جمال و فر و هوش

روی چون ماه ز اغیار بپوش


راه شیطان لعین هیچ مپو

نزد بیگانه سخن، نرم مگو


جلوه در کوچه و بازار مک

ن فتنه سان خلق، گرفتار مکن


تا توانی ز خَسان، پنهان باش

ادب آموزِ به فرزندان باش


زیور زن نه برلیان و طلاست 

زیورش عفت و آزرم و حیاست


شوهر خویش گرامی می‌دار

خاطرش خواه و عزیزش بشمار


بانوان راست به حق، اجر جهاد

گر نمایند دل شوهر شاد


خدمت مام به نیکویی کن

زو پذیرایی و دلجویی کن


مام را حرمت بسیار بود

قلبش از عاطفه سرشار بود


حقّ‌ مادر نتوان کرد ادا

که بود شعبه‌ای از حقّ‌ خدا


مادران راست بس این قدر و مقام

که بهشت است به زیر اقدام


پیش از اسلام زنان خوار بُدند

سخت، محروم و گرفتار بُدند


زندگی‌شان نه چو یک انسان بود

که کم از زندگی حیوان بود


همه در قید اسارت بودند

مانده در تیه جهالت بودند


بهر شوهر نه چو همسر بودند

بلکه چون کلفت و کمتر بودند


دختران را پدران بی باک

می نمودند نهان در دل خاک


پور خطّاب در آن دوره دور کرد

شش دختر خود زنده به گور


نور اسلام چو شد عالمتاب کر

د بیدار، زنان را از خواب


صبح کردند در آفاق جدید

  با حقوقی که بر آن نیست مزید


یافت زن از برکات اسلام حرمت 

و حشمت و اعزاز تمام


احمد آن شمع سبل ختم رسل

مقتدای همگان هادی کلّ


بهر زن عزت و اکرام آورد

مژده‌ها دادش و پیغام آورد


کرد اعلام که زن انسان است

گوهرش گوهر عالیشان است


ای بسا زن که ز ملیون‌ها مرد

گشت در معرفت و بینش فرد


دارم امید ز حیّ سبحان

گوی سبقت بربایی ز اقران


خواهی ار فوز به جنات و قصور

در عبادت منما هیچ قصور


پدرت را ز وفا یاد نما

روحش از خیر و دعا شاد نما


چنگ بر حبّ پیمبر زن و آل

که فلاح است و نجات از اهوال


منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آبت الله العظمی صافی گلپایگانی

[ چهارشنبه 89/3/12 ] [ 8:22 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

کبوتر

 

کبوتر

 

کبوتر

 

کبوتر

 

کبوتر

 

کبوتر

 

کبوتر

 

کبوتر


[ دوشنبه 89/3/10 ] [ 9:57 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
   1   2      >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 280102