چرا با همه «داریم داریم ها» باز هم در مسیر حق نیستیم؟

ما دریایى از اصول عالى انسانى در قرآن و نهج‌البلاغه داریم؛ ولى ما یک چیز نداریم یا آن را هم داریم، ولى مختل است. آن چیز عبارت است از: آن قطب ذاتى حق که عبارت است از موجودیت کمال‌جو که با تکیه بر آن «داریم داریم»ها، یا از بین رفته است یا به اختلال تأسف‌انگیز دچار شده است.

چرا با همه «داریم داریم ها» باز هم در مسیر حق نیستیم؟

- علامه جعفری در جلد ششم کتاب تفسیر نهج البلاغه به موضوع حق اشاره کرده و آورده اند:

 «حق» شامل همه واقعیات جهان عینى و قوانین جارى در آنها که در مجراى ضرورت‌ها قرار گرفته‌اند بوده، همچنین شامل همه ارزش‌هاى مفید است، مانند عدالت و آزادى و تکامل و احساس تعهد و پاى‌بندى به آن، و نیز همه مقررات و حقوق‌ها را که براى تنظیم زندگى اجتماعى از منابع گوناگون استخراج مى‌شوند، در بر مى‌گیرد. به همین جهت، «حق» به معناى واقعیت ضرورى یا مفید که نقطه‌نظر اصلى ماست، شامل فساد و ویرانگرى و تباهى نمى‌شود. از این دیدگاه، آتیلا و نرون و چنگیز و ماکیاولى که واقعیت دارند و مانند یک رأس گوسفند هزارپا نیستند که غیر واقع باشند، ولى چون حق نیستند، لذا واقعیت به این معنى ندارند. مثلاً، تخیل 720=7×3 در ذهن یک خیال‌پرداز یا مبتلا به بیمارى مغزى، واقعیت فلسفىِ اصطلاحى دارد، ولى از این دیدگاه واقعیت ندارد، زیرا حق نیست.

هر حقى از دو قطب عینى و ذاتى تشکیل شده است: 

قطب عینى حق، عبارت است از: واقعیات بر محور ضرورت یا مفید بودن که صرف‌نظر از ارتباط انسان با آنها، ثابت و داراى تحقق هستند، مانند واقعیات جهان هستى که در اَشکال مختلف و با اجزا و روابط گوناگون در حرکت و تحولند. چنان که اشاره کردیم: این واقعیات در مجراى قوانینى که کشف از رابطه ضرورى میان آنها مى‌کند، قرار گرفته‌اند. همچنین، قطب عینى حق شامل آن قوانین و بایستگى‌هاى انسانى است که چه بداند و چه نداند، چه بخواهد و چه نخواهد، براى اصلاح و تنظیم موقعیت او در «حیات معقول»، ضرورى یا مفید است، مانند: دانش و بینش عدالت، آزادى، ایفا به تعهدها، احساس اشتراک در هدف‌هاى اعلاى زندگى با همه انسان‌ها و غیر آن. این قطب عینى حق، مانند واقعیاتى بى‌نیاز از دانسته‌ها و تمایلات آدمیان وجود دارد، و با اینکه تحقق دارد، خود به خود، تنظیم‌کننده قطب ذاتى حق نیست.

ما همان انسان‌ها هستیم که رهبرى مانند على‌بن ابی‌طالب(ع) داریم؛ ما دریایى از اصول عالى انسانى در قرآن و نهج‌البلاغه داریم؛ ما صدها هزار کتاب در بیان مبانى انسان شدن و عواملى براى تحرک در راه شناخت انسان و جهان و حرکت در مجراى «حیات معقول» داریم... آرى، همه این «داریم داریم»ها صحیح است و تردیدى در آنها وجود ندارد، ولى ما یک چیز نداریم یا آن را هم داریم، ولى مختل است. آن چیز عبارت است از: آن قطب ذاتى حق که عبارت است از موجودیت کمال‌جو که با تکیه بر آن «داریم داریم»ها، یا از بین رفته است یا به اختلال تأسف‌انگیز دچار شده است.

در جوامع امروزى، قوانین اساسىِ بسیار خوب براى تنظیم زندگى وجود دارد، نظیر اعلامیه جهانى حقوق بشر. حداقل پنج میلیارد نسخه کتاب در کتابخانه‌هاى دنیا ـ که متجاوز از چهار میلیارد کتاب در آنها در خواب پر جلال و حشمت رؤیاهاى انسانى قرون و اعصار آرمیده‌اند ـ همه آنها یک طرف و اینکه ما عقل سلیم و وجدان داریم، در طرف دیگر، به طورى که اگر کسى در هرجا که باشد، بگوید: من از عقل سلیم و وجدان برخوردار نیستم، فوراً یک دستگاه آمبولانس حاضر مى‌کنیم و بدون اینکه گوش به داد و فریادش بدهیم، او را به تیمارستان یا حداقل به بیمارستان روانى منتقل مى‌کنیم. چرا؟ براى اینکه مى‌گوید: من از داشتن قطب عینى حق محرومم. این «دارند»ها و «داریم»ها، همه و همه واقعیت دارند و صحیح هستند. فقط یک چیز ندارند و نداریم و آن هم قطب ذاتى حق است که یا اصلا نداریم یا با همکارى صمیمانه قدرتمندان بیرونى و خودخواهى‌هایى که در درون خود ما زبانه مى‌کشند، آن را مختل کرده‌ایم.

 

منبع: جعفری، محمدتقی؛ ترجمه و تفسیرنهج‌البلاغه؛ ج 6، ص 47-49.