سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راین جهانی از زیبایی - هزارمظهراستقامت

تولد دوباره طبیعت بر هموطنان عزیز مبارک

نوروز


[ پنج شنبه 87/12/29 ] [ 10:4 صبح ] [ غلامرضابالایی راینی ]

 

خانه


[ یکشنبه 87/12/25 ] [ 11:48 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

چشم بد بدور

پرسمان قرآنی

از شعارهایی که انتخاب می کنی می توان  روحیه تو را شناخت.

 در قرآن آیاتی هست که برای شعار قراردادن عالی است ولی هیچ آیه ای به

اندازه آیه «و ان یکاد الذین کفروا» در میان ما رایج نشده است.

 در اکثر خانه ها می بینی یک «ان یکاد» آنجا زده اند، یعنی چشم تو کور که

خانه  و زندگی من را می بینی!

 این امر یک حالت خودخواهی و بدبینی به دیگران را نشان می دهد. همه شهر

را بگرد، به ندرت  می بینی که  در خانه ای مثلاً  «ان اکرمکم عند الله اتقیکم»

تابلو شده باشد. آیات بسیاری هستند که انسان هر وقت یکی از  آنها را نگاه کند

 برای او یک درس و آموزش است ولی در اکثر خانه ها که آیه «و ان یکاد» را

می بینید یعنی  منم که خداوند چنین نعمت هایی به من داده و تویی که چشم

شور داری و می خواهی چشم زخم به ما بزنی،

  برای اینکه جلوی چشم شور تو را گرفته باشم این تابلو را در اینجا نصب

کرده ام. (1)

 چند سوال:

 # اول: آیا آیه 51 سوره قلم «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم» خاصیت

 جلوگیری از چشم زخم دارد؟

# دوم: آیا چشم زخم واقعیت دارد؟

 جواب سوال اول:

مدرکی (حدیثی) وجود ندارد که دلالت‏ کند و بگوید از این آیه برای چشم ‏زخم

استفاده کنید. چیزی که ازطرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، از پیش خود

 نباید بتراشیم.

 جواب سوال دوم:

 این مسأله، از نظر عقلى امر محالى نیست، بسیارى از دانشمندان امروز

معتقدند در بعضى از چشم ها، نیروى  خاصى نهفته شده که کارایى زیادى دارد،

حتى با تمرین و ممارست مى توان آن را پرورش داد، خواب  مغناطیسى از طریق

همین نیروى چشم ها است.

در دنیایى که «اشعه لیزر» ـ که شعاعى است نامریى ـ مى تواند کارى کند که از

 هیچ سلاح مخربى ساخته نیست، پذیرش وجود نیرویى در بعضى از چشم ها

که از طریق امواج مخصوص، در طرف مقابل اثر بگذارد، چیز عجیبى نخواهد بود.

 در روایات اسلامى نیز، تعبیرات مختلفى دیده مى شود، که وجود چنین امرى را

اجمالاً تایید مى کند.

 امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: پیامبر براى امام حسن و امام حسین تعویذ

(نوشتن دعا) گرفت و این دعا را خواند:  «شما را به تمام کلمات و اسماء

حسناى خداوند، از شرّ مرگ، حیوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود، آنگاه که

 حسد ورزد مى سپارم» سپس نگاهى به ما کرد و فرمود: «این چنین حضرت

ابراهیم علیه السلام براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود»

ذکر این نکته لازم است که هیچ مانعى ندارد، این دعاها و توسل ها به فرمان

خداوند جلوى تأثیر نیروى مرموز چشم ها را بگیرد، همان گونه که دعاها در

بسیارى از عوامل مخرب دیگر اثر مى گذارد و آنها را به فرمان خدا خنثى مى کند.

این نیز لازم به یادآورى است که قبول تأثیر چشم زخم به طور اجمال، به این

معنى نیست که به کارهاى خرافى و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده

شود، که هم بر خلاف دستورات شرع است و هم سبب

  شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع، همان گونه که آلوده شدن بسیارى از

حقایق با خرافات، این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است. (2)

 پی نوشتها:

1- شهید مطهری؛ آشنایی با قرآن.

 2- آیت الله مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ جلد 24، صفحه 431.


[ سه شنبه 87/12/20 ] [ 11:23 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

سرزمین فیبرهای خوراکی

 

 

تصویر فوق دارای سبزیجاتی مانند سیر، جعفری، اسفناج، شوید، فلفل سبز و غلاتی مانند گندم و جو و حبوباتی مانند لوبیاست.

 

 این مواد غذایی سرشار از فیبرهای غذایی هستند. فیبرها برای تنظیم حرکات روده بزرگ و جلوگیری از یبوست بسیار مفیدند. همچنین

 

در بهبود دیابت، کلسترول خون بالا و جلوگیری از سرطان روده بزرگ نقش مهمی را ایفا می کنند


[ دوشنبه 87/12/12 ] [ 10:47 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

سودابه و زلیخا شباهتهای فراوانی دارند. هر دو سخت عاشقند و به خاطر

عشقشان از اریکه معشوقی که مسند طبیعی زن است ، پایین آمده اند و در این

 راه از بی اعتنایی معشوق و ملامت دیگران و بدنامی هم ابایی ندارند. عشق در

 هر دو به گونه ای است که در نهایت به نفرت نزدیک می شود و هر دو حاضر می شوند در اوج عاشقی ، معشوق خویش را با هر دسیسه و نیرنگی به کام آتش و مرگ یا حبس و بند بکشانند. به خلاف نظر کسانی که ساده لوحانه "عشق" را در برابر و متضاد با " خشونت "

می دانندو در شعارهای رمانتیکشان مردم جهان را از خشونت به عشق دعوت می کنند ,

سودابه و زلیخا ثابت می کنند که

 عشق در ذات خودش می تواند خشن ترین پدیده جهان و آن روی سکه نفرت باشد

سودابه منفورترین زن شاهنامه است. وقتی که سیاوش کشته می شود , این نفرت اوج می گیرد و کار به جایی می رسد کهرستم سر آسیمه و خشمگین به دربار کاووس می شتابد و هر چه دلش می خواهد نثار او و سودابه می کند

چو آمد بر تخت کاووس کی

سرش بود پر خاک و پر خاک پی

بدو گفت : خوی بد ای شهریار

پراگندی و تخمت آمد به بار

تو را عشق سودابه و بدخویی

ز سر برگرفت افسر خسروی

کسی کو بود مهتر انجمن

کفن بهتر او را ز فرمان زن

سیاوش ز فرمان زن شد به باد

خجسته زنی کو ز مادر نزاد!

 و بعد سودابه را از کاخ و سراپرده اش به زاری بیرون می کشد ،

 از موهایش می گیرد و او را با خنجر از میان به دو نیمه می کند و می کشد،

بی آنکه حتی کاووس که سخت دل سپرده این زن است ، کمترین عکس العملی

 نشان دهد یا این عاقبت شوم را ناخوش دارد

تهمتن برفت از بر تخت اوی

سوی کاخ سودابه بنهاد روی

ز پرده به گیسوش بیرون کشید

ز تخت بزرگیش در خون کشید

و در نهایت« به خنجر به دو نیم کردش به راه

اما سرنوشت

زلیخا به گونه ای دیگر رقم می خورد. در داستان زلیخا حادثه قابل تامل آزمون تیغ و ترنج است.

او محفلی فراهم می کند و بانوان مصر را که زبان به نکوهش او گشوده بودند

 فرا می خواند و آنان چون جمال یوسف را می بینند , از خود بی خود می شوند

و دستهایشان را به جای ترنج می برند

پس چون آن زنان دیده بر جمال یوسف گماشتند , زلیخا را در کار معذور داشتند , گفتند :

                 «این نه جمال بشری است...اگر غلطی است بر

                                ماست.بار ملامت کشیدن در راه عشق

                                چنویی رواست!»( تفسیر سوره یوسف , ص 365

آزمون تیغ و ترنج همه رفتار زلیخا را توجیه نمی کند ، اما به خوبی نشان

می دهد که زلیخا از مدعیان ملامتگویش که به یک نگاه دست از ترنج نشناختند

 ، خویشتندارتر و باجنبه تر است! او اگر دامان عشق را به سیاهی و دسیسه نمی آلود چه بسا به واسطه عشق بزرگی که در جان داشت ، قدیسه بزرگ تاریخ عشق بود و به قول سعدی بر او

هیچ ملامتی روا نبود

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را !

به نظر می رسد که نگاه به زن و عشق در داستان زلیخا بسیارانسانی تر و واقعی تر است از آنچه در حکایت سودابه آمده است!


[ پنج شنبه 87/12/8 ] [ 4:20 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]

- نفیسه

یکی یوسف (ع) را گفت تورا دوست می دارم .

آنجناب فرمود از دوستی مردم خیر نیافتم .

پدر مرادوست داشت در چاه افتادم

عزیز مرا دوست داشت به زندان مبتلا شدم

 

-ظریفه

یکی از پادشاهان سوار شده به راهی می رفت .

پس شخصی به او برخورد چون نظر پادشاه به او

افتاد فی الفور اسب او بغلطید واز اسب به زمین افتاد

پس فرمود اورا به قتل رسانند.

آن شخص عرض کرد گناهی از من صادرنشده سبب قتل من چیست؟

پادشاه فرمود دیدن تو بر من نحس بود مردی هستی شوم .

آن مرد گفت از دیدن من پادشاه به زمین افتاد لیکن به سلامت برخاست

ومن از دین پادشاه به قتل می رسم . انصاف بده که کدام یک از من وتو نحس تر

وشوم تریم . پادشاه بخندید واو را عفو کرد .


[ پنج شنبه 87/12/1 ] [ 6:9 عصر ] [ غلامرضابالایی راینی ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 280099